مشاوره-آنلاین

مشاوره آنلاین از طریق چت در تلگرام و واتساپ

تاریخ آخرین بروزرسانی :

اشتراک گذاری

فیسبوک
تلگرام
توییتر
واتساپ

در کدام زمینه می‌تونیم کمکتون کنیم؟

رزرو نوبت مشاوره

مشاوره روانشناسی برای

ایرانیان خارج از کشور

مشاوره

02122024728
رزرو نوبت

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

عضویت در خبرنامه

مشاوره آنلاین از طریق چت در تلگرام و واتساپ

logo-samandehi

مشاوره آنلاین یا اینترنتی همیار عشق


مشاوره آنلاین یا اینترنتی همیار عشق

مزایا و کارآمدی مشاوره و روانشناسی آنلاین در مقایسه با مشاوره سنتی یکی از موضوعات بحث‌برانگیز فعلی در محافل علمی روانشناسی است. به همین خاطر تعدادی از فواید و مزایای این روش مشاوره در ادامه آورده خواهد شد:

در دسترس بودن

مشاوره اینترنتی برای تمام افرادی که تمایل به بهره‌گیری از آن را دارند، در دسترس است. مشاوره روانشناسی آنلاین بر موانعی غلبه کرده است که ممکن است بسیاری از افراد را از مراجعه به مشاور منصرف کند. برای مثال افرادی که در مناطق روستایی یا دورافتاده‌ای زندگی می‌کنند که در آنجا خدمات مشاوره ارائه نمی‌شود، می‌توانند به راحتی به مشاور آنلاین دسترسی داشته باشند. همچنین بیماران ناتوان و افرادی که نمی‌توانند از خانه خارج شوند، نیز امکان استفاده از مشاوره اینترنتی را دارند. به علاوه مشاوره آنلاین برای بیماران دچار اختلالات شنوایی و بینایی نیز مفید است. مشاوره آنلاین توانسته است کودکان و نوجوانان را به دریافت مشاوره ترغیب کند، چرا که این گروه‌های سنی هنگام استفاده از اینترنت راحت‌تر هستند.

راحتی

مشاوره آنلاین با روانشناس راحت است. هم مشاور و هم مراجعه کننده می‌توانند در زمان‌های مختلف با هم تماس برقرار کنند. به این ترتیب برخلاف مشاوره سنتی، پرمشغله بودن و نبود وقت مشکلی را برای این سبک از مشاوره ایجاد نمی‌کند. به علاوه مشاوره اینترنتی این امکان را برای مشاور فراهم می‌آورد تا خدمات گسترده‌تری را به بیماران خود ارائه دهد، چرا که مشاوره آنلاین 24 ساعته است و ناحیه جغرافیایی وسیع‌تری را تحت پوشش قرار می‌دهد. مشاوره آنلاین برای افرادی که نسبت به مشاوره گرفتن تردید دارند یا احساس راحتی در مدل مشاوره حضوری نمی‌کنند، مناسب‌تر است، چرا که در این روش لازم نیست که مشکلات را به صورت رودررو توضیح داد. عدم نیاز به مراجعه حضوری مشاوره را برای افراد دچار اختلال‌های اضطراب، فوبیای اجتماعی یا آگورافوبیا (هراس از مکان‌های باز و شلوغ) آسان‌تر کرده است.

هزینه کمتر

مشاوره آنلاین هم برای شما اقتصادی‌تر است، مشاوره اینترنتی هزینه‌های بالاسری رفت و آمد و هزینه زمانی را کاهش می‌دهد، بنابراین هزینه مشاوره آنلاین کمتر از مشاوره حضوری است.

برچسب نخوردن از سوی جامعه

افرادی که مشاوره روانشناسی آنلاین را انتخاب می‌کنند، با بدبینی جامعه درباره دریافت خدمات روانشناسی روبرو نمی‌شوند. اشخاصی که به دلیل نظرات دیگران تمایل به شرکت در جلسات مشاوره ندارند، می‌توانند در حریم خصوصی خود بدون نیاز به مراجعه به مراکز مشاوره از خدمات لازم برخوردار شوند. زمانی که مشاوره در محیط آرام و بدون تشویش خانه‌ی فرد و از راه رایانه انجام می‌شود، مسیر کاملاً متفاوتی به خود می‌گیرد. بیمار در آرامش حریم خصوصی خود می‌تواند بدون هراس از برچسب خوردن از سوی جامعه و بدون ترس از دیده شدن در اتاق انتظار توسط کارکنان کلینیک یا هر فرد دیگری که تصادفاً در آن زمان از آنجا عبور می‌کند، مشکلات خود را با مشاور در میان بگذارد. بنابراین مشاوره آنلاین آرامش خاطر ناشناس ماندن را برای بیمار به ارمغان می‌آورد و به این ترتیب احتمال قضاوت شدن را کاهش می‌دهد. با این توصیف اشخاصی که از بیم نظرات منفی دیگران خود را از دریافت خدمات مشاوره محروم می‌کردند، می‌توانند مشاوره اینترنتی را در کمال آرامش امتحان کنند.

  Psychological counseling in United States of America (Iranian psychologist in Los Angeles and Las Vegas)

ناشناس ماندن

چون در مشاوره و روانشناسی آنلاین با روانشناس نیازی به تماس چهره به چهره نیست، افراد با صراحت بیشتر و بدون نگرانی از تعصبات نژادی، جنسیتی، سنی یا تاثیر فرم بدن و ظاهر خود ارتباط برقرار می‌کنند. در نتیجه میزان صداقت در مشاوره بالاتر می‌رود و زمانی که پای خودافشایی به میان می‌آید، صحبت‌های بیمار اعتبار بالاتری پیدا می‌کند. مشاوره اینترنتی بیمار را از مزیت ناشناس ماندن برخوردار می‌سازد و به این ترتیب بسیاری از بیماران مشکلات خود را با اطمینان از نامرئی ماندن خود در کمال آرامش بیان می‌کنند.

امن بودن

در همیار عشق ما امن بودن و عدم افشای مشاوره شما را صد درصد تضمین میکنیم. هیچ کس به غیر از شما و مشاورتان از آنچه با مشاور گفتینید و شنیدید ذسترسی نخواهد داشت.

از همین لحظه مشاوره با روانشناسان را آغاز کنید


مشاورهی آنلاین ازدواج

همگی ما گاهی با پشت گوش انداختن مسائل و دغدغهها و سرگرم شدن به کارهای دیگر گمان می‌کنیم مشکلات خود را فراموش کرده و حتی حل کرده‌ایم. اما لازم است بدانیم نادیده گرفتن صورت مسئله آن را حل نمی‌کند. اگر ملاقات حضوری با مشاور به هر دلیلی برایتان میسر نیست، با توجه به مزایای گفته شده در بالا بهتر است همین لحظه مشاوره آنلاین را برای کمک گرفتن از روانشناس انتخاب کنید. مشاور می‌تواند در تمام زمینه‌های اختلالات فردی، مشاوره خانواده، مشاوره ازدواج و … به صورت رایگان یا غیررایگان راهنما و همراه شما باشد.

برگزاری کارگاه‌های آموزشی آنلاین در همیار عشق

با توجه به اینکه روابط عاطفی بخش عمده‌ای مخاطبان ما دستخوش جدایی و قهر شده است و تعداد زیادی از مشاوره‌هایی که در همیار عشق انجام می‌شود در این حوزه است، بنابراین تصمیم گرفتیم کارگاهی به نام کارگاه بازگرداندن آموزش-محور عشق و ازدواج را بصورت آنلاین در اختیارتان قرار دهیم تا با استفاده از آموزه‌های آن بتوانید رابطه‌تان با فرد مورد نظرتان را بازسازی کنید. این کارگاه بر اساس تئوری‌ها و مدل‌های روانشناسی معتبر و روز دنیا پایه‌ریزی شده است. در این کارگاه آموزه‌های مورد نیاز برای برگرداندن و بازسازی رابطه‌ از طریق فایل صوتی در اختیارتان قرار داده می‌شود و یک روانشناس اختصاصی با شناختی که از مصاحبه و تست‌های شخصیت شناسی از شما به دست آورده است از طریق مشاوره تلفنی و آنلاین همراهی‌تان می‌کند. در این کارگاه علاوه بر اینکه می‌توانید عشق‌تان را برگردانید به اهداف بزرگتر و عالی‌تری هم دست پیدا می‌کنید ازجمله شناخت فردی از خود و خواسته‌هایتان ،یادگیری فرمول جذابیت، بالا رفتن اعتماد به نفس، یادگیری مهارت‌های ارتباطی،هدفمند شدن زندگی، حس رضایت از زندگی و ……. .

  زندگی خوب چیست؟ (چطور یک زندگی خوب بسازیم؟)

جهت ارتباط با کارشناسان همیار عشق و مطرح کردن سوالات خود می توانید با شماره 02122024728 تماس بگیرید. علاوه بر این کارشناسان ما با آغوشی باز آماده پاسخگویی به سوالات شما از طریق تلگرام و واتساپ (09035714068) هستند.

تجربه­های موفق از مشاوره آنلاین


در ادامه چند نمونه از داستان­‌های افرادی که به نوع­‌های مختلف با مشکلاتی درگیر بود­اند و توسط مشاوره آنلاین ما راه درست را پیدا کرده­‌اند، مختصراً ارائه می‌­شود:

داستان زهرا: درمان اضطراب و افسردگی شدید

پزشک خانوادگی زهرا او را تشویق کرد که برای درمان اضطراب و افسردگی شدید خود به مشاور مراجعه کند، چون سلامت جسمی وی به دلیل استرس و فشار روحی به خطر افتاده بود. با این حال زهرای 40 ساله درباره سودمندی مشاوره روانشناسی آنلاین مردد و بدبین بود. مشاور روش‌هایی را برای کاهش اضطراب و افسردگی به زهرا یاد داد. زهرا پس از چند ماه متوجه شد که حالش بهتر شده است و به سودمندی مشاوره روانشناسی ایمان آورد. زهرای بدبین سابق درباره موفقیت درمان خود با اطرافیان صحبت می‌کرد و بهره‌گیری از مشاوره تخصصی روانشناسی را به دیگران توصیه می‌نمود. زهرا می‌دید که چه راه طولانی‌ای را پشت سر گذاشته و دیگر اجازه نمی‌داد که مشکلات و محرک‌های تنش‌زای بی‌اهمیت سلامتیش را به مخاطره بیاندازد. به علاوه زهرا پس از بهبود حال روحی خود بهتر می‌توانست علائم عارضه‌های جسمی خود را مدیریت کند. مشاور زهرا در آخرین جلسه اعلام کرد که ادامه جلسات دیگر ضرورتی ندارد و برنامه‌ای را برای پس از اتمام جلسات به او توصیه کرد. تردید نداشته باشید که مشاوره روانشناسی به بهبود حالتان کمک می‌کند. مورد زهرا دلیل محکمی برای سودمندی مشاوره اینترنتی است.

داستان ناهید و فرهاد: نجات زندگی از طلاق عاطفی

نیمه شب بود که این فکر به ذهن ناهید رسید. همان طور که ناهید سعی داشت، در تختخواب سرد خود، باز هم بدون حضور همسرش، فرهاد به خواب برود، متوجه شود که او فقط یک همخانه دارد، نه همسر. واقعاً چه بر سر عشقشان آمده بود؟

ناهید دوست داشت از مشاور کمک بگیرد ولی تقریباً مطمئن بود فرهاد حاضر به ملاقات با مشاور نمی‌­شود. بزرگ کردن سه فرزند به خودی خود سخت بود، تنهایی این امر مهم را دشوارتر هم می‌کرد. با این حال ناهید از انجام دادن کاری برای نجات زندگی زناشویی خود می‌ترسید. او می‌ترسید که مبادا فرهاد هرگز تغییر نکند یا این که در نهایت او را ترک کند. ناهید نمی‌دانست که اگر همسرش بفهمد که او به مشاور مراجعه کرده است، چه عکس‌العملی نشان می‌دهد. سرانجام ناهید تمام جرات و جسارت خود را جمع کرد و به خودش گفت که شایسته زندگی بهتری است. ناهید می‌دانست که هنوز امیدی وجود دارد و می‌تواند زندگی زناشویی خود را نجات دهد. ناهید دیگر قادر به ادامه این زندگی سرد و خسته کننده نبود، بنابراین به صورت آنلاین با مشاور ارتباط برقرار کرد. ناهید در مشاوره آنلاین با مشاور راهنمایی‌های لازم را برای برخورد با فرهاد دریافت کرد. ناهید یاد گرفت که چگونه مسائل را از دید فرهاد ببیند و چگونه او را با طرز تفکر و دیدگاه خود راجع به زندگی آشنا کند. فرهاد متوجه تغییر کردن ناهید و تلاش او برای نجات زندگی مشترکشان شد و در نهایت خودش نیز برای مشاوره ازدواج به ما مراجعه کرد. مشاور به این زوج سه روش ارتباطی مهم را یاد داد تا بتوانند بدون جروبحث با هم صحبت کنند. ناهید و فرهاد به اتفاق هم توانستند راهی را برای بازگشت به روزهای عاشقانه اول ازدواج‌شان پیدا کنند. امروزه آنها در تمام مراحل زندگی در کنار هم هستند و دیگر مانند دو همخانه‌ای بی‌تفاوت با هم رفتار نمی‌کنند.

  ازدواج بدون رابطه جنسی (دلایل، عوارض و راه کارها)

داستان امین: بازگشت از خیانت

امین یک راز داشت، رازی بزرگ و ناراحت کننده. متاسفانه امین به همسرش خیانت کرده بود. او درباره مشاوره آنلاین چیزهایی شنیده بود، اما مطمئن نبود که مشاوره آنلاین بتواند کمکی به او بکند. امین در حضور معشوقش احساس سرزندگی و نشاط می‌کرد، اما در ساعات دیگر روز، زمانی که در محل کار یا در خانه با همسر و فرزندانش بود، احساس می‌کرد که بدبخت‌تر از او در دنیا وجود ندارد. امین عاشق همسر و پسرش بود و نمی‌خواست آنها را از دست بدهد، اما دیگر تحمل این بدبختی را هم نداشت. هرچه رابطه نامشروع او طولانی‌تر می‌شد، احساس فلاکت بیشتری می‌کرد. از طرفی امین نمی‌دانست که واقعاً چه چیزی از همسر خود می‌خواهد، اما از یک چیز مطمئن بود، می‌خواست که این درد آزاردهنده تمام شود. او به صورت آنلاین با یکی از مشاوران ما وارد رابطه شد و آن چه را برایش اتفاق افتاه بود تعریف کرد. امین به محض تعریف کردن راز خود، احساس کرد که سبک شده است، البته می‌دانست که برای رسیدن به آرامش به کمک نیاز دارد. او هنگام مشاوره اینترنتی کاملاً راحت بود، حس گناه آزارش نمی‌داد و حس نمی‌کرد که مورد قضاوت قرار می‌گیرد و هنگام مشاوره آنلاین حس می‌کرد که دارد با دوستی دلسوز و باتجربه دردودل می‌کند که می‌خواهد به او کمک کند. مشاور سوال‌های مهمی را از او پرسید تا وی متوجه شود که واقعاً از زندگی چه می‌خواهد. امین می‌خواست که زندگی زناشویی خود را نجات دهد. زوانشناسی آنلاین ما به او کمک کرد تا برنامه‌ای را برای زندگی خود پیاده کند تا بتواند رابطه نامشروع خود را پایان دهد و مشکلات زندگی زناشویی خود را نیز حل کند. او روش صحبت کردن با هر دو زن را از مشاور یاد گرفت. در حال حاضر امین حس می‌کند که کنترل بیشتری بر زندگی خود دارد. او هنوز هم با مشاور به صورت آنلاین در تماس است تا بتواند خود را بهتر بشناسد و روابط خود با همسرش را بهبود دهد. اما خودش تایید می‌کند که نسبت به زمان شروع مشاوره پیشرفت قابل توجهی کرده است.

اشتراک گذاری مقاله

فیسبوک
تلگرام
توییتر
واتساپ

در کدام زمینه می‌تونیم کمکتون کنیم؟

رزرو نوبت مشاوره

مشاوره روانشناسی برای

ایرانیان خارج از کشور

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

عضویت در خبرنامه

پرسش و پاسخ کوتاه

برای پرسش و پاسخ کوتاه سوال خود را از طریق فرم زیر مطرح کنید. پاسخ، زیر این مقاله در سایت منتشر می شود و به ایمیلتان هم ارسال خواهد شد. برای گرفتن نوبت و مشاهده شرایط مشاوره و گفتگوی آنلاین یا تلفنی با مشاورین روانشناس رادیو عشق اینجا کلیک کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

  • دوست عزیز سلام
    در مورد این موضوع و پاسخ صحیح به آن ما به جزئیات بسیار بیشتری نیاز داریم، جزئیاتی مانند نوع ارتباط این دو برادر، شیوه شراکتشان، قول و قراری که باهم داشته‌اند و … اما در حالت کلی نباید با ایجاد تنش و جنگ اعصاب در زندگی خودتان بخواهید این موضوع را حل کنید، با یک مشاور صحبت کنید تا با دانستن جزئیاتی که خدمتتان عرض کردیم شما را راهنمایی کند

  • زهره عزیزم سلام
    تعهد یکی از مهم ترین ابعاد یک رابطه سالم هست و قرار نیست تنها در سایه ازدواج اتفاق بیفتد، هر رابطه عاطفی اگر سالم و امن باشد تعهد دارد! بنابراین حتی بدون ازدواج هم اگر قرار است وارد رابطه ای برای آشنایی شوید باید به یکدیگر متعهد بمانید نه اینکه هرکس منتظر باشد موقعیت بهتری بیابد و برود! از طرف دیگر سن و سال در جواب به روابط عاطفی بسیار اهمیت دارد، ایشان یک فرد 45 ساله هستند که قاعدتا باید در این سن تکلیفشان با شرایط و قصدشان برای ازدواج مشخص باشد، این طور که به نظر می رسد ایشان حاضر نیست مسئولیت و تعهد در رابطه با شما را بپذیرند. بنابراین بهتر است قصد و نیت خودتان از رابطه را مشخص کنید و فردی را انتخاب کنید که با اهداف شما از رابطه همخوان هستند.

  • محمد عزیزم سلام. محمد جان باید بررسی بشه که دلیل اصرار خانواده به کار چیه عزیزم، آیا به دنبال این هستن که شما یک مهارت رو یاد بگیرید، یا بتونید کار کردن رو تمرین کنید؟ این اصلا چیز بدی نیست ولی باید شرایط مناسبی هم براش فراهم باشه، حتما نظرت رو به والدینت بگو و درخواست کن یک موقعیت بهتر برای شما فراهم کنند تا با این تجربه آشنا بسی، اگر هم دلیلشون مشکلات مالی هست و به این پول نیاز دارند باید شما و خانواده باهم تصمیم بگیرین که بهترین راه برای حل این موضوع چیه و شما چه کمکی می تونی بکنی به این مشکل خانوادگی.

  • زهرای عزیز برای کمک به شما به جزئیات خیلی بیشتری مثل سن، تحصیلات، شغل و … از شما و ایشون نیاز داریم، لطفا با یک مشاور صحبت کنید تا با گرفتن اینم جزئیات و دونستن شرایطتتون کمکتون کنه.

  • سلام دوست عزیز. این سوال اصلا مبلغ مشخصی نداره و کاملا به شرایط شما و توافق بین شما و همسرتون بستگی داره عزیزم. اگر نمی تونید با همسرتون بر سر این مساله توافق کنید از مشاور کمک بگیرید.

  • سلام دوست عزیزم. قطعا لزومی نداره عکس العملی به این سرعت در عرض دو روز نشون بدید دختر عزیزم. اگر این موضوع شما رو اذیت می کنه می تونی محلی که میری رو تغییر بدی عزیزم.

  • سلام و خسته نباشید خدمت شما.من ۱سال ازدواج کردم بنا به دلایلی خونه مادرشوهرم باهم زندکی میکنیم
    من تو این مدت متوجه شدم مادر همسرم با مردی چندین سال رابطه نامشروع داره و این منو به شدت افسرده کرده چون ایشون به شدت خودشو فردی خوب و پاک معرفی میکنه.میخواستم راهنماییم کنید چیکار کنم ؟؟چون به شدت دارم مریض میشم

    • دوست عزیزم سلام.متوجه وضعیت شما هستم. متاسفانه برای ما ننوشتید که آیا مادر همسر شما تنها زندگی می کنند یا با همسرشون هستند. در هر صورت متوجه احساس مسئولیت شما هستیم اما این موضوع به شخص ایشان مربوط هست و تا جایی که به زندگی شما و همسرتان آسیبی نرسد لزومی به مداخله نیست. ما حتی به فرزندانی که متوجه خیانت یکی از والدینشان می‌شوند توصیه می‌کنیم این موضوع را به خود زن و شوهر بسپارند و تا جای ممکن در آن دخالت نکنند و در صورت لزوم بدون افشاگری با فردی که در حال خیانت است صحبت کنند. اما از آن جایی که شخص مورد نظر مادر همسر شماست، به شما چنین توصیه‌ای نمی کنیم. به ما گفتید آنچه باعث آزار شماست، این است که ایشان خودش را فردی پاک و خوب معرفی می‌کند. اگر می‌خواهید فقط به این دلیل که به ایشان ثابت کنید پاک نیستند این موضع را برایشان بازگو کنید قطعا به رابطه خودتان و همسرتان لطمه خواهید زد چرا که هرگز هیچ کدام از ما در شرایطی نیستیم که طرف مقابلمان را قضاوت کنیم. پس توصیه می‌کنیم به دلیل پیچیدگی ماجرا، اگر این موضوع در حال لطمه زدن به رابطه شما و همسرتان است، با یک مشاور صحبت کنید تا با دانستن جزئیات ماجرا کمکتان کند. اگر آسیبی به رابطه شما وارد نمی شود مسئولیتی به عهده شما نیست دوست عزیز.

  • سلام
    من حدودا پنج شیش ماهه که با یه دختر خانم آشنا شدم. رابطه ما فعلا در حد جاست فرنده البته صمیمیت زیادی بینمون وجود داره تا حدی که بعضی حرفا بوده که به خیلیا نگفتیم ولی به هم گفتیم. حدودا دو ماه پیش حس کردم که دارم بهش علاقه مند میشم. بهش گفتم و چون تجربه خوبی درباره ابراز علاقه پسرا نداشت، بهم گفت که باید زمان بگذره تا علاقت قوی تر بشه. راستم میگفت، علاقه من بعد از یه مدت بیشتر شد، وابستگیمم بیشتر شد. همه چی داشت خوب پیش میرفت تا این که یه روز گفت که میخواد بینیش رو عمل کنه. با احترام به همه‌ی کسایی که عمل های زیبایی داشتن، من کسایی رو که اهل این کارا هستن جزو گزینه‌هام برای ازدواج قرار نمیدم. به هرحال هرکسی یه معیارهایی داره دیگه. منم کسی رو که به صورت و بدنش دست نزده، ترجیح میدم. ایشون دختر مهربون، خوش اخلاق و زیباییه ولی فوق العاده لجبازه. چرا لجباز؟ برای مثال چون هرکاری کردم نتونستم قانعش کنم که عمل نکنه. بهش گفتم همین جوری که هستی دوستت دارم ولی قبول نکرد، گفتم عمل خیلی سختیه ولی قبول نکرد و… قبول دارم که بدنش به خودش مربوطه ولی منم انتخاب خودم رو دارم دیگه. حالا که چند هفته از عملش گذشته، علاقم داره روز به روز کمتر میشه، از میزان وابستگیمم داره کم میشه، عقلم داره بر قلبم غلبه میکنم و بیشتر از قبل روی ویژگی های منفیش زوم میکنم. ازش خوشم میاد، در کل دختر خوبیه ولی هروقت یاد این میفتم که به صورتش دست زده، حالم گرفته میشه. به نظرتون باید چی کار کنم؟ باهاش به خاطر یه عمل زیبایی قطع ارتباط کنم یا ادامه بدم؟ اصلا کاری به این ندارم که بینیش خوب یا بد شده، عملش فارغ از نتیجه، آزارم میده.
    ضمنا هنوز وارد رابطه نشدیم و فقط دربارش حرف زدیم.
    و این که من بیست و سه سالمه و ایشونم بیست سالشه و هدف جفتمون هم از برقراری رابطه، ازدواجه.

  • سلام من حدود هشت ماهه که با ی پسر رابطه دارم چند وقت پیش ازم شماره خانواده مو خواست و منم بهش دروغ گفتم فقط چون میترسیدم در اینده خطری پیش بیاد الان حدود ی ماهه میونمون شکر ابه میشه کمکم کنید؟
    من ۱۸سالم و اونم اواخر ۱۹

  • سلام
    من ی مشکلی دارم وقتی حرف های عاشقانه یا در سریال حرکات عاشقانه میبینم حالم بد میشه دست خودم نیست چطور مشکلمو حل کنم

    • حنا عزیزم سلام
      میشه لطفا برامون توضیح بدی منظورت از حال بد چیه؟ دقیقا چه احساسی داری اون لحظه. درضمن سنت هم برامون بگو تا بتونیم کمکت کنیم

  • سلام من مردی ۳۰ ساله هستم مدتی طولانی با زنی در رابطه بودم تا اینکه تقریبا یک ماه نیم قبل بهم گفت میخواد قطع رابطه کنه من براساس غریزه رفتارهایی ازم سر زد تا مانع بشم …با هم به صورت پیامکی کم و بیش در ارتباط بودیم ولی اون سرد بود تا اینکه چند روز قبل به عروسی یکی از بستگانم دعوتش کردم گفت تمایلی ندارد توی عروسی شرکت کنه بنابراین من تصمیم گرفتم دیگه هیچوقت بهش پیام ندم تا اینکه توی مراسم عروسی دیدمش از طرز نگاه و رفتارش حس کردم منو هنوز میخواد ولی تصمیم گرفته بودم دیگه هیچ ارتباطی باهاش نداشته باشم گوشیو خاموش کردم روز بعدش گوشیمو که روشن کردم پیام داده بود و زنگ زده بود بنابراین من جواب پیاماشو دادم اونم خیلی گرم جواب منو میداد تقریباً دو روز گرم بود ولی همیجور که باهام چت میکردیم جواب پیام آخر منو نداد الان یک روز میشه جواب منو نداده …حالا از شما مشاوره می‌خوام لطفاً بفرمایید کجای کار من اشتباه بوده و آیا ادامه دادن این رابطه صحیح است ؟؟

    • آرش عزیز سلام
      باید دلایل عدم تمایل اون خانم به ادامه رابطه و جزئیات رابطه شما بررسی بشه تا بتونیم دقیق تر راهنماییتون کنیم. توصیه می کنم از یه مشاور کمک بگیری تا با شرح جزئیات رابطه تون بتونه مساله اصلی رو پیدا کنه. چون شما گفتی مدت طولانی باهم در ارتباط بودین. وقتی رابطه طولانی میشه همه ابعادش باید بررسی بشه و با توضیحی در حد یه پاراگراف نمیشه تصمیم گرفت.

      • من جایی هستم امکان ارتباط با مشاور رو ندارم می‌خوام دلیل رفتارشو بدونم خودش هم چیزی نمیگه می‌خوام بدونم چرا با دست پس میزنه و با پیش می‌کشه آیا منو توی آب و نمک گذاشته ؟؟؟ یا علت دیگری داره ؟؟ البته بنا به دلایلی مدتی طولانی باهاش ارتباط تنگاتنگی نداشتم

      • من جایی هستم امکان ارتباط با مشاور رو ندارم می‌خوام دلیل رفتارشو بدونم خودش هم چیزی نمیگه می‌خوام بدونم چرا با دست پس میزنه و با پیش می‌کشه آیا منو توی آب و نمک گذاشته ؟؟؟ یا علت دیگری داره ؟؟ البته بنا به دلایلی مدتی طولانی باهاش ارتباط تنگاتنگی نداشتم … به نظر شما من بهش پیام بدم یا صبر کنم اون ابتدا پیام بده حتی اگه چند روز طول بکشه ؟؟

  • سلام من مردی ۳۰ ساله هستم مدتی طولانی با زنی در رابطه بودم تا اینکه تقریبا یک ماه نیم قبل بهم گفت میخواد قطع رابطه کنه من براساس غریزه رفتارهایی ازم سر زد تا مانع بشم …با هم به صورت پیامکی کم و بیش در ارتباط بودیم ولی اون سرد بود تا اینکه چند روز قبل به عروسی یکی از بستگانم دعوتش کردم گفت تمایلی ندارد توی عروسی شرکت کنه بنابراین من تصمیم گرفتم دیگه هیچوقت بهش پیام ندم تا اینکه توی مراسم عروسی دیدمش از طرز نگاهت رفتارش حس کردم منو هنوز میخواد ولی تصمیم گرفته بودم دیگه هیچ ارتباطی باهاش نداشته باشم گوشیو خاموش کردم روز بعدش گوشیمو که روشن کردم پیام داده بود و زنگ زده بود بنابراین من جواب پیاماشو دادم اونم خیلی گرم جواب منو میداد تقریباً دو روز گرم بود ولی همیجور که باهام چت میکردیم جواب پیام آخر منو نداد الان یک روز میشه جواب منو نداده …حالا از شما مشاوره می‌خوام لطفاً بفرمایید کجای کار من اشتباه بوده و آیا ادامه دادن این رابطه صحیح استقبل بهم گفت میخواد قطع رابطه کنه من براساس غریزه رفتارهایی ازم سر زد تا مانع بشم با هم به صورت پیامکی کم و بیش در ارتباط بودیم ولی اون سرد بود تا اینکه چند روز قبل ازش خواستم ؟

    • آرش عزیز سلام
      باید دلایل عدم تمایل اون خانم به ادامه رابطه و جزئیات رابطه شما بررسی بشه تا بتونیم دقیق تر راهنماییتون کنیم. توصیه می کنم از یه مشاور کمک بگیری تا با شرح جزئیات رابطه تون بتونه مساله اصلی رو پیدا کنه. چون شما گفتی مدت طولانی باهم در ارتباط بودین. وقتی رابطه طولانی میشه همه ابعادش باید بررسی بشه و با توضیحی در حد یه پاراگراف نمیشه تصمیم گرفت.

  • سلام برای مشاوره مزاحم میشم
    من فاطمه هستم ۱۴ سالمه،دو ساله که بایک پسری که ۳ سال از خودم بزرگ تره وارد رابطه شدم،رابطه عاشقانه و عاطفی ن فقط مثل یک برادر یا یک رفیق،چون من همیشه حسرت یک برادر داشتم خونه هامون نزدیکه درحد یک کوچه فاصله داریم،من خودم همیشه مخالف این رابطه های بچگانه هستم و هیچوقت با هیچ پسری جز ایشون رابطه ای نداشتم
    من خانوادم دوبار متوجه رابطه من با ایشون شدن توی این دوباره یک مدت محدود شده بودم و توی این دوسال همه ی اعتماد من از پیش خانوادم از بین رفت وحتی بخاطره این رفتارای خانوادم حتی یکبار هم نتونستم باهم بریم بیرون فقط درحدی ک توی محل ببینمش یا از تماس و چت باهم درارتباط باشیم این منو خیلی اذیت میکنه حتی وقتی ک میخوام بادوستام برم بیرون مادرم ب من میگه تو هیزی! و هواستو بده………با اینکه واقعا من دل پاک هستم ولی من بخاطر علاقه شدید بازهم با ایشون ارتباط دارم
    من خودم فرد خیلی عصبی هستم اون هم خیلی عصبی هستش همیشه باهم مشکل و بحث داریم
    همیشه واسه ایندمون باشوخی ی زبونایی میزد تا اینکه همین ی چند روز پیش بهم گفت ک فاطمه من اگه بیام خاستگاریت قبول میکنی؟چون میخوام با خانوادم صحبت کنم بیایم نشونت کنم گف که من خودم حرفه بلدم،اوضای مالی خودمم بدک نیست ولی سعی میکنم یکم بیشتر تلاش کنم،فقط میمونه یک سربازی ک برم بیام،خونه بخرم و…
    حالا من اومدم ازتون کمک بگیرم،بنظرتون من با این اقا اینده ای دارم؟؟؟؟خیلیا بم گفتن بخاطر دعواهاتون باهاش بهم بزن ولی نتونستم چون علاقم دلیه،میخوام بدونم دقیق باید چیکار کنم؟؟؟؟رابطمو باهاش بهم بزنم؟؟؟؟و از حرفای خانوادم خسته شدم چون خیلی ازارم میدن،حتی بخاطر این رفتارا دست ب خودکشی هم زدم،اصلا یک فرد قرصی شدم،خسته شدم نمیدونم چیکار کنم،بعضی موقع ها میگم ک فقط مرگ میتونه ارومم کنه،شرایطه روحیم افتضاحه حتی اُفت درسی هم داشتم

    • فاطمه عزیزم سلام
      ممنون از توضیحات کاملت. فاطمه جان با این توضیحات، با اینکه سعی کردی کامل باشه، اما باز هم نمیشه به تو گفت چه کار باید بکنی عزیز دلم، من بهت پیشنهاد می کنم با یه مشاور صحبت کنی تا جزئیات شخصیت هردوتون رو بررسی بکنه، دعوا هاتون رو با جزئیات بررسی کنه و بتونه در این مورد راهنماییت کنه. حتما با مامانت صحبت کن بگو که به مشاوره نیاز داری حتما کمکت می کنه

  • سلام خسته نباشید من سه سال پیش بایه آقایی آشنا شدم خیلی پسره خوبی بود ۱سال باهم بودیم همه چی عالی داشت پیش میرفت یهو تغییر رفتار داد و رابطمون بهم خورد تقریبا دوسالی میشد که هیچ رابطه ای نداشتم و شکست عاطفی خورده بودم تا اینکه ۳ماه پیش با یه نفر دیگه اشنا شدم ولی الان هرکاری میکنم نمیتونم اون اقا رو فراموش کنم و این آقایی که الان تو زندگیم قصدش ازدواح و منو به خانوادش معرفی کرده و خانواده منم در جریانن ولی من یه مشکلی دارم احساس میکنم نمیتونم دوسش داشته باشم چندبار سعی کردم رابطه رو بهم بزنم ولی اینقدر رفتارش بامن خوبه دلم نمیاد که به خاطر یکی که رفته دل یکی دیگرو بشکنم واقعا بلاتکلیفم و نمیدونم باید چیکار کنم کاملا گیج شدم لطفا کمک م کنید ممنون میشم

    • آذین عزیزم سلام
      بارها توی مطالبمون تاکید کردیم که وقتی دچار شکست عشقی میشیم باید این موضوع کاملا در ما حل بشه و مدیریتش رو یاد بگیریم تا مجوز ورود ما به یه رابطه دیگه صادر بشه. از اونجایی که این موضوع از فردی به فردی و از رابطه ای به رابطه دیگه کاملا متفاوت هست حتما با یه مشاور صحبت کنه تا بررسی دقیق تو و رابطه قبلی بتونه بهت کمکت کنه که اون موضوع رو برای خودت حل کنی و آماده یه رابطه شاد و سالم بشی.

  • سلام من ۴ ماهه عاشق یه پسری هستم و میخوام بهش برسم ولی چند هفته س که خیلی ترسیدم ترسم مانع میشه که ادامه بدم حتی بعضی وقتا به خاطر ترس عشقشو فراموش میکنم و برام بی اهمیت میشه ولی خودم میدونم که بدون اون میمیرم من باید چیکار کنم که ترسمو بذارم کنار تو رو خدا کمکم کنین برام خیلی خیلی مهمه

  • سلام من یه مشکلی دارم اینکه قبل خواب استرس اینکه یه موقع شب از خواب بیدار بشم و والدینم درحال رابطه باشن (در اتاقشون)و من متوجه بشم که این استرس باعث شده از خواب بیدار بش چون این اتفاق چند بار برام پیش اومده به نظرتون چطور باید برخورد کنم به روشون بیارم یا نه؟

    • سلام دوست گرامی
      از اتفاقی که تجربه کردید، متاسفیم.
      خیر، نیازی نیست به روی آنها بیاورید؛ بهتر است سعی کنید پیش از آنها بخوابید و یا اگر بیدار می‌مانید، اعلام کنید بیدار هستید تا رعایت کنند.

  • سلام.اگر دختری علاقه مند به پسری بشه و هرروز این علاقه بیشتر بشه و اگر بخواد طرف مقابل رو از حال خود با خبر کنه ایا کار اشتباهیه؟؟؟اینکه به پسره بگه که تو رو دوست دارم و عاشقت شدم؟؟ خیلی ممنونم میشم اگر راهنمایی کنید

    • سلام دوست گرامی
      مولفه مهم در رابطه عاطفی، رعایت کردن تعادل در هر زمینه‌ای است. اگر این تعادل بهم بریزد، متاسفانه نتیجه مثبتی در پی نخواهد داشت.
      برای مثال اگر ابراز علاقه بیش از حد باشد، طرف مقابل خسته می‌شود و حس می‌کند به صورت مداوم تحت کنترل قرار گرفته است.

  • سلام پسری ۲۲ساله هستم که عاشق دختری هستم که دوسال ازخودم بزرگتره،چندین ساله باهم هستیم وشدیدا بهم علاقه داریم،این چندسال شرایطش نبود که برم خاستگاری الان که خواستم اقدام کنم بامخالفت خانواده مواجه شدم،میگن ازت بزرگتره،غریبست ما میخوایم فامیلو برات بگیریم،جایگاه اجتماعی ما بالاتره،تو ازون سرتری،تحقیق کردن ازمحلشون معلوم نیس کی پشت سر فامیلاشون الکی حرف زده،همینم بهانه کردن،وضع مالی ما خیلی خوبه و اونا معمولیه وضعشون،حالا ما موندیم چجوری خانوادمو راضی کنیم بابام و مامانم ناراضین میگن بابابزرگتم ناراضیه،من چیکار کنم نه میتونم ازون دختر بگذرم نه میتونم از خانوادم بگذرم تنها برم خاستگاری،چجوری راضیشون کنم؟اگه بهم نرسیم باید تا اخر عمر مجرد بمونیم

    • سلام دوست گرامی
      احتلاف سن، اختلاف سطح اجتماعی و طبقاتی و اقتصادی؛ نکات مهم و منطقی‌ای است که باید به آن توجه داشته باشید.
      شما نیاز دارید با مراجعه به مشاور پیش از ازدواج، علت انتخاب خودتان و همچنین علت دقیق مخالف‌های خانواده را بررسی کنید تا به نتیجه درستی برسید.
      اگر مخالفت‌ها منطقی باشد، توصیه می‌شود از این ازدواج، صرف‌نظر کنید.

  • سلام خسته نباشید، بنده حدود یکسالی میشود که مشکل خوددرگیری پیدا کرده ام، زمانی که تقریبا ۱۰ سال سن داشتم به دلیل دوستان ناباب همجنسگرایی کرده ام، بعد از چندسال که بزرگتر شدم یعنی زمانی که ۱۵ سالم شد فهمیدم این کار گناه است، درگیر عذاب وجدان شدیدی شده بودم برای همین توبه کردم،دقت کنید بنده همجسگرا نیستم و خودم این رو حس میکنم و اون کار ها رو به خاطر این که سن کمی داشتم و خیلی عقلم کفاف نمیداد انجام دادم، الان یک سالی میشه که با خودم درگیرم و با یه شخصیتی که درون خودم ساختم مدام کلنجار میرم و باهاش بحث میکنم که من اون کارایی که کردم دلیل بر همجسگرا بودنم نیست و از اون طرف درگیر تیک های خاصی شدم و الان که دوران قرنطینه کرونا هستش و باعث شده که خیلی تنها بشم و از خونه بیرون نرم(بنده تک فرزند هستم و با پدر و مادرم زندگی میکنم) برای همین به دلیل تنهایی این مشکلاتم خیلی بیشتر شده و داشتم به مرز دیوانگی کشیده میشدم از بس با خودم بحث میکردم
    مثلا این شخصیت درونم میگه یه فکر همجسگرایی بکنم و من هم باهاش بحث میکنم که این چیزا ربطی به همجنسگرا بودن من نداره و…. خلاصه بعد مدت ها دیشب به کمک خدا موضوعی رو فهمیدم که دیگه این اتقاق برام نیفته، این که هر چیزی که هستم رو بپذیرم و انکارش نکنم و اگه اون چیزی که هستم خوب نیست فقط سعی در اصلاح کردنش داشته باشم نه اینکه بزور با خودم بحث کنم و بخوام فرض مثال از چیزی که هستم فرار کنم و خودمو اذیت کنم و…. خداروشکر دیگه با اون شخصیت درونم صحبت نمیکنم و درگیر کلنجار با اون نیستم، خلاصه این این مشکلم حل شد اما به دلیل اینکه مدت زیادی یا خودم چنین رفتار هایی میکردم باعث شد به اینجور حساسیت ها (یا تیک ها) عادت کنم و مدام انجامشون بدم و این یخورده منو اذیت میکنه، اینو میدونم که اگه کرونا نبود با بیرون رفتن و معاشرت اجتماعی خیلی حالم بهتر میشد ولی متاسفانه الان کرونا هستش و … خواهش میکنم از شما که منو همینجا در کامنت راهنمایی کوتاهی بکنید(به دلیل مشکلات مالی توان پرداخت ندارم) تا بتونم این مشکلم رو رفع بکنم و از این خوددرگیری ها و … رهایی پیدا کنم، خیلی ببخشید که طولانی شد، خدا خیرتون بده لطفا کمکم کنید

    • سلام دوست گرامی
      به سن خودتان اشاره نکردید.
      علائمی که از آن صحبت میکنید ناشی از احساس گناهی است که به دلیل تمایلات جنسی در شما بوجود آمده بود.
      اگر در حال حاضر در سن نوجوانی هستید، برای اینکه هویت جنسی شما درست شکل بگیرد، حتماً نیاز به مشاوره دارید.
      اگر هم سن شما بالاتر رفته است، برای اینکه در شغل و ازدواج به مشکل برنخورید، نیاز به مراجعه به مشاور دارید.

  • سلام وقتتون بخیر من به کمک تون نیاز دارم من ۲۱ سالمه وحدود یکسال پیش یه پسری رو برای ازدواج به بنده معرفی کردن که ایشونم ۳۱ سالشونه من هم موضوع رو با خانواده در جریان گذاشتم من و ایشون طی چت باهم اشنا شدیم و اشنایی اولیه صورت گرفت ایشون خیلی با بنده سنگین و مودبانه برخورد میکردن و وقتی اشنایی تکمیل شد کلا ایشون بی تفاوت شدن منم تصمیم گرفتم جریان رو تموم کنم چون حس کردم دارن کیس های دیگه اش برای ازدواج بررسی میکنن و از هم خداحافظی کردیم
    ایشون بعد ۵ ماه برگشتن و اصرار به جدی شدن و اومدن حضوری و خواستگاری دارن
    حدود ۴ ماهم هر ماه دو سه بار به بنده پیام میدادن ولی من بهشون جواب منفی میدادم تا اینکه بعد ۳ ماه من مجدد موضوع رو با خانواده مطرح کردم من از ایشون خوشم اومده و شغل شونم همونیه که میخوام ایشون ظاهرا مذهبی هستن برخوردشون با من حتی نوع پوشش شون ولی متاسفانه دو خانواده از لحاظ اعتقادی بهم نمیایم یعنی خود ایشون بعضی وقت ها نماز نمیخونه با اینکه خیلی با شخصیت سنگین هستن و محرم نامحرم رو متوجه میشن اهل زیارت مزار شهدا هر دو هفته و حتی روزه هم میگیرن…. ولی متاسفانه نماز هاشونو همیشه نمیخونن اینو رو ازشون پرسیدم و حقیقتش رو بهم گفتن و پدر و مادر ایشونم نماز نمیخونن برعکس پدر و مادر با اینکه من از بین همه خواستگار هایی که برام اومدن ایشون به دلم نشستن مودب بودنشون و سنگین بودنشون مخصوصا
    ولی متاسفانه بعضی وقت ها نماز نمیخونن که من این قضیه برام مهمه ولی ایشون ….. من بنظرتون این شخص مناسب بنده هست برای ازدواج ؟؟ بهتره چه جوابی بهشون بدم ؟؟؟

    • سلام دوست گرامی
      تفاوت اعتقادی اگر خیلی پررنگ باشد، در زندگی مشترک دچار چالش خواهید شد.
      اما اگر این تفاوت در حدی نباشد که باعث رنجش شما از یکدیگر شود، مشکلی نیست.
      توصیه می‌کنیم حتماً از مشاوره پیش از ازدواج استفاده کنید.

  • سلام وقت بخیر من قبلا پیام گذاشته بودم و راهنماییم کرده بودین. خلاصه بخوام بگم 37 سالمه و از مرداد پارسال برام ی خواستگاری اومد که قرار شد با هم رفت و آمد کنیم و آشنا بشیم. البته پدر من زیاد راضی به بیروت رفتن نبودن. کم کم بیرون رفتنها کنسل شد و الان هفته ای یکبار تلفنی در ارتباطیم که دیگه خانواده هامون در جریان نیستن. و فکر میکنن همه چی کنسل شده. حالا من میخوام با این آقا تعیین تکلیف کنم چون چند روز پیش که گفتم حرف جدی بزنیم ایشون گفتن که در طول زندگی همیشه چیزای مهم هست که سرگرم اون بشیم الان که میشه شاد بود و شوخی کرد لزومی نداره. من حس مردم شاید منصرف شده که براش مهم نیست دیگه حرف جدی و از آینده بزنیم. میخواستم نظر شما رو بدونم و هم اینکه راهنماییم کنید با چه ادبیاتی و چه جملاتی با ایشون صحبت کنم واقعا خسته ام از بلاتکلیفی. واقعا میخوام بدونم اگه قصدش جدی نیست من الکی موقعیت هامو از دست ندم ولی نمیدونم چی بهش بگم. ممنون میشم راهنماییم کنید

  • سلام خسته نباشید من دخترم و ۱۶سالمه و واقعا خانواده حساسی دارم درحدی که به من اجازه تنها سرکوچه رفتن روهم نمیدن و این موضوع واقعا روی من اثر گذاشته و غییر از این موضوع من وقتی ۲،۳ساله بودم تمام بدنم سوخت و الان اثرات زیادی از اون روی بدنم هست که واقعا نمیتونم لباس های باز رو بپوشم چون خودم حالم بد میشه و از این موضوع خیلی ناراحتم
    هیچ امیدی به زندگی ندارم و هرموقع در مورد لیزر کردن این اثرات روی بدنم با خانوادم صحبت میکنم میگن بعدا بعدا و اصلا به فکر این نیستن که من جوونم و هیچ روحیه ای ندارم واقعا حالم خوب نیست و دلم میخواد بمیرم اگه میشه کمکم کنید😔

    • سلام دوست گرامی
      نیاز به استقلال در شما کاملاً طبیعی و به حق است و چون این نیاز برآورده نمی‌شود، شما دل آزرده شدید.
      درباره سوختن بدن‌تان خودتان دست به کار شوید و در جستجوی پیدا کردن کلینیک مناسبیی باشید، چون پوست هرچه جوانتر باشد، امکان اصلاح و بازسازی آن راحت‌تر است. این مساله را با خانواده‌تان نیز در میان بگذارید.
      در صورت نیاز به مشاوره و راهنمایی بیشتر، از مشاوران رادیوعشق برای خودتان و یا خانواده، نوبت مشاوره رزرو کنید.

  • سلام من ۱۶سالمه هیچ علاقه ای به درس خواندن ندارم ولی دوست دارم شاغل باشم احساس میکنم آینده ام در خطر ایا با نخواندن درس اینده من در خطر میفته؟؟
    وقتی که درس میخونم همش استرس فردا رو دارم اویل خیلی درس خوان بودم ولی الان متنفرم اصن دوست ندارم که درس بخونم ولی خیلی دوست دارم شاغل باشم باید چی کار کنم لطفا راهنمایی ام کنید خیلی سر در گمم

  • سلام وقتتون بخیر.من دختری 20ساله هستم و یکساله عاشق معلمم توی آموزشگاه زبان شدم اوایل جدی نمیگرفتم ولی دیدم هرچه زمان میگذره من بیشتر عاشقش میشم ایشونم درست همون حسو به من داشتن دو سه ماه بعداز آشنایی و علاقمند شدنمون کلا همدیگه رو ندیدیم و درفضای مجازی هم باهم در ارتباط نبودیم ولی مطمئن بودم که اونم بهم علاقمند بود و یه بیت شعرهم دربیوگرافیش نوشته بود که بیانگرعلاقش به من بود اما بیش از یه ماهه که اون شعرو برداشته و کاملا مطمئنم که ازم رو برگردونده و ترکم کرده اصلا هم قسمت نمیشه دیگه ببینمش که متوجه تغییررفتارش بشم کلا زندگیم بهم ریخته توروخدا کمک کنید آخه ایشون به چه علت ازمن بی دلیل سرد شدند و اصلا هیچ موقع سراغمو نمیگیره.شایدبگین علت سردشدنش ندیدنتون باشه ولی
    خب منم ایشونو نمی‌بینم ولی هیچوقت ازشون سردنشدم.و فقط به خاطر حجب و حیا و خجالت نمیتونم بهشون پیام بدم و از ترس اینکه یه جوری باهام حرف بزنه که حالم کلا خراب بشه بنظرتون بهش پیام بدم یا نه؟لطفا کمکم کنید بی نهایت ممنونم ازتون خداخیرتون بده

    • سلام دوست گرامی
      به نظر می‌رسد براساس حدس و گمان که او نیز به شما علاقه دارد، روی این رابطه‌ای که شروع نشده حساب باز کردید و همین مساله باعث فکرمشغولی شما شده است.
      ابتدا باید نشانه‌هایی که فکر می‌کنید نشانه علاقه باشد را کشف کنید و آنها را دقیق مورد بررسی قرار دهید. او اگر واقعاً علاقه داشت به شما ابراز می‌کرد.
      قبل از اینکه به او پیامی بدهید برای بررسی وضعیت هیجانی خودتان، از مشاوران رادیوعشق نوبت مشاوره دریافت کنید.

  • سلام من ۱۶ سالمه
    من تا کلاس نهم شاگرد اول مدرسه بودم ولی وقتی وارد کلاس دهم شدم از درس خواندن دلزده شدم ودیگه درس نخوندم وترک تحصیل کردم امسال دوباره شروع کردم به درس خواندن ولی باز نمی دونم چم شده اصن درس نمی خونم😢😢 من داشتن یه شغل در آینده خیلی برام مهمه طوری که اگه موفق نشم از زندگی کردن دست بر می دارم تورو خدا کمکم کنید الان وقتی می خوام درس بخونم خیلی کسل میشم من نمی تونم برم پیش مشاوره تو رو خدا اینجا یه پیشنهادی بهم بدین ممنون

    • سلام
      من۱۷ سالمه وکلاس یازدهمم هستم راستش من تا راهنمایی شاگرد اول بودم وعاشق ومدرسه بودم وقرار بود که در آینده دکتر بشم وآرزوه های زیادی داشتم ولی الان اصن دوست ندارم که درس بخونم ولی از یه طرف هم من خیلی خیلی بلند پرواز هستم وآرزوه هایی زیادی دارم و خیلی مغرورم در حدی که نمی تونم به بابام بگم بهم پول بده ولی من حوصله ندارم که درس بخونم وقتی بی خیال درس می شم حال روحیم خیلی خوبه ولی وقتی درس می خونم حالم روحیم بد میشه من واقعا سردر گمم از یه طرف من باید درآینده یه شغل داشته باشم از یه طرف هم دوست ندارم که درس بخونم
      من باید چی کار کنم ؟؟؟
      خیلی نگران آینده ام هستم
      لطف کنید راهنمایی ام کنید❤❤❤❤

      • سلام دوست گرامی
        به نظر می‌رسد درباره آینده خودتان اضطراب زیادی را تحمل می‌کنید.این حالت شما می‌تواند بخاطر کمال‌گرایی باشد. کمال‌گرایی یعنی وقتی شما به شرایط متوسط راضی نباشید و دائماً بخواهید بهترین نتیجه را بخواهید. همه چیز را باهم خواستن و تلاشی نکردن یعنی از شدت کمال‌گرایی دچار اهمال‌کاری یعنی هیچ کاری نکردن شدید.
        بهترین پیشنهاد این است که حتماً تست‌های استعداد و رغبت‌سنج را زیرنطر روانشناس انجام دهید.

  • سلام
    دختری۲۱ساله هستم یکساله با اقایی اشناشدم۲۴ساله خیلی همدیگرو دوست داریم قصدمون ازدواج بود خانواده ها در جریان بودن ولی خانواده اقا راضی نبودن ماباهم ازدواج کنیم خانوادش دختر دایی این اقارو دوست داشتن ما به دوستیمون ادامه دادیم تا راضی بشن ولی نشدن حتی این اقارو تحت فشار گذاشتن از خونه فراری شد یک مدت گوشی و پول و ماشینش همه ازش گرفته بودن بااین حال ما باز هم در ارتباط بودیم
    این اواخر خیلی فشار روش زیاد بود خسته شده بود دل به ازدواج با دختر داییش رو داد الان میگه من دوسش ندارم میخام بعد یک مدت طلاقش بدم قبلا به این دخترخانوم گفته بود دوسش نداره ولی اون اصن واسش مهم نبود فقط میگف من دوست دارم….
    الان که ازدواج کردن مابازهم درارتباطیم این اقا پشیمونه میگه میخواد طلاق بگیره و گفتن که بعد طلاق دیگه سمت خانوادش نمیرن
    بنظرتون چیکارکنم منتظرش بمونم تا طلاق بگیره بیاد سمت من؟

    • سلام دوست گرامی
      چند زنگ خطر در رابطه شما همچنان وجود دارد: مخالفت خانواده ایشان/ ازدواج از سر اجبار ایشان/ عدم استقلال فکری و مالی آقا/ منتظر ماندن شما در رابطه‌ای که طرف مقابل در حال حاضر به همسر خودش خیانت می‌کند و با شما در رابطه است.
      ادامه این ارتباط به صلاح شما نیست.
      حتی به فرض طلاق گرفتن او، باز هم خانواده او راضی به ازدواج شما نخواهند شد چون احتمالا شما را مقصر طلاق فرزندشان می‌دانند.
      بنابراین تلاش کنید که از این رابطه بیرون بیایید. شما سن کمی دارید و فرصت‌های بیشتری برای ازدواج خواهید داشت.
      می‌توانید برای اینکه با کمترین آسیب ار این رابطه بیرون بیایید، از مشاوران رادیوعشق نوبت مشاوره دریافت کنید

    • سلام من کلاس دهم حسابداری ام انگیزه هام برای درس خواندن وزندگی کردن ساعتی شده میشه راهنمایی کنید که چطور درس بخونم؟در حین درس خواندن همش وسواس دارم ومیرم از اول می خونم همش استرس الکی به خودم وارد میکنم باید چی کار کنم

      • سلام دوست گرامی
        برنامه‌ریزی روزانه شما بسیار مهم است. کیفیت خواب، غذا، برنامه‌ریزی صحیح برای مدل درس خواندن و… همه این موارد باید بررسی شود.
        علاقه شما، استعدادی که در این رشته دارید، طرح و نقشه‌ای که برای آینده خود دارید می‌تواند توسط یک مشاور بررسی شود تا بتوانید راه‌حل خود را پیدا کنید.

  • سلام وضع من خیلی خرابه لطفا شما کمکم کنید من به شماره واتساپ شما پیام دادم لطفا جواب بدید

    • سلام دوست گرامی
      برای دریافت نوبت مشاوره به پشتیابی همیار عشق پیام دهید.
      برای رزرو نوبت یا می‌توانید با شماره تلفن 02122024728 تماس بگیرید یا به شماره 09035714068 در واتساپ یا تلگرام پیام دهید تا نوبت شما توسط همکاران ثبت شود (پشتیبانی همیار عشق از ساعت 10 صبح تا 2 بامداد پاسخ‌گوی تماس‌ها و پیام‌های شما هستند. در خارج از این زمان هم حتما به شما پاسخ‌ داده خواهد شد، البته با کمی تاخیر). همچنین می‌توانید بصورت اینترنتی در زمان و روز دلخواه‌تان نوبت مشاوره‌تان را رزرو کنید

  • سلام و خسته نباشید
    من دختری ۲۰ ساله هستم که حدود ۲ سال است با پسری که بهش علاقه دارم در ارتباطم در بعضی از موارد باهم فرق داریم و اینکه ایشون تا حالا صحبتی از ازدواج نکردن و من خیلی از یه سری چیز ها میترسم از ابرو از اینکه نخواد ازدواج کنه د از اینکه اگر هم ازدواج کنه بعد آن چی میشه
    و مدت یه هفتس یکی از اقوام دور به خواستگاری اومدن و این آقا از نظر فکر و اخلاق همه چیزو اوکیه و من فقط مشکلم عشق و ظاهر این آقاس من عاشق یه نفر دیگه هستم ولی این آقا هم خیلی اصرار بر این ازدواج دارن و هم آدم خوب و همراهی هستن و من خیلی از ترس هایی که در رابطم با فردی که دوسش دارم رو ندارم ن میتونم عشقم به اون رو نادیده بگیرم و یه حسی میگه که با این آقا زندگی بهتری خواهم داشت از نظر همراه بودن و فکر و اخلاق
    ممنون میشم از این سردرگمی خارجم کنید

  • سلام خسته نباشید
    من سال دهم تغییر رشته دادم و حالا میخوام برم یازدهم و الان رشتم علوم انسانی هست من اول سال که نبودم و اخر سال که مجازی بوده خیلی از درسا عقبم و برای کنکور خوندن مشکل ساز میشه من میخوام همین امسال تا عید سال بعد تموم درسای دهم رو برای کنکور بخونم و یه پیشخوانی کوچیک هم برای یازدهم همین امسال تابستون تا زمانی که مدرسه ها باز میشه داشته باشم و میخوام اگرم بشه برای المپیاد جغرافیا بخونم من از نظر اینکه چقدر زمان میبره تو روز مشکل ندارم و حاضرم شبا هم درس بخونم فقط نمیدونم چطور برنامه ریزی کنم و درست برا کنکور و المپیاد بخونم که یادم نره
    ممنون میشم کمکم کنید

    • سلام دوست گرامی
      شرایط مجازی شدن مدارس برای همه داشن آموزان تقریبا وضعیت یکسانی بوجود آورده است، پس نگران این ماجرا نباشید.
      برنامه‌ریزی درسی به شما کمک می‌کند تا به اهداف‌تان برسید. اما بنظر می‌رسد چند هدف را همزمان باهم می‌خواهید مدیریت کنید و علت این همزمانی باید مشخص شود که آیا دچار کمالگرایی شدید یا خیر؟
      زمان‌بندی کردن، توجه به تغذیه درست در این ایام، ورزش منظم می‌تواند سیک زندگی سالم به شما بدهد تا آرامش داشته باشید.
      اما برای هدفمندی درست در مسیر تحصیلی نیاز دارید تا حتما با کمک مشاور، یک برنامه واقعی داشته باشید که هم شرایط زندگی و زمانی شما را در نظر بگیرد و هم متناسب با خواسته‌های شما باشد.
      درباره داشتن اهداف هوشمندانه داشتن می‌توانید از مشاوران همیار عشق وقت مشاوره دریافت کنید.

  • باسلام وعرض ادب.
    بنده دختری هستم که مدت یک سال است با اقاپسری درانگلستان اشناشده ام,
    این آقا مدتی است به ایران امده و خانواده های هردوطرف باهم آشناشده اند,و از نزدیک یکدیگر رادیده ایم,
    بنده ساکن اصفهان هستم و خانواده ایشان ساکن تهران.
    و برنامه خواستگاری و ازدواج چیده شده,
    دراین بین بنده میخواهم بپرسم ایا روشی وجود دارد که بنده ازطریق ان درمورداین اقا تحقیق کنم که ایا اطلاعات داده شده ازجانب اوصحیح است؟
    یامثلا سوپیشینه ای دارد؟
    یامثلا جویا شویم درگذشته سابقه ازدواج داشته یانه؟
    باتشکر

  • سلام
    من 18 سالمه کلاس 12 هم هستم رشته تجربی در من همیشه نسبت به امتحاناتم بی تفاوت بودم اما زیاد جوری بود که اگه دقت میکردم تو 1 ساعت برای مثال 2 فصل ریاضی یا فیزیک رو میخوندم یه جورایی تو مقطع خودم بالا ترین نمره رو میگرفتم اما حالا امتحانات پایانی سال دوازدهم با استرس زیاد قبل شروع آزمون و آمادگی ویژه و برنامه ریزی ساعت ها وقتمو تلف میکردم به گونه ایکه 5 تا از امتحانات نهایی رو نخونده دادم هیچ حسی هم نسبت به کنکور ندارم ولی الان که بهمون گفتن کارنامه میدن تن و بدنم لرزیده کمکم کنید امسال که کنکورم رو مطمعن هستم نتیجه ای نمیگیرم ولی برای سال آینده میخواستم نکاتی که میدونین رو بهم بگین در ضمن از این پند و اندرز های کتابی بی فایده ندید من کل اینترنت درباره راه و روش درس‌خواندن زیر و رو کردم و همش چیزای ابتدایی و بی فایده هستن با تشکر

    • سلام دوست گرامی
      به حالتی که شما به آن گرفتار شدید، اهمال کاری گفته می‌شود. اهمال کاری یعنی وقتی اضطراب بالا می‌رود و برای اینکه شخص تحمل اضطراب بالاتری را ندارد، هیج کاری نمی‌کند و نسبت به وظایفی که در سن خودش دارد، بی تفاوت می‌شود. شما نیاز به درمان اضطراب خود دارید تا بتوانید نسبت به هدف‌هایی که دارید برنامه ریزی صحیح‌تری داشته باشید.
      برای سال بعد خودتان درباره برنامه‌ریزی درسی می‌توانید از مشاوران متخصص رادیوعشق وقت مشاوره دریافت کنید.

  • سلام خسته نباشید من 16 سالمه و تقریبا دو ماه پیش به مدت دو سه هفته هرشب یا یک شب در میون خواب میدیدم یکی دنبالمه و میخواد بهم تجاوز کنه و هر سری هم این خواب جلوتر میرفت. به این صورت که یه هفته اول اون فرد دنبالم بود و من فقط فرار میکردم ازش و قایم میشدم و هفته دوم اون مرد منو میگرف و من از دستش فرار میکردم ولی هفته سوم دیگه نمیتونستم فرار کنم. یه مدتی باز این کابوس رو نمیدیدم ولی باز هم جدیدا هفتع ای یکی دو بار میبینم این کابوس رو و توی خواب ارامش ندارم و تن و بدنم میلرزه. مشکل چیه؟ لازمه به روانشنلس مراجعه کنم؟

  • سلام من خانمی۲۳ساله هستم که در۱۴سالگی خانواده ام بدون اینکه نظرمن را بپرسند شوهرم دادند وم ن با کسی ازدواج کردم که ازاو بدم می امد و فراری بودم؛
    دراین دوران مشکلات زیادی داشتیم که باعث شده نفرت من روزبروز بیشتر شود طوریکه واقعا تحمل شرایط برایم خیلی سخت شده
    من هیچ وقت توانایی مخالفت با خانواده ام را نداشته ام چه موقع ازدواجم و چه الان که یه بچه ۴ساله دارم
    من خودم تو زندگی دارم عذاب میکشم و فقط فکر بچمم و همیشه به این فکرمیکنم که کاش خیلی زودتر توانایی حرف زدن و مخالفت داشتم
    شرایط برام خیلی سخته ولی هیچ وقت نمیتونم بخودم فکر کنم و باز بعدش حسرت میخورم که کاش زودتر ازاین زندگی که برام عذابه راحت میشدم لطفا کمکم کنید

    • سلام دوست گرامی
      برای اتفاقاتی که تجربه کردید متأسفیم.
      بهترین راه‌حل برای شما علاوه بر دریافت مشاوره زوج‌درمانی، انجام مشاوره فردی است تا بتوانید مهارتهایی مانند جرات ورزی را یاد بگیرید.

  • سلام منم می خوام برم حسابداری زیر شاخه( فنی) پایه نهم هستم معدل ترم اولم ۱۹.۵۰شده من چندتا سوال داشتم
    ۱.من می تونم از طریق حسابداری کارمند بانک یا رئیس بانک بشم؟ چه طوری باید چی کار کنم؟
    ۲.رشته حسابداری چه جور رشته ای است آیا کنکور داره؟
    ۳.بازار کار خوبی داره؟
    ممنون میشم به ترتیب جواب ❤❤❤❤❤

    • سلام دوست گرامی
      یکی از رشته‌های پرطرفداری که دانش‌آموزان آن را انتخاب می‌کنند، حسابداری است. چون این رشته، از دسته رشته‌های شناور است، شما در دبیرستان هر رشته‌ای( نظری یا فنی) بخوانید، می‌توانید در رشته حسابداری ادامه تحصیل بدهید. اما چون معدل بالایی دارید، بهتر است درباره اینکه از شاخه های نظری دبیرستان یعنی ریاضی تجربی و یا انسانی وارد شوید یا مستقیما از رشته های فنی وارد حسابداری شوید، بهتر تصمیم بگیرید و مشاوره دریافت کنید. چون اگر از رشته های فنی وارد شوید در دانشگاه تا مقطع فوق دیپلم باید بخوانید و مجددا برای لیسانس کنکور بدهید. مگر اینکه سال دوازدهم را بخوانید تا بتوانید در انتخاب رشته کنکور تا مقطع لیسانس ادامه دهید.
      بله رشته حسابداری از رشته هایی است که بازار کار خوبی دارد، اما نکته مهم این است هراندازه شما از ابتدای تحصیل در این رشته با نرم‌افزارهای مختلف حسابداری بیشتر آشنا باشید، آینده شغلی شما وضعیت بهتری خواهد داشت. برای کار در بانک و رییس بانک شدن، یکی از رشته های موردنظر حسابداری است و رشته های دیگر مانند بانکداری نیز در اولویت هستند.

      • سلام.
        من یه دختر۱۶ساله هستم من نمی تونم روابط خوبی با دیگران برقرار کنم وقتی می خوام با کسی که نمی شناسمش صحبت کنم از استرس صدام بالا نمی آد ونمی تونم حتی پشت نلفن با کسی حرف بزنم که نمی شماسمش چون از بچه گی زیاد وارد اجتماع نشدم و الان این مسئله خیلی منو اذیت می کنه
        باید چی کار کنم‌
        ممنون

    • ممنون بابت راهنمایی تون
      من نمی دونم چرا دیگه حوصله درس خوندن ندارم برای همین می مواخوام برم فنی اصن نمی دونم چمه حال روحی ام خوب نیست هروقت برنامه ریزی می کنم هیچ‌کدومه شونو انجام نمی دم اصن پشتکار هم ندارم نمی دونم باید چی کار کنم؟

      • سلام دوست گرامی
        در مسیر رسیدن به اهدافتان ممکن است تمام این اتفاقاتی که گفتید مثل بی‌انگیزه شدن، پشتکار نداشتن بوجود بیاید. برنامه ریزی یک مهارت است و برای آن باید 5 سوال از خود بپرسید:
        1) این برنامه ریزی به طور خاص برای یک هدف طراحی شده است؟
        2) ایا این برنامه‌ریزی قابل اندازه گیری است؟ یعنی هدف من اگر حرکت از نقطه الف به ب است، آیا واقعا با این برنامه ریزی می توانم با یک ماه تلاش به آن برسم؟
        3)آیا برنامه ریزی من هدفمند است یا اصلا به هدف های من ارتباطی دارد؟
        4)آیا برنامه ریزی من واقعی است و امکانات و شرایط خود را در نظر می‌گیرم؟
        5)آیا برنامه ریزی من زمان‌محور است؟ یعنی دقیقا می دانم چه زمانی به آن هدف خواهم رسید؟

    • سلام من ۱۵ سالمه معدل کلاس نهمم ۱۹.۷۲ بودمن رشته تجربی رو انتخاب کردم چون بهش علاقه داشتم ولی وقتی رفتم مدرسه از مدرسه متنفر شدم درساهام افت کردن حوصله درس خوندن نداشتم همش گریه می کردم تا اینکه معدلم شد ۱۷ من دیگه خودمو باختم مدرسه نرفتم ترک تحصیل کردم اللن نمی دونم برم چه رشته ی واقعا دارم دیونه‌میشم من علاقه زیاذی به ورزش دارم خانواده ام میگن‌که برم تربیت بدنی ولی‌می ترسم در آینده هیچ شغلی نداشته باشم آخه داشتن شغل یکی از معیارهای اصلی من است لطفا‌کمکم کنید؟

    • سلام خسته نباشید ممنونم از سایت عالی تون
      من خیلی متوجه صحبت شما نشدم
      من زیاد حوصله درس خوندن ندارم برای همین می خوام برم حسابداری
      من می تونم بدون کنکور برم دانشگاه؟
      من خیلی متوجه صحبت ها شما نشدم میشه بهتر راهنمایی ام کنید؟ممنوم

  • سلام ممنون بابت جواب دهی تون
    من اگه بخوام برم رشته حسابداری زیر شاخه ی فنی درآینده می تونم چه شغل های رو داشته باشم؟
    چه جوری باید کارمند بانک شم باید کنکور بدم؟
    رشته حسابداری سخت نیست؟

  • سلام من ۱۵ سالمه معدل کلاس نهمم ۱۹.۷۲ بودمن رشته تجربی رو انتخاب کردم چون بهش علاقه داشتم ولی وقتی رفتم مدرسه از مدرسه متنفر شدم درساهام افت کردن حوصله درس خوندن نداشتم همش گریه می کردم تا اینکه معدلم شد ۱۷ من دیگه خودمو باختم مدرسه نرفتم ترک تحصیل کردم اللن نمی دونم برم چه رشته ی واقعا دارم دیونه‌میشم من علاقه زیاذی به ورزش دارم خانواده ام میگن‌که برم تربیت بدنی ولی‌می ترسم در آینده هیچ شغلی نداشته باشم آخه داشتن شغل یکی از معیارهای اصلی من است لطفا‌کمکم کنید؟

    • سلام دوست گرامی
      به نظر می‌رسد تغییر مقطع تحصیلی باعث بروز استرس‌های جدی برای شما شده است. این اقدامات را انجام دهید تا بتوانید به تصمیم‌گیری درستی برسید:
      ابتدا علاقمندهای خود را دقیق مشخص کنید. ببینید کدام رشته باعث می‌شود شما با انرژی بیشتری به سمتش بروید.
      سپس استعدادهای خود را در آن رشته تحصیلی انتخابی محک بزنید. سپس می‌توانید از کسانی که آن رشته را انتخاب کرده‌اند، پرس‌وجو کنید تا آگاهی خود را بیشتر کنید.
      نگرانی شما در مورد شغل طبیعی است، اما این نکته را توجه داشته باشید که کسانی که صرفاً روی درس خواندن متمرکز می‌شوند و مهارتی ندارند، همیشه در پیدا کردن شغل موردنظر خود به مشکل برمی‌خورند، پس حتماً مهارت‌های مختلفی را یاد بگیرید. مثل زبان دوم، کامپیوتر و انواع نرم‌افزارها. پس به جای ترسیدن از آیند، اطلاعات و آگاهی خود را افزایش دهید.
      در صورت نیاز هم می‌توانید از مشاوران رادیوعشق، مشاوره تلفنی یا آنلاین دریافت کنید.

  • با عرض سلام و خسته نباشید.من پسری هستم ۲۳ساله اهل نماز و قرآن و روضه و پایبند به دروغ نگفتن و خیانت نکردن در رابطه.تا حالا به صورت حقیقی با جنس مخالف رفیق نبودم فقط یکی رو میخواستم که نشد و چندتایی دوست دختر(اجتماعی) مجازی داشتم..الان سه ماه شده که من با دختر عمم که ۸ سال متاهل هست و سه تا بچه داره آشنا شدم…..اوایل صحبت می‌کردیم و همین حرف های معمولی و شوخی و همین چیزا…بعد یک هفته نمی‌دونم داشتیم چی می‌گفتیم که گفت داری درخواست دوستی بهم میدی؟؟؟ منم گفتم آره.خلاصه ما دوست شدیم و به من گفت من هدفم از اول دوست داشتن تو بود و دلم لرزید و عاشقت شدم و بهت علاقه دارم…و من چون صداقت برام مهمه و اینکه بدونم طرفم چطور آدمی هست سوال هایی ازش پرسیدم.که چرا به شوهرش خیانت کرد در جواب گفت که من یک نفر دیگه رو میخواستم چون خانوادم راضی نشدن منم لج کردم و گفتم هرکس اومد جواب بله رو میدم بهش و با این شوهرم ازدواج کردم و توی نامزدی بهش گفتم که من دوست ندارم و عاشقت نیستم ولی اگه تونستی علاقه ایجاد کنی خوبه و شوهرم سرد شده و رخت خوابش رو عوض کرد و تماس های مشکوک داره و معتاد شد و منم بهش حسی ندارم بخاطر همین با تو دوست شدم…سوالام این بود که با کسی به جز شوهرت رابطه جنسی داشتی گفت نه فقط یکبار قرص خواب خورده بودم پسر عمم اومد سراغم که آشناها رسیدن و منو بیدار کردن و چیزی نشد..سوال بعدیم این بود که با کسی غیر از من رفیق بودی گفت آره فقط مجازی ۳تا داشتم که ازشون پول می‌کشیدم و شهرستانی بودن و یکی دوبار هم دیدمشون.و بیشترین رابطه ۲سال طول کشید ..و فقط در حد بوس بود و چون اوضاع مالیمون بد بود این کار رو میکردم ….الان بعد از گذشت سه ماه من احساس میکنم داره بهم خیانت می‌کنه و دروغ میگه….ما مرتب تماس تصویری میگیریم مثلا چندین بار میخواست با زن های فامیل صحبت کنه صداش رو قطع میکرد که من متوجه نشم ولی بعد از صحبت توضیح میداد که چی گفتیم ولی من میگفتم اگه میخواستی بدونم موضوع چیه صدا رو قطع نمی‌کردی…..یا مثلا یکبار پیشش بودم یکی از پسر های فامیل شوهرش که مجرده بهش پیام داد گفت مشروب می‌خوام منم گوشیشو برداشتم جواب پیام رو دادم که دیدم یهویی اومد گوشی رو خواست ببره و ندادمش و قسمم داد گفت گوشی رو بهم بده منم بهش دادم دیدم پیام های جدید رو پاک کرد….مثلاً با همه ی مردها شوخی می‌کنه میگه می‌خنده و با پسرای فامیل شوهرش تماس تلفنی داره البته اونا زنگ میزنن….مشروب میخوره و نماز نمی‌خونه ….من خیلی دوستش دارم عاشقشم و علاقه دارم بهش و بخشیدمش و میگم حتما توبه کرده و دیگه از این کارا نمیکنه و بهش میگم نماز بخون ولی میگه وقتی زنت شدم میخونم و منم بخشیدمش و میگم حتما خوب میشه ..خلاصه خیلی دوسش دارم و میخواد طلاق بگیره(البته از قبل میخواست طلاق بگیره) و قید همه ی اون زندگی شیک ومجلل رو بزنه و با من ازدواج کنه…بنظر شما این فرد هوس بازه؟؟؟این فرد چطور آدمی هستش؟؟رک و بی پرده صحبت کنید

    • سلام دوست عزیز
      با توجه به ویژگی‌هایی که از ایشون بیان کردید ادامه این رابطه به هیچ وجه به نفع و صلاح شما نیست و نمی‌تونه رابطه آینده‌داری براتون بشه. درسته علاقه بین‌تون به وجود آمده اما علاقه آسیب‌زایی برای هردوتون می‌تونه باشه. بنابراین بهتره در اولین فرصت رابطه‌تون رو تموم کنید.

  • سلام. من یه دختر ۱۸ ساله هستم. من با برادرم(۲۲سالشه) دعوا زیاد میکنم. برادرم واقعا زورگو هست. اگه من کار اشتباهی بکنم حاما یه دعوای بزرگ درست میکنه ولی اگه خودش اشتباه کنه هیچکس بهش چیزی نمیگه حتی وقتی به مادرم میگم برادرم همین اشتباه من رو انجام داده مادرم میگه من اصلا متوجه نشدم. چون من مثل برادرم نمیتونم قیل و قال راه بندازم. تو این دعواها برادرم منو میزنه جلوی چشمای مادرم میزنه توی گوشم و پرتم میکنه روی زمین. در این شرایط من به شدت احساس حقارت میکنم و از دختر بودن خودم متنفر میشم. برای اینکه منم برادرم رو تحقیر کنم موفقیت تحصیلیم رو به رخش میکشم و میگم چند سال دیگه نمیتونی منو بزنی و دیگه هیچی نیستی. مادرم که موقع کتک خوردن من ساکت بود میاد جلو و. به من میگه تو خودت هیچی نمیشی. یه پزشکی قبول شدی فک کردی چیکار کردی. بهم میگه فقط بلدی درس بخونی. اینقدر درس خوندی روانی شدی. بهم میگه تو واقعا دیوونه ای. میگه فک کردی قراره کی بشی؟ بهم میگه حتما تو زندگی ایندت شکست میخوری. بعدش منو تو اتاق زندانی میکنن مادرم و برادرم میرن بیرون و من الان یه هفتس از خونه بیرون نرفتم میاد تو خونه اصلا باهام حرف نمیزنه. بعد من به بابام زنگ میزنم گریم میگیره. شبا همش گریه میکنم. مامانم گریه منو میبینه میگه ارام همش دروغ میگه همش فیلم بازی میکنه گریه هاش همه فیلمه. و من هر روز دعا میکنم زود تر از این خونه لعنتی برم. من همیشه ادمیم که زود گریم میگیره. زود میشکنم. دوره کنکور به شدت استرسی بودم. یه سری فوبیا هایی هم دارم. اعتماد به نفسمم. افتضاحه. هیچ وقت خودمو قبول نداشتم. خیلی شرایط سختی دارم لطفا کمکم کنید

    • سلام دوست عزیز
      قطعا شرایطی که میگین خیلی سخته ولی چه خوبه که در این شرایط سخت شما واقعا موفق بودین و رشته سختی مثل پزشکی قبول شدین. اگر بقیه قدر تلاش و توانایی‌های شما رو نمیدونن اما خودتون باید براشون ارزش قایل باشید. بهتره خیلی وارد رقابت و درگیر شدن با مادر و برادتون نشید و تمرکزتون رو روی اهداف و خواسته‌های خودتون بذارید. درصورت نیاز با سیستم مشاوره تلفنی صحبت کنید.

  • سلام ، من اعتماد بنفس پایینی دارم و با هیچ کس نمیتونم ارتباط برقرار کنم مخصوصا خانم ها ، هر کاری میکنم احساس میکنم همه منو دارن داخل یه فیلم تماشا میکنن و نمیتونم کاری انجام بدم ، یک مدتی دراگ مصرف کردم ولی اون چیزی که بهش نیاز داشتمو بهم میداد ولی بدون اون دوباره به حالت عادی برمیگشتم و تیک عصبی گرفتم ، اگر بتونید کمکی بهم بکنید ممنون میشم

  • سلام من به شدت با مشکل نداشتن پشتکار و اراده همراهم و عالی برنامه ریزی میکنم ولی یادم نمیاد هیچ وقت عمل کرده باشم مادر و پدرم هم اصلا حوصله این چیز هارو ندارند و اگر میشه در رابطه با
    ۱-نحوه صحیح برنامه ریزی و عممممل به ان
    ۲-نحوه کنترل و دوری از حواس پرتی(مثلا من۵ساعت میرم تو اتاق که درس بخونم ولی دایما بازیگوشی میکنم بعد که به مامانم میگم منو ببر مشاور تحصیلی میگه تو۲۴ساعته تو اتاقت درس میخونی اونوقت میخوای بری مشاوره که بیشتر درس بخونی حقم داره کل فامیل هم اینو میگن حتی گاهی مهمونی نمیرم تا درس بخونم ولی کو درس…درضمن روش های از بین بردن حواس پرتی رو در سایت ها خوندم ولی روم اثر نداشت و از دوستام تعریفه این سایتو شنیدم و گفتم انشالله یه راهکار مفیدی و متفاوتی به من عرضه کنید)
    ۳-من ارزو قبولی تیزهوشان و داشتم وقتی با دوستام تماس گرفتم فهمیدم انها درساشونو کلی خوند و تست زدن ولی من این تعتیلاتو هییییچ کاری نکردم
    توروخدا راهنماییم کنید در ضمن من نمیاون تلفنی زنگ بزنم مامانم نمیزاره لطفا اینجا پاسخ دهید

    • سلام
      احتمالا مشکل برنامه‌ریزی شما اینه که همه وقتتون رو برای درس خوندن میذارید و به همین خاطر برنامه‌تون اجرایی نمیشه. برنامه باید متعادل باشه. مثلا شما مشخص کنید که چند ساعت در روز می‌خواهید درس بخونید بعد اون تعداد ساعت رو در طول روز پخش کنید. توی برنامه‌تون حتما زمان‌هایی رو برای تفریح هم بذارید. این تفریح میتونه هرچیزی باشه، هرکاری که براتون سرگرم کننده است. مثلا 2 تا 3 درس بخونید، 3 تا 3.5 از محیط درس خوندن جدا بشین و استراحت یا تفریح کنید، دوباره 3 برین سر درس خوندن. تا کم‌کم ذهنتون این دوتا رو از هم تفکیک کنه. ضمن اینکه سعی کنید برنامه درسیتون رو هفتگی بریزید و بعد در روزها پخشش کنید. مثلا این هفته باید 4 ساعت زیست بخونم، پس 2 ساعت یکشنبه و 2 ساعت سه شنبه رو برای زیست میذارم. آخر هفته خودتون رو چک کنید که چقدر از برنامه‌های هفتگی‌تون پیش رفته. از قبل با خودتون قرار بذارید که مثلا اگر فلان قدر پیش رفته بودم، فلان پاداش رو به خودم میدم. این پاداش میتونه هرچیزی باشه. هربار هم که میرید تو اتاق درس بخونید باید مشخص باشه که قراره چه مدت و چه درسی رو بخونید، مثلا میرم یک ساعت ریاضی بخونم.
      برنامه درسی باید دقیق و جذاب باشه. به نظر میرسه مشکل برنامه شما اینه که به اندازه کافی دقیق و مشخص نیست و اینکه جذاب هم نیست. یعنی اینجوریه که از صبح میرم تو اتاق و از خودم انتظار دارم تا شب درس بخونم و خب اینطوری کمتر اجرا میشه

  • سلام من یک دختر 23ساله هستم که قصد ازدواج دارم و یکی امده خواستگاری یک سال است رفت آمد کرده منم قبول کردم الان بنام هم هستیم ولی الان من دچار تردید شدم نمیدونم چکار کنم يه جوراب اونا اخلاق شان با ما فرق میکنه دوماه هست بنام هستیم اما عقد نکردیم من فک میکنم با این آدم ازدواج کنم به هیچ کدام از آرزوهام نميرسد وضع مالی شان خبه اما خودش خسیس نیست خانواده اش خسیسه نمیدونم چکار کنم لطفا راهنمای کنید ممنونم

    • سلام
      این تردیدهایی که می‌فرمایید خیلی اهمیت دارن و تا قبل از عقد حتما باید بهشون توجه کنید. بهتره هر دو باهم به مشاوره پیش از ازدواج مراجعه کنید و نگرانی‌هاتون رو تحت نظر یک متخصص بررسی کنید.

  • سلام
    من پسرم حدودا 19..20 ساله
    من مشکلات زیادی دارم که روی همه ی ابعاد زندگیه من تآثیر زیادی گذاشته به خصوص فک میکنم روی آیندم.
    اول ازهمه اینکه حدود 6 یا 7 ساله که خودارضایی دارم و اونم نه کم بلکه زیاد حتی این اواخر به روزی 5 یا 6 هم میرسید
    دوم اینکه افسردگی حاد گرفتم البته اینکه چطور تشخیص دادم .آزمون انلاین شرکت کردم اونم نه تو یه سایت بلکه تو 3 تا سایت مختلف سوم از اینکه من از خانوادم متنفر شدم ازشون بدم میاد وقتی با کارایی که بامن کردم فک میکنم دیوونه میشم و میخوام انتقاممو ازشون بگیرم اینکه چرا ازشون متنفرم به خاطره اینه که (خانواده ی پولداری داریم ام از طرفی به شدت مذهبی)و تو زندگیم هرکاری خواستم بکنم نذاشتن هر چیز مسخره ای که فکرشو بکنین .سر مسایل مسخره که اصلا ربطی به دین و مذهب نداره ولی اونافکر میکنن اگه اون کارارو بکنم کار حرومی کردم . مثلا(مدل موی من خامه ای باشه یا حتی نباید کلاه کپ داشته باشم یا نباید ماشین سوار بشم یا حق پوشیدن لباسی که یع عکس عادی روش هست رو هم ندارم و…)
    چهارم من تو زندگیم هیچ وقت تصمیم نگرفتم حتی انتخاب دوستم با اوناس تا باهرکی دوست شدم یا گفتن فلانی بابا ننش خوب نیست یا گفتن پسر خودش بد فلانی خنگه فلانی اونجا اون کاره بد و کرده و…
    پنجمیش دیگه خیلی تو دنیای مجازی (خیال پردازی)غرق شدم و فک میکنم با دنیای بیرون ارتباطم داره قطع میشه فقط میتونم تو رویاهام هرچیزی و داشته باشم حتی جنس مخالفم و با اینکه بعضی از اشناهام بهم پیشنهاد میدن میگن ما واست دختر جور میکنیم اما دیگه هیچ حسی نسبت به زن ندارم.
    من کلی توزندگیم بعد از سن بلوغ تحقیر شدم هی از این و اون تو سری خوردم و فک میکنم که دارم کم کم میمرم
    من استرسی شدم .
    ضعف اعصاب دارم .
    زود عصبی میشم .
    به شدت زود رنجم .
    از نظر تحصیلی که داغون شدم
    شخصیت خودمو گم کردم حتی فراموش کردم که کیم

    • سلام دوست عزیز
      طوری که میگید با شرایط سختی درگیر هستید و احساساتی که دارید قابل درکه. ولی باید خودتون دست به کار بشید و تغییراتی رو در وضع موجود ایجاد کنید. طبیعیه که بچه‌ها در سن کم تحت تاثیر خانواده‌شون باشن و گاهی مجبور به پذیر خواسته‌های غیرمنطقی اونها بشن، ولی از یک سنی به بعد باید شروع به مستقل شدن از خانواده کنند. این مستقل شدن می‌تونه جنبه‌های مختلفی مثل مالی یا فکری داشته باشه. شما هم وقتشه در درجه اول شروع به ایجاد استقلال فکری برای خودتون کنید و خودتون تصمیم‌گیرنده اصلی زندگی‌تون باشید. البته این اتفاق باید به تدریج و از کارهای کوچک‌تر شروع بشه تا به مسائل کلی‌تر برسه. درباره بحث افسردگی‌تون پیشنهاد می‌کنم حتما در اولین فرصت به یک روان‌پزشک یا روان‌شناس متخصص در حوزه افسردگی مراجعه کنید، چون اگر به این موضوع نپردازید، انگیزه هر کاری ازتون گرفته میشه. برای دریافت راهنمایی‌های بیشتر با سیستم مشاوره تلفنی صحبت کنید.

  • سلام من یک مادر 47ساله هستم که متوجه شدم دختر17 ساله م با پسری تقریبا هم سن خودش با اختلاف چند ماه ارتباط عاطفی مجازی دارن. من و پدرش خیلی اونو سرزش کردیم و حتی کتک زدیم و ازش خواستیم تمام شبکه های اجتماعیش رو حذف کنه و  سیمکارتش رو شکستیم اما اون هنوز بر این رابطه پافشاری میکرد و اصرار داشت ک اون پسر رو دوست داره  من با خود اون پسر هم حرف زدم اون هم اصرار داشت که دخترمو دوس داره و قصدش دوستی نیس قصدش آینده س اما من چون اون پسر از نظر مالی از ما پایین تر بودن فقط بهش گفتم تو دنبال مال و ثروت مایی و ازش خواستم بیخیال دخترم بشه با ادامه اصرار ها و دلتنگی و گریه های دخترم ما کلا گوشیشو شکستیم و ازش خواستیم فراموشش کنه بنظر شما من در اون عصبانیت واکنش اشتباهی نشون دادم؟ من وقتی فهمیدم دوست صمیمی دخترم در جریان بوده و یجورایی اون  واسطه رابطه بوده با اونم برخورد کردم و دوستیشونو بهم زدم فقط من نگرانم ک نکنه واکنشم بد بوده و نکنه دوباره دخترم باهاش درارتباط باشه

    • سلام
      نگرانی شما برای آینده دخترتون قابل درکه ولی باید بدونید این رفتارها به هیچ‌وجه درست نیست و می‌تونه برای دخترتون آسیب‌زا باشه، حتی بیشتر از آسیبی که اون ارتباط می‌تونسته براش داشته باشه. نوجوونی سنیه که اکثر افراد نسبت به جنس مخالف کنجکاو میشن و ممکنه وارد رابطه‌هایی بشن. پدر و مادر در این شرایط باید در کنار فرزندشون باشن و دورادور ازش مواظبت کنن. ولی سرکوبی‌هایی با این شدت باعث میشه که اونا پدر و مادر رو در جبهه مخالف بدونن و همه چیز رو ازشون مخفی کنن. اینو بدونید که شما تا ابد نمی‌تونید فرزندتون رو کنترل کنید. پس بهتره الان که سنش کمتره باهاش ارتباط دوستانه‌ای بگیرید که با شما راحت باشه و هروفت به مشکلی برخورد ازتون کمک بگیرید. برای راهنمایی بیشتر با سیستم مشاوره تلفنی صحبت کنید.

  • سلام خسته نباشید
    ازتون خاهش میکنم که یه کمکی بهم کنید
    تورو خدا یه وقت خیلی کمی بزارید برام یک ماه مونده به عروسیم و نامزدم خیلی خیلی اخلاقش بده سرهرچیز کوچیکی بهم میگه طلاقت میدم و تموم کنیم…

    شمارو به خدا یه وقت خیلی کمی بزارید توی تلگرام باهاتون صحبت کنم

  • سلام من دختر ۱۸ ساله ای هستم که مدت یک سال و نیم هست درگیر رابطه عاطفی مجازی شدم و یک بار هم ایشون رو دیدم اما هیچ تماس کلامی یا فیزیکی باهاشون برقرار نکردم چون شهرم کوچیکه و از آبروم ترسیدم من خیلی به این رابطه وابسته شدم اما احساس میکنم حسی که به اون دارم دو طرفه نیست و اون منو احساساتمو درک نمیکنه خیلی گیجم از یه طرف دیگه کنکور دارم ولی مشغله های ذهنیم بخاطر این رابطه اجازه نمیده درس بخونم چیکار باید بکنم

    • سلام دوست گرامی. دلیل این احساس که فکر می کنید رابطه یک طرفه است چیست؟ بهتر است برای زندگی خود اولویت بندی داشته باشید؛ درس و رابطه عاطفی تداخلی باهم ندارند،اما اگر ذهن شما درگیر یکی از این دو موضوع باشد نشان می دهد فعلا توانایی مدیریت رابطه و درس را به صورت همزمان ندارید. بهتر است برای بررسی بیشتر این ارتباط از مشاوران همیار عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.

  • من ۱۲سالمه.عاشق معلمم شدم .هم جنس هستیم.یعنی دو تا مون زن یا دختر.هر روز براش گریه می کنم.می دونه دوسش دارم اما اوجش رو نمی دونه.دوست دارم همش تنها باشم.افت تحصیل نداشتم،چون درس رو خیلی دوست دارم.احساس گناه می کنم.از خودم بدم می یاد .چی کار کنم?لطفا برام توضیح بدید.ای کاش می تونستم با معلمم زندگی کنم.دیگه هیچی نمی خوام.

    • سلام دوست گرامی. عاشق شدن احساس گناه ندارد؛ اما حسی که شما به معلم خود دارید، دوست داشتن است. ممکن است علت های مختلفی داشته باشد.
      نقش معلم و شاگرد بودن اجازه نمی دهد که ایشان به شما بیش از اندازه توجهی از خود نشان دهد. سعی کنید تعادل را حفظ کنید تا معلم تان نیز بتواند مانند قبل با شما رفتار کند. برای بررسی بیشتر می توانید از رادوی عشق نوبت مشاوره آنلاین یا تلفنی دریافت کنید.

  • سلام خسته نباشید من دختری ۲۹ساله هستم ی روز حوصلم سر رفته بودو ب طور اتفاقی رفتم چت روم بعد خودم ب یکی پی ام دادم اصلا نمیدونستم پسره با دختر خصلاصه ک باهاش چت کردم و خیلی بهش امیدواری میدادم تا اینکه بعد از دو ماه بهم پیشنهاد ازدواج داد سربازیش تازه تموم شده فوق لیسانس داره و آینه هیچ شغلی نداره سر ی مساعل کوچیک سریع واکنش نشون میده بعد از ی مدت ک اصلا سعی کردم بحث نداشته باشیم دیشب بحثمون شد سر ی موضوعی و توی عصبانیت بهم گفت محبت تو حالمو ب هم میزنه و خفم میکنه خیلی ناراحت شدم از حرفش الانم باهاش تقریبا سردم اما انگار واسش فرقی نمی کنه چون میگه ذهنم درگیر کاره و ایندس آخه ی جورایی منفی نگری هم میکنه اما من ی آدم خیلی خوشبین و صبور واحساساتی حتی ی بارم دلشو نشکستم اما اون چندین بار توی عصبانیت دلمو شکسته الان شش ماه میشه ک ما با هم آشنا شدیم اگه میشه لطف کنید منو راهنمایی کنید

    • سلام دوست گرامی. پیشنهاد ازدواج دادن آن هم پس از دو ماه آشنایی مجازی و نداشتن شغل و مشخص نبودن آینده، منطقی به نظر نمی رسد. گفتید ایشان سریع واکنش نشان می دهد که این هم مورد خوبی نیست. البته جزییات رابطه شما و نحوه محبتی که به ایشان می کردید باید دقیقا مورد بررسی قرار بگیرد. به همین دلیل پیشنهاد می شود از رادوی عشق نوبت مشاوره تلفنی یا آنلاین دریافت کنید.

  • باسلام بنده به تازگی با اقایی 40 ساله عقد کرده ام که ایشان بعد از تحریک فورا نعوط میشوند ولی نیاز به دو تا سه مرتبه انزال دارند که تقریبا 2 ساعت رابطه را طولانیمیکند ایااین مسعله از لحاط علمی مشکلی دارد ؟و ب ای بنده در اینده مشکل ساز است؟

    • سلام دوست گرامی. دلایل نعوظ زودهنگام می تواند از استرس، پریشانی خاطر و اضطراب باشد. پیشنهاد می شود برای بررسی بیشتر، به پزشک سکسولوژییست مراجعه کنید.

  • سلام من منزلی خریداری کردم که خیلی پشیمونم از خریدش،و حالا قصد فروششو دارم،میخام بفروشم برم تهران مستاجر باشم ولی جایی که دوس دارم،به هر کسی میگم همه منو میخان صرف نظر کنن که این کارم اشتباهه،تهران مستاجری خیلی سخته آیا بنظرتون این کار اشتباهه که من خونه ایی دارم ولی توش ارامش ندارمو نگه دارم ولی جایز که فکر میکنم اینده زن و بچم بهتره نرم میسه من راهنمایز کنید خیلی تحت فشارم

    • سلام دوست گرامی. برای انتخاب محل سکونت، بهتر است شرایط خانه ای که در آن ساکن هستید را در نظر بگیرید،
      محیط اطراف، همسایه ها، دسترسی به امکانات و… همچنین برای آمدن به تهران نیز در نظر داشته باشید که دلیل اصلی تان برای این کوچ کردن چیست؟ آیا به صرف امکانات بیشتر؟ آیا میزان درآمدی که دارید با هزینه های سکونت در تهران همخوانی دارد؟ برای دریافت مشاوره و راهنمایی بیشتر و بررسی جزییات پیش از این تصمیم حتما از مشاوره همیار عشق نوبت بگیرید.

  • باسلام .۳۶ سالمه یکبارهم تجربه ی جدایی داشتم با آقایی آشناشدم که طی رابطه دیدم اصلا تفاهم نداریم ولی ول کن نبود تااینکه کسی رو که ازقبل دوسش داشتمو فامیل هم بودیم بیخبر بودم ازش ازطریق همین آقا پیداکردم علاقم ازقبل بیشترشدچون کمک بزرگی بهم کرده بود که فراموش نشدنی بود اونم ابراز علاقه کرد بهم وخیلی نزدیک شدیم به هم الان کسی که رابطمو تموم کردم باهاش ول کن نیست این طرفم میگه نمیدونم کار درستیه یانه اون دوستت داره و مشکل من فقط همینه نمیدونستم انقد میخوادت. درحالی که با سند و مدرک ثابت کردم تاچه حد بوده رابطمون و اصلا حسی نبوده بینمون بخاطر علاقه ای که داشتم میخوام بدونم چکارباید کنم گیج شدم …

    • سلام دوست گرامی. شما در دوراهی قرار گرفته اید و مطمئنا کلافه شده اید. اما آیا مشخص کرده اید که دقیقا علت علاقه مندی شما به طرف قبلی چه بوده است؟
      و یا چرا با وجود علاقه قبلی وارد پروسه رباطه جدید شدید؟ بهتر است قبل از هر اقدامی برای روابط خود، از مشاوره تلفنی همیار عشق وقت بگیرید تا کاملا مسیر قبل و حال حاضر شما بررسی شود.

  • سلام خسته نباشید
    لطفا کمکم کنید نامزدم زده زیر همه چیز و دوروزه بحث داریم با هم و میگفت دیگه قصد ازدواج نداره ن با من نه هیچکس دیگه ولی میگه دوسم داره و تا اخر عمر میخواد باهام بمونه و همه کاری برام بکنه ولی ازدواج نکنیم
    تا اینکه دلیلشو بهم امروز گفت
    بهم میگه بخاطر مامانم نمیخوام ازدواج کنم من مامانمو بیشتر از همه دوستدارم و نمیخوام ازدواج کنم و متعهد بشم
    از یکسمت بخاطر علاقه شدیدی ک بهش دارم نمیتونم ازش بگذرم و از یکسمت میدونم دوسم داره
    بنظرتون چجوری میتونم راضیش کنم اون میگه فقط بخاطر علاقه ای ک ب مامانش داره نمیتونه ولش کنه

    • سلام دوست گرامی
      به نظر می رسد با توجه به صحبت شما، طرف مقابل هنوز بلوغ روانی برای ازدواج و تعهد و پذیرش مسئولیت را ندارد که تعهد از جمله مسائل بسیار مهم در داشتن یک ازدواج پایدار است.
      برای بررسی بیشتر و جزئیات رابطه بهتر است از مشاوره آنلاین و یا تلفنی همیار عشق نوبت بگیرید.

  • سلام خسته نباشید من دختری ۱۸ هستم و واسه اولین بار عشق رو تو زندگیم تجربه کردم اول از اخلاق طرف خوشم اومد و بعد از قیافش اما بعد مدت سه ماه فهمیدم که در موردش اشتباه میکردم و اون با یه زن متاهل دوست و رابطه داره و من الان از نظر روحی ضربه خوردم وهنوزم بعد دو ماه نتونستم فکر اون فرد رو از ذهنم بیرون کنم باید چیکار کنم که کاملا نسبت بهش بی تفاوت بشم.

    • سلام.
      مطمئنا کنار اومدن با اولین تجربه ضربه عشقی خیلی سخته و طبیعیه فراموش کردن براتون سخت باشه. اما این موضوع کاملا امکان‌پذیره، بنابراین با مشاورین همیار عشق در تماس باشید.

  • سلام من دختری هستم 21 ساله مدتی پیش اقایی به من علاقه داشت و از راههای غیر مستقیم به من فهموند و حتی با مادرم در میون گذاشت ولی من جوری رفتار کردم که اصلا واسم مهم نیست و علاقه ای ندارم چون من اونموقع درگیر رابطه با دوست پسر قبلیم که ادم اشتباهی بود شده بودم اما بعد که با دوست پسرم تموم کردم این اقا به چشمم اومد و فهمیدم چقدر با معیارهای من مطابق هستن و سعی کردم رابطم رو باهاش دوستانه کنم الان هم چیزهایی میگه در لفافه مثلا ازم تعریف میکنه همیشه از رفتارم و اخلاقم یا حتی ظاهرم و از بعضی رفتارشون معلومه که علاقه هست اما دیگه ابراز علاقه ای نمیکنه چ مستقیم چ غیر مستقیم نمیدونم چطور میتونم جذبش کنم حتی بعضی وقتا حرصم میگیره و میخوام برم مستقیم بهش بگم بهش علاقه مندم ولی میترسم و خیلی حسرت میخورم که چرا این موقعیت خیلی خوب رو از دست دادم ممنون میشم راهنماییم کنید

    • سلام
      بهتره که به صورت مستقیم بهش چیزی نگید و البته الان هم نمیشه گفت که شما این رابطه رو از دست دادید چون باهاش رابطه دوستانه دارید. سعی کنید این رابطه دوستانه رو حفظ کنید و بهش نشون بدین به حرف زدن و هم‌صحبتی باهاش علاقه دارید. سعی کنید باهاش علایق مشترک پیدا کنید و درباره اونا حرف بزنید. همچنین از رفتاراش و ویژگی‌هاش تعریف کنید. البته به خاطر جواب رد اولیه‌تون طبیعیه که کمی تردید داشته باشه بنابراین یه کم باید بهش فرصت بدین.

  • سلام من مدت ۶ماه برای ازدواج با اقایی اشناشدیم هردو حسابی عاشق هم بودیم بنا بدلایلی اقاپسر رابطه رو کات کرد و بعد سه ماه دوباره برگشت یک ماهی باهم بودیم دوباره کات کردیم الان سه ماه ک کاتیم داغونم از نظر روحی توروخدا کمکم کنید این اقا با خانمی اشناشدن مدت دو هفتس ومن یجورایی شماره ی اون خانمو پیدا گردم و میخوام بصورت نامشخص زنگ بزنم ب اون خانم ک این اقا اونی نیست ک فکر میکنید و زودتر کات کنید تا با احساساتتون بازی نشه میدونم کارم احمقانس ولی من بدون عشقم دارم نابود میشم بهم نگید ک فراموشش کنم چون عشق اولمه و سنم کم نیس ۲۸سالمه ب هیچ وج نمیخوام ازدستش بدم نگید فراموش کنم برم تفریح و کلاس وسفر اینارو همه رو انجام دادم واقعا حالم خوب نمیشه فقط یک راهنمایی کنید زنگ زدن من باعث میشه دختره کات کنه؟؟؟چون نمیخوام بگم من عشق سابقشم میخوام بگم دورادور میشناسمش و اونی نیس ک شما فک میکنی از اینجور حرفها ک یکم اعتمادشو سلب کنم میشه بنظرتون زنگم تاثیر داره؟؟؟؟

    • سلام
      حال بدتون و شرایطی که ازش صحبت می‌کنید کاملا قابل درکه ولی خودتون هم می‌دونید که انجام این کار اصلا صحیح نیست. شما به خاطر شدت دلتنگی و حتی عصبانیت می‌خواهید این کارو انجام بدید ولی به احتمال خیلی زیاد به نتیجه دلخواه نمی‌رسید. احتمالش کمه که ایشون فقط به خاطر یک پیام ناشناس بخواد رابطه رو تموم کنه. ضمن اینکه اگر طرف مقابل شما متوجه بشه این کار از طرف شما بوده احتمالا احساس منفی نسبت به شما پیدا می‌کنه. قطعا کنار اومدن با جدایی خیلی سخت‌تر از این حرف‌هاست که با تفریح و سفر و… حل بشه. دوره “بازگشت به زندگی” در این زمینه می‌تونه به شما کمک کنه.

  • سلام خسته نباشید من به تازگی 20 سالم شده. همیشه خیلی شاد و سرزنده بودم و متعجب از اینکه چرا افراد زندگی رو انقدر برای خودشون سخت میگیرن اما مدتی هست که به شدت ناراحتم حتی نمیدونم چرا ناراحتم. از هیچ چیزی لذت نمیبرم و به شدت خودمو سرزنش میکنم. اعتماد به نفسم خیلی کم شده و همش فکر میکنم خیلی زشتم خیلی چاقم خیلی بی عرضه ام فکر میکنم هیچ دلیلی نداره که کسی اصلا من رو دوست داشته باشه خیلی ادمهای بهتر از من هستند ک دیگران بخوان اونارو دوست داشته باشن. به شدت از خودم بدم میاد اما واقعا نمیدونم چرا. قبلا خیلی فعال بودم نقاشی میکشیدم زبان میخوندم و درس میخوندم و کتاب میخوندم اما الان حوصله ی هیچکاری رو ندارم میخوام بدونم این رفتارای جدید توی من طبیعیه؟ باید چیکار کنم؟ خیلی بدم میاد از این وضعیت

    • سلام
      این شرایطی که می‌گید نیاز به بررسی دقیق داره و خیلی مهمه از کی و چطور شروع شده. خیلی از مواردی که گفتید به نشانه‌های افسردگی شباهت داره بنابراین حتما با مراجعه به یک روان‌شناس این موضوع رو بررسی کنید. چون اگر دچار افسردگی شده باشید نیاز به درمان مشاوره‌ای یا دارودرمانی وجود داره.

  • درود
    وقت بخیر
    سوالی داشتم میخواستم بدونم در ایران میشود در کلینیکی یا جایی درخواست اُتانازی داد همون مرگ خودخواسته و مرگ داوطلبانه ؟
    مثل کشورهای هلند و بلژیک که در آنجا این قانون موجود است ؟

  • من دوسال عقدم شوهرم هیچ وقت به خاست های من توجه نمیکن واونی گه خودش میخادبه زورمن مجبورمیکن انجام بدم همش من کنترل میکن وهپیشه سریچیزالکی بهونه میگیره که دعوابسازوشکاک شدبایدچیکارکنم لطفا کموم کنی

  • سلام باخانواده همسرم که دریک ساختمان زندگی میکنیم به مشکل خوردیم ۴سال ازدواج کردیم و از اول دخالت داشتن والان۱سال شدکه خیلی بی حرمتی ودخالت واختلاف زیاد شد اول از طرف دختراش بود والان کل خانواده شوهرم ب سمت منو همسرم هجوم اوردن و شب و روز برامون زهر مار شده.خیلی اذیت میشیم پدرشوهرم میگه ازاینجابرید ولی همسرم نمیره میگه اینجارو من ساختم زحمت کشیدم دست خالی کجابرم با۲تابچه مستاجرشم.حالا موندیم چکارکنیم بهترین راه چی.
    ازاینکه همیشه پیش قدم شدیم رفتیم جلو ولی هربار با بیاحترامی مارو دور کردن ۱روز سلام میدیم جواب میدن و شبش موج برمیگرده و فحاشی میکنن.یعنی ۱روز رو یه پایه نیستن همیشه اینن.خسته شدیم زنذگیمون شده کلا تنش.

    • سلام
      متاسفانه وجود مشکلات بین زوج‌ها و خانوادهاشون در فرهنگ ما خیلی دیده میشه ولی آموزش لازم و مناسب خیلی کمی درباره مدیریت رابطه با خانواده‌ها بعد از ازدواج وجود داره. مهم‌ترین موضوع در این زمینه تعیین مرزهای صحیح و احترام به این مرزهاست. زوجین باید بتونن خودشون رو به عنوان یک تیم و یک خانواده جدید به خانواده‌هاشون معرفی کنن و حدود خودشون رو مشخص کنن. این دخالت‌ها معمولا از دلسوزی‌ها معمول شروع میشه و اگر به شیوه صحیح و محترمانه‌ای جلوش گرفته نشه کم‌کم گسترش پیدا می‌کنه تا جایی که احترام‌ها از بین میره. به نظر میرسه درباره موضوع شما هم این‌طوره. شما باید حتما با یک مشاور صحبت کنید و تا بهتون کمک کنه رابطه‌تون رو از اول بسازید. باید مشخص بشه چقدر از این درگیری‌ها به مشکلات خانواده با پسر خودشون مربوطه و چقدرش با شما و رابطه شما دو نفره. در این فرآیند شما و همسرتون باید با هم هماهنگ باشید و موضع مشترکی داشته باشید. بهتر کردن این رابطه زمان میبره و نیازمند کمک یک متخصصه.

  • سلام خسته نباشید یروز میگن لاغره یروز میگن راه دوره یروز میگن غریبس باز الان بهونه آوردن ک من لاغرم ک نمیذارن ازدواج کنم با پسره بخدا دگ دارم دق میکنم خعلی دوسش دارم چکار کنم ک راضی شن

  • سلام خسته نباشید من ۳ ماهه با یک آقایی در ارتباط هستم خودم ۲۶ سال و آقا ۳۸ سالشون هست قصد رابطه ما جدی هست ولی من به شدت تردید و ترس دارم که بخوام با این آقا رابطم رو ادامه بدم یا نه این آقا واقعا از نظر اخلاق و مهربونی فوق العادس و خیلی درک بالایی داره هیچ وقت منو ناراحت نکرده و من عاشق اخلاقش شدم در واقع مشکل اصلیم چند تا مورد که منو مردد کرده ۱-اختلاف سنیمون هست ۲- من چهره و تیپ این آقارو خیلی دوست ندارم ولی انقدر اخلاقشون خوب بود و منو جذب کرد که دوست داشتم باهاشون ادامه بدم لطفا راهنماییم کنید این مسائل بعدا برای من مشکل ساز میشه؟

    • سلام
      قطعا پسندیدن اخلاق یک فرد برای زندگی مشترک موضوع خیلی مهمیه ولی همون‌طور که خودتونم حدس زدید تفاوت سنی و نپسندیدن ظاهر و پوشش ایشون میتونه درآینده مشکل ساز بشه. البته اینطور نیست که بگیم شما 100 درصد به مشکل می‌خورید، ولی خب این دو مورد دوتا زنگ خطرن یعنی نباید بی‌گدار به آب بزنید و حتما باید قبل از تصمیم جدی برای ازدواج جلسات مشاوره داشته باشید.

  • سلام خسته نباشید میخواستم بگم من با پسری یک سال و نیم هست ک دوستم خانواده پسره راضین ولی پدر و مادر خودم راضی نیستن هرکاری هم میکنم راضی نمیشن شما بگین چکار کنم ک راضی شن

    • سلام
      با اطلاعاتی که دادین نمیشه روش مشخصی رو ارائه داد و بهتره با بخش مشاوره تماس بگیرید تا اطلاعات لازم رو ازتون بگیرن و بتونن راهکار دقیقی بهتون ارائه بدن. اما به طور طور کلی در راضی کردن خانواده‌ها برای ازدواج خیلی مهمه که دلایل اون‌ها برای مخلفتش چیه؟ اگر دلایلشون منطقیه بد نیست که بهتره به حرفشون دتوجه کنید یا در صورت امکان مشکلات موجود رو برطرف کنید. مثلا اگر دلیل مخالفتشون اینه که آقای خواستگار شغل باثباتی مداره، خب دلیلشون منطقیه و ایشون اول باید شرایط کاریش رو اوکی کنه. اما گاهی هم خانواده دلیل منطقی و مشخصی برای مخالفتشون ندارن. مثلا میگن ما از این پسر خوشمون نمیاد یا مثلا حتما باید با پسرخاله‌ات ازدواج کنی. خب در این صورت شما باید بهشون ثابت کنید انتخابتون صحیحه. بهتره برای این کار اول دور جنگ و دعوا و بحث و درگیری رو خط بکشید. جلوی خانواده گارد نگیرید. به حرفاشون با دقت گوش کنید و بهشون نشون بدید که نگرانی‌هاشون رو درک می‌کنید. سعی کنید دلایل منطقی برای خانواده ارائه بدید. ببینید چه ویژگی‌هایی برای خانواده‌تون اهمیت داره که در طرف مقابل شما هم هست، روی اونا مانور بدید. مثلا اگر تحصیلات براشون مهمه و طرف مقابل شما هم تحصیل کرده است روی این موضوع خیلی تاکید کنید. از کسایی توی فامیل یا خانواده‌تون که پدر و ماردتون روی حرفشون حساب می‌کنن هم میتونید به عنوان واسطه کمک بگیرید

  • سلام من در مورد خواهر زادم سوال داشتم که به تازگی مادر و برادر کوچکش رو از دست داده و پرخاشگر شده و دائماً بهونه میگیره و جیغ میزنه راهنماییم کنید و سنش 5 ساله است

    • سلام. برای اتفاقی که افتاده متاسفم. حتما هم شما و هم خواهرزاده‌تون شرایط سختی رو پشت سر می‌گذارید. کنار آمدن با سوگ برای افراد بالغ پروسه سخت و زمان‌بریه و توی بچه‌ها معمولا خیلی سخت‌تر میشه. بچه‌ها ناراحتی‌هاشون رو بیشتر توی رفتارشون نشون میدن چون هنوز یاد نگرفتن برای فقدان پیش اومده به درستی عزاداری کنن. رعایت صبر و حوصله در این شرایط خیلی کمک‌تون میکنه. ضمن اینکه باید بتونید بهش کمک کنید درباره اتفاقاتی افتاده صحبت کنه. بهتره حتما با یک مشاور متخصص در حوزه کودکان صحبت کنید تا بهتون آموزش بده چطور متناسب با سن و ویژگی‌هاش موضوع رو براش جا بندازید تا بتونه با واقعیت مواجه بشه و در حد سن خودش متوجه مرگ بشه. کارهایی مثل نقاشی کردن یا نمایش بازی کردن و بازی با عروسک‌ها هم خیلی مفیده و میشه گفت جز بهترین روش‌ها برای ابراز احساسات در بچه‌هاست. مثلا بشینید با هم نقاشی بکشید و درباره نقاشیش حرف بزنید. اگر موضوع رو سمت مادر یا برادرش می‌بره بحث رو عوض نکنید و بذارید حرف بزنه.

  • سلام خسته نباشید. خواهش میکنم به مشکل من رسیدگی کنید چون بدترین شرایط روحی رو دارم. من از سن ۱۵سالگی با ۱ پسر همسن خودم دوست شدم. رابطمونم از همون اول به دور از دروغ و پنهون کاری بود. امسال چهارمین سالی هست که باهمیم و اون رفته دانشگاه و من پشت کنکور موندم‌. شهر محل زندگیمون خیلی کوچیک بود و حتی اکیپ دخترونه هم که باهم میرفتن بیرون براشون حرف در میوردن. حالا که عشقم رفته تهران دانشگاه ، با دوستای خوبی توی خابگاه نیفتاده و همشون دنبال خیییلی معذرت میخام دختربازی هستن. عشق من هم کلا ادمی هست ک دوسداره بیرون بره و اجتماعی باشه و همش دورش شلوغ باشه و … این چهارسال هیچوقت چیز بدی ازش ندیدم چون اخلاقش جوریه ک بدترین پسرارو هم ب بهترین دختر ترجیح میده. از لحاظ خیانت خیالم راحته ازش. اما من ۱ مشکلی دارم. اینکه چون همش با دوستاشه گاهی دوستاش مثلا میرن تو پارک و اتفاقی میشینن کنار دخترا و باهاشون بازی میکنن و میگن و میخندن و … ایشون هم همراهشون هست اما بگو و بخند نمیکنه و سرش تو گوشیشه تا بیان. همش من میگم ادم اگه بخواد میتونه با اونا نره و تنها بره. اما میگه باور کن همه اینا شعاره و گاهب وقتا ادم نمیتونه نرع. دیشب گفت زهرا من دوسدارم باهاشون برم. هیچکاری نمیکنم قول میدم حتی سر حرف روهم‌با کسی باز نکنم. اگ گروهی نشستن منم میشینم و اگ کسی ازم سوال پرسید سرمو میندازم پایین جواب میدم‌ .به همه هم گفته من نامزد دارم(خانواده هامون در جریانن). میگه زهرا بخدا شهر بزرگ زندگی فرق داره. من فقط چون دوستام هستن باهاشون میرم. خودم ک دنبال این کارا نرفتم جداگانه. الان دوسدارم شما بهم بگید ک ایا حساسیت من بی دلیله یا باید بگم که دیگه نره. بهم گفت اگ تو بگی نرو نمیرم. اما میترسم نرفتنش بعدا چندسال اینده تو زندگیمون مشکل ایجاد کنه یجورایی به یه حسرت تبدیل بشه براش. دوسندارم بره از ته قلبم. اما از طرفی هم میگم بره چون اگ نره فکر میکنه از چیز خیلی خاصی محرومش کردم و چندسال دیگه سراغش میره. دوسدارم بره و ببینه ک‌چیز خاصی نیست. اما نمیتونم با خودم کنار بیام. وقتی میاد میگه رفتم میشینم ب اندازه کل دنیا اشک میریزم با اینکه میدونم حتی باهاشون بگو و بخند هم نکرده😔بهم‌ بگید اگ باید محدودش کنم چجوری اینکارو کنم ک بعدا عواقب نداشته باشه ،اگر هم رفتار من و حساسیتم زیاد از حده بگید چجوری کمش کنم .واقعا ممنونم ازتون

    • سلام دوست گرامی
      حساسیت شما تا حدی طبیعی هست و درست چون بهرحال ممکنه محیط و دوستان روی ایشان تاثیر بذارند اما از طرفی محدود کردن و نبود ارتباط هم خطرناک هست و باعث مشکلاتی میشه که نمیشود انکار کرد از جمله حس محدود بودن -سرکوب نیازها و… و حتی ممکن عست بخاطر بودن در کنار انها به شما دروغ بگوید
      منطقی ترین و درست ترین کار همراهی و ایحاد محیطی هست که بتواند با شما راحت و بدون دغدغه صحبت کند و شما هم با پر کردن فضای خالی دوریتون از محبت، ایشان را جذب کنید

  • سلام.خسته نباشید.من نزدیک به 10 ساله با کامپیوتر کار میکنم از 6 ماه قبل فشار سنگین کار و تنش های زندگی بر من چیره شد.تا اینکه 2 ماه قبل با اضطراب و طپش قلب از خواب بیدار شدم.خیلی ترسیدم.این اضطرابها بصورت دوره ای هی تکرار شدند.تا اینکه وقتی استرس به سراغم میومد با گرفتگی رگ گردن و مقداری احساس کرختی موقتی دست و پای چپ و بعضی اوقات راست میشدم.خیلی ترسیدم و فکرم به سمت بیماریهای ام اس و …رفت.تا اینکه رفتم پیش متخصص مغز و اعصاب و پس از معاینه بالینی ایشان گفتند چیزی خاصی نیست از استرس زیاد و فشار کار بر شما هستش.فقط بعضی اوقات صبحها از خواب بیدار میشم تا یه چیزی بیخودی رو میبینم سریع میترسم و طپش قلب میگیرم.البته از زمانی که داروهای دکتر متخصص رو استفاده میکنم 50 درصد بهتر شدم.و اینکه تصمیم گرفتم کلا بی خیال باشم.خیلی ممنون میشم راهنماییم بفرمایید.

    • سلام دوست گرامی
      به نظر میرسد دچار فشار و استرس عصبی شدید
      ارام باشید
      ورزش و پیاده روی کنید
      مراجعه به روانشناس هم کمکتان میکند

  • سلام وقت بخیر من نزدیک ۱۰ماهه ازدواج کردم همسرمم خیلی دوسدارم ولی خیلی روش حساسم ب اندازه ای که حتی اگه به خواهرش دست بده من خودخوری میکنم که اونو بیشتر از من دوسدارع یا اگه تو جمع یکم بهم توجه کم کنه دلم میگیره تا میام باهاشم حرف بزنم سریع تند میشم و قهر میکیم همین رفتارام که هی بهش میگم باعث دلخوریش ازم شده فک میکنم دیگه ازم بدش میاد نمیخام زندگیم خراب بشه لطفا بهم بگید چیکار کنم☹

    • سلام دوست گرامی

      حساسیت تا حد مشخص بد نیست و طبیعی میباشد اما بیشتر از حد باعث برهم خوردن ارامش خودتان و همسرتان می شود اما انچه در سوال شما مشخص است نوع شما با مفهوم “حس تملک زنانه” مترادف است یعنی همان احساسی که گاه زنان را بدان می باشد که در مورد تمام روابط و مناسبات همسرتان حساس شدیه اید و حتی همسرتان را به خاطر ارتباط مورد بازخواست قرار می دهند. یعنی به نوعی همسرشان را مختص خود می خواهید و دوست ندارند او با هیچ زن دیگری در سطحی ترین روابط قرار گیرد که باعث اختلافات زیادی در روابط زن و شوهری می شود.
      رفتارهای حساس گونه نیاز به مدیریت شما و کمک یک مشاور دارد و می توانید از پیشنهادات زیر نیز استفاده کنید.
      1-با واقعیت ها مواجه شوید
      2-از جملات مثبت ذهنی استفاده کنید و باور داشته باشید که همسرتان شما را دوست دارند و به شما متعهد هستند
      3-برای رفع این مشکل از خود همسرتان نیز کمک بگیرید

  • سلام و وقت بخیر
    من 26 سالمه . ما دوتا خونه داریم که یکی روستاست یکی تو شهره . از حدود 3 سال پیش با پسر همسایمون که 8 سال ازم کوچک تره حرف میزدم ولی هیچ حسی نبود و با هم مث دوتا آشنا حرف میزدیم و چون محیط روستاس همه همدیگرو میشناسن و یه نسبت فامیلی دور هم دارن باهم .
    ما تو این 3 سال خیلی باهم حرف میزدیم از تمام اتفاقا و مسائل شخصی زندگیش برام میگفت و من همیشه هواشو داشتم باهاش خوب بودم . قرار بود با دختری که تو تلگرام اشنا شده بودن ازدواج کنه که چون دختره دروغ میگفت باهم کات کردن و منم در جریان بودم کامل . کلا در مورد همه دوست دختراش برام حرف میزد و از رابطه هاش میگفت . تا اینکه بعد تموم کردن رابطه اش با این دختره که تو تلگرام اشنا شده بود و 2 ماهی تنها بود و ما خیلی باهم حرف میزدیم حس کردم بهم وابسته شده تا اینکه بالاخره گفت که عاشقت شدم و چون تو مهربونی و همیشه هوامو داری و باهام صادقی و اولش گفت ازدواج نباشه و فقط دوستی باشه منم قبول کردم تا اینکه خودش ازم خواست درباره ازدواج فکر کنیم و ما بهم خیلی نزدیک شدیم و رابطه مون روپیش بردیم و باهم خیلی خوب بودیم تا اینکه یهو بعد یه مدت باهام سرد شد و جواب پیامامو نمیداد و اخرشم یه روز بهم گفت دیگه نمیخوامت با ادم جدید اشنا شدم و من رفتم ولی دو روز بعد بهش زنگ زدم بپرسم کیه اون طرفت باهام معمولی حرف زد انگار هیچ اتفاقی نیفتاده و بعد اون چند بار دیگم تلفنی حرف زدیم ولی دیگه تمایلی نداره جوابمو بده و یا اصلا پیام نمیده و پیامامم جواب نمیده فقط 3 – 4 بار تلفنی حرف زدیم و اونم معمولی و حرفا روزمره رو میزد . من نمیتونم فراموشش کنم و حتی نمیتونم ازش متنفر بشم و با اینکه شرایطم خوبه و پیشنهاد ازدواجم زیاد دارم واون در مقایسه با من شرایطش واقعا پایین تره من فوق لیسانس دارم و شاغلم و ظاهر و اخلاق خوبی دارم ولی اون دیپلم ردیه و هیچ کار مشخصی نداره و وضعیت مالی خانوادشم خیلی ضعیفه و از نظر اخلاقیم خیلی عصبیه ولی من نمیتونم ازش دل بکنم و من دختریم که به هیچ پسری حتی نگاهم نمیکنم ولی برای این 10 بار غرورمو گذاشتم زیر پا ولی فایده نداره . چطوری میتونم دوباره برش گردونم آیا امکانش هست که دوباره برگرده ؟

    • سلام دوست گرامی
      خود شما دقیقا مواردی که باید این شخص فراموش شود را بیان کردید
      این شخص و رفتارهایش مناسب شما نیست
      پس اصراری برای ادامه رابطه نداشته باشید و احازه بدهید شخص مناسب شما وارد زندکیتان شود

  • سلام من ۱۶ سالمه و حدود ۱۰ ماه با دوست پسرم رابطه دارم راستی دوست پسرم ۱۹ سالشه تو زمان کنکور سال ۹۸ من بهش خیانت کردم و نتونست کنکورشو خوب بده و الانم که نتیجه هاا اومده فهمیده که هیچ جا قبول نشده دوست پسرم منو به زور بخشید و ما بهم دیگه بیش از اندازه وابسته شدیم ولی وقتی فهمید که هیچ جا قبول نشده داغون شد و قرار بود بیاد پیشم بهش گفتم که میای یا نه اونم گفت دیبام تورو خدا ولم کن کنکور هیچ جا قبول نشدم من میشناسمش خیلی بهم خورده بود بعدش گفت اگه دوستم داری پیم نده و گفت خداحافظ و بلاکم کرد من خیلی خیلی داغونم از همه جا بلاکم کرده نمیتونم بهش دسترسی پیدا کنم ولی مطمئنم که دوستم داره لطفا کمکم کنید من باید چیکار کنم؟

    • دوست عزیز
      سلام

      بهتره که کمی به ایشون فرصت بدید که با مساله قبول نشدن در کنکورشون کنار بیان و بعد … به هر حال قطعا شرایط سختیه براشون. پیشنهاد می‌کنم با روان‌شناسان همیار عشق در تماس باشید تا موضوع رو کامل‌تر بررسی کنند و بهتون کمک کنند که بهتر تصمیم بگیرید.

  • سلام، من چندوقتی بود که با اقا پسری صحبت میکردم و بحثمون کلا درباره انتخاب رشته و درس و… بود تا اینکه واقعا بهم دیگه علاقه مند شدیم و 1سالی هست که این موضوع پیش اومده؛ یه مشکلی هست و اونم اینه که ایشون خاطره بدی از رابطه چندسال پیشش داره و الان خیلی میترسه که منم ترکش کنم و چیزایی از این قبیل! و خب باید عشقمو ثابت کنم بهش تا باورش بشه اما واقعا نمیدونم چجوری, نظر شما چیه؟ 🙏

    • سلام دوست گرامی
      بهرحال ابشان تجربه یک رابطه ناموفق را داشتند و زمان نیاز دارد نا بتوانند فراموش کنتد و قبول کنند که افراد با هم متفاوت هستند.سعی کنید مواردی که حساس هستنذ رو رعایت کنید و منطقی همراه ایشان باشید

  • سلام خسته نباشید
    خواهر من که 17 سالشه چند وقتیه وارد رابطه با یه پسری شده و بهشم خیلی علاقه منده خواهر بزرگترم خیلی باهاش حرف زده که این عشق الکیه و دست از این رابطه برداره اما گوش نکرده بعدشم مامانم موبایلشو ازش گرفته اما هنوزم با کمال پرویی به خواهرم میگه که من میخام باهاش حرف بزنم اینطوری نمیتونم تحمل کنم ماام هرچی میگیم پسره ادم درستی نیست حرف توی گوشش نمیره میگه من بهش اعتماد دارم بنظرتون دیگه باید چطوری باهاش برخورد کنیم

    • دوست عزیز
      سلام

      در سنین نوجوانی و با وجود دسترسی آسان به شبکه‌‌های مجازی، عاشق شدن پیش میاد. یکی از اشتباه‌ترین کارها تنبیه کردن ایشون هست، چون بالاخره راهی برای ارتباط پیدا می‌کنند، منتهی این‌بار مخفیانه‌تر که این مساله خودش بسیار آسیب‌زاست. شما به عنوان خانواده، بهتره حامی ایشون باشید و با محبت و مهربانی، عواقب این رابطه رو بهشون بگید؛ به‌علاوه، مشاوره با روان‌شناس متخصص نوجوانان در این دوره بسیار با اهمیته.

  • سلام من دختری ۱۳ ساله هستم من یه پسر روخیلی دوست دارم اونم خیلی منو دوست داره اون ۲۵ سالشه اون درخواست ازدواج داده بود ولی خانواده من به ازدواج من با اون راضی نیستند ول ما همدیگر رو خیلی دوست داریم باید چیکار کنم

    • سلام دوست گرامی
      سن شما اصلا برای ازدواح و تصمیم گیری در این موضوع مناسب نبست و از طرفی تفاوت سنی شما هم زیاد هست
      منطقی باشید و بجای درگیر شدن با این احساسات و هیجانات، به درستان برسید

  • سلام من ۱۸ سالمه ب شدت سر کلاس درس احساس احمق بودن میکنم
    تحمل خودمم واسم سخت شده
    من همیشه نمراتم بالا بوده اخه چم شده؟؟
    من احمقم؟؟

    • سلام دوست گرامی
      دلیل این احساس ایا تغییز در شرایط تحصیلی و اموزشی شما هست؟
      اگر در این صورت هست بهرحال ورود به مقطع جدید تحصیلی و نا اشنا بودن به محیط و دروس این حس را ایجاد میکند
      با تقویت اعتماد به نفس و قبول توانایی های خودتان میتوانید موفق باشید

  • سلام دیشب سر مسئله ای فکر کرد دارم چکش می کنم من گفتم که این منظورو نداشتم اما عصبانی بود و باور نکرد سرم داد زد منم صدامو بالا بردم و گفت حق ندارم اینجوری باهاش حرف بزنم منم گفتم تو بلند صحبت کردی من هم جوابتو عین خودت میدم خلاصه با دعوا تمام شد ولی من شب بخیر گفتم که جواب نداد جواب سلام صبحمم نداد حتی زنگمم جواب نداد و من پیام دادم که زنگ زدم اشتی کنیم به نظرتون باید چیکار کنم باید این رابطرو تموم کنم؟

    • سلام دوست گرامی
      اینکه در زمان ناراحتی همانند طرف مقابل رفتار کنید نشان از ضعف شما در برقراری ارتباط هست .بهتر هست چند روز صبر کنید و اجازه بدهید تا ایشان ارام شوند و سرفصت مناسب با هم صحبت کنید

  • با سلام
    پسری 28ساله مجرد هستم.من بخاطر داشتن معافیت پزشکی .از اینده شغلی م نگرانم.و اینکه نمیتونم ازدواج کنم و احساس اینکه مجردم و جای خالی همسر خیلی اذیتم میکنه. استرس های الکی میاد سراغم.نرمی دریچه قلب دارم.به خود ارضایی مبتلا هستم.هرجا میرم میبینم همه ی هم سن و سالی هام یا ازدواج کردن یا شغل دارن و من هیچی.زندگی برام بی ارزش شده احساس اینکه کارام بی هدف و پوچ هست خیلی نگرانم .خانواده م خیلی نمیتونن کمکم کنن میگن حتما باید کارداشته باشی تا بریم خاستگاری .هزاران مورد دیگه هست که بخاطرش افسردگی دارم. شبا خواب درست ندارم. همه ش کابوس میبینم تو خواب. دیگه احساس میکنم به بن بست رسیدم .تورو خدا کمکم کنید.در ضمن ترم اخر کارشناسی ارشد هستم.

    • سلام دوست گرامی
      به نظر میرسد شما همزمان بخاطر چند مشکل اصلی دچار نوعی افسردگی دشه اید
      در درجه اول باد خودارضایی را ترک کنید:
      1-خودتان بخواهید که این عمل را انجام ندهید
      2-وقت ازاد خود رو مشغول به ورزش و کارهای دیگری شوید که نخواهید خودارضایی کنید.
      3-تا به شدت خسته نیستید و خوابتون نمیاد به رختخواب نروید
      4-سعی کنید تنها نمانید و در جمع باشید
      5-از هرچیزی که باعث وسوسه شما می شود پرهیز کنید
      مورد بعدی
      شروع بکار کردن هست تاینکه بیکار هستید خود باعث مشکلات و بی هدف بودن هست
      پس از حل این دو مشکل میتوانید به ازدواج فکر کنید

  • سلام من از وقتی زایمان گردم به شدت عصبی شدم سر هر چیز کوچکی زود عصبی میشم با بچه دعوا میکنم بیش از حد حرص میخورم این دو ساله باعث شده از حرص تمام دندونام خراب بشه حتی اگه همسرم سرش تو گوشی باشه بهش شک میکنم اگه بیکار باشه هر روز باهاش عوا میکنم به شدت لاغر شدم حوصله هیچ چی ندارم حتی یه سر وصدای ساده دخترم یکم خونه رو به هم به ریزه دعواش میکنم بعضی وقتا حتی میزنمش که زود پشیمون میشم میشه راهنماییم کنید خیلی عزاب میکشم

    • سلام دوست گرامی
      بهرحال تغییر خلق و خو شما پس از زایمان تا حدی طبیعی هست.دوران استرسی بارداری،زایمان و مسئولیت و کارهای بچه شما را عصبی کرده اما بهتر هست قبل از اینکه این حالات در شملا ماندگار شود نسبت به تغییر شرایط اقدام کنید.
      1-برای خودتان روزانه وقت بگذارید
      2-از شخص مطمئن برای کمک نگهداری بچه استفاده کنید
      3-با همسرتان صحبت کنید و طی کنید تایم بیشتری در ارتباط با همسرتان باشید
      4-به مشاور مراجعه کنید

  • سلام.من دختری۲۰ساله ام.راستیتش خیلی سردرگمم درباره اخلاقام وگرایشام.من کلااخلاقام دخترونه بودتااینکه به یکی ازدوستای راهنماییم علاقه پیداکردم.ولی هنوزدخترونه بودم.گذشت ووارددبیرستان شدم وعاشق دوست دبیرستانم شدم واونجابودکه اخلاقام پسرونه شد(ولی هنوزم یه جاهایی دخترونه بودنموداشتم!)بعدکه وارددانشگاه شدم هنوزبیشتررودختراگرایش داشتم واخلاقام پسرونه ترشدهی!!وبعدازگذشت چندماه ازدانشگاه،فهمیدم خیلی دیگه به پسرونه بودن علاقه ای ندارم وبیشترگرایشم به جنس مخالفه!!ولی اونطوزم نیستم که کارای دخترونه هم دوست داشته باشم.انگارخنثی اس اخلاقام!(یه میکسیه ازپسرونه ودخترونه)ولی الان مشکلم اینجاس بااینکه گرایش دارم به جنس مخالفم،ولی تصوراینکه بایه پسرازدواج کنم توباورم نمیگنجه!!واقعاانگارنمیتونم!!(ازدواج کنم واخلاقام دخترونه شه و…)واقعادیوونم میکنه!!اصلانمیدونم چیم!شایددوست داشته باشم دوست باشم باپسرا،ولی ازدواج اصلاااا….(بااینکه گرایش رودختراندارم دیگه،ولی راحت ترانگارمیتونم نقش شوهرباشم تازن!!!((حتیییی بااینکه دیگه کارام پسرونه هم نیس!!!))
    نمیدونم واقعاچمه!!!
    خیلی سردرگمم!

    • سلام دوست گرامی
      مواردی که مطرح کردید نیاز به بررسی و مشاوره حضوری دارد.
      بهتر هست بحای تلقین به خودتان به شناخت بیشتری در مورد جنس مونث برسید

  • سلام وقتتون بخیر من به مدت دوماهه که از پارنترم جدا شدم و ایشون بلافاصله وارد رابطه شدن ولی تو این مدت چند بار تماس و پیام به من داشتن که حالمو میپرسیدن و وقتی عکسی از من در فضای مجازی میدیدن میگفتن خوبه که حالت خوبه و از این قبیل و هر دفعه که پس از صحبت طولانی متوجه میشدن که کسی در زندگی من نبست و اونقد ها هم حال من خوب نیست دوباره میرفتن الان بار پیامی این چنینی دریافت کردم بهترین پاسخ به این پیام چی میتونه باشه ضمن اینکه من میخوام این رابطه دوباره درست شه

    • سلام دوست گرامی
      رابطه شما یکبار به هردلیل کات شده و شریک عاطفی شما وارد رابطه جدید شده و این پیگیری ها نه برای شما و نه حس دلسوزی ایشان را ندراد فقط برای اینکه نشان بدهند بدون ایشان نمیتوانید زندگی خوبی داشته باشید هست.منطقی باشید و خودتان را درگیر فردی خودخواه نکنید

  • با سلام و احترام خدمت شما
    من دختري ١٨ ساله ام كه حدود يكساله از پسري كه از آشناهامون هست(البته آشناي عموم اينا بود ولي الان ديگه با هم رفت و آمد ندارن)خوشم مياد،خيلي روي خودم كار كردم كه بتونم باش ارتباط برقرار كنم و فروردين ماه يكي از استوري هاي اينستاگرامشو ريپلاي كردمو با هم گپ زديمو حدود چند روز با هم صحبت كرديم و گفت اگه ميخواي همو ببينيم منم قبول كردمو يك روز عصر با هم درومديم بيرون و با ماشين دور زديم ،من آخرش كه ميخواستم برم بهش گفتم كه دوس ندارم رابطمون معمولي باشه دوست دارم رل من باشي،اونم گفت من فعلا موقعيت خوبي ندارم و معلوم نيست كِي موقيتم خوب ميشه و نميتونم فعلا با كسي تو رابطه باشم منم بهش گفتم كه عيب نداره من منتظرت ميمونم ولي اگه موقعيتت خوب شد نياي ببينم از كس ديگه اي خوشت اومده گف نه مگه ديونم و از تو خوشم مياد و… گذشت بعدش بهش گفتم ميتونم بدونم مشكلت چيه؟گفت مشكلم پيچيدستو … ، الان حدود چهار ماهه كه گذشته و فقط منم كه احوالشو ميپرسم و ازش خبر ميگيرم و اون خيلي كم پيش مياد سراغي ازم بگيره ، من واقعا دوسش دارمو هميشه به اون فكر ميكنم و هميشه دوس دارم از حالش خبر دار بشم ولي ميترسم كه فك كنه مثله سيريش بهش چسبيدمو ازم سرد بشه حتي بعد از گذشت چهار ماه بازم روم نميشه ازش در مورد موقعيتش بپرسم ،ما زياد با هم راحت نيستيم و فقط يكبار همديگر رو ديديم بنظرتون چيكار كنم؟

    • سلام دوست گرامی
      در یک رابطه موفق ،هر دو نفر تلاش می کنه و هردو یک تعامل دو طرفه دارند.وقتی ایشان پیگیر شما نیستند و برای شما وقت نمیگذراند معمول هست رابطه ای یکطرفه شروع شده.بهرت هست با ایشان منطقی صحبت کنید و جایگاه خودتان را در این رابطه پیدا کنید

  • سلام من مدت همرای دختر ده خارج کشور دوست شدم با او وعده ازدواج دادم سه سال با هم در ارتباط داشتیم و بعد بالای فشار آورد که همرای با فامیلم صحبت کنم برای نامزاد چون من امده نه بودم نمی خواستم ولی من هم همراه فامیل صبحت کردم و فامیل من قبول نه کرد و همیشه فامیل من میگفتن ارتباط را قطع کن همرای اون دختر

    و دختر خانم هم بالاییم زیاد فشار میآور که عروسی کنیم و روابطه من و دختر خراب شد چون زیاد خورده گیری میکرد و ازیش دوری کردم مدت سه سال میشه. دختر هنوز هم دوستم دارد ولی من هم همیشه عذاب وجدان دارم که همرای دختر وعده گذاشتم و نه توانستم عمل کنم

    ۱من سه سال کوچکتر هستم از دختر خانم من ۲۹ اون ۳۲ سال داره
    ۲ دلیل مخالفت این است که همرای دخترا که در خارجی نمی توانی زندگی کرد و زیبا نیست سنش بالا است و…………..
    ۳ سه است همرایش قطع ارتباط کردم ولی یک سال قبل بری دو روز خوب روابط ما ولی دوباره گپ های نامزادی شد روابط ما خراب شد دیگر تماس ندارم
    ۴ مه هیج مشکل ندارم به این دختر

    • سلام دوست گرامی
      به نظر میرسد خودتان به شدت مردد هستید و مخالفت خانواده راه را برای جواب نه شما هموار کرده است.بهتر هست خودتان ابتدا مزایا و معایب رابطه و این شخص را بررسی کنید و سپس با صحبت منطقی و ترغیب خانواده با این شخص وقت بیشتری گذاشته و به شناخت درستی برسید

  • باسلام‌خانومی هستم ۱۹ ساله دو سال عقد بودم و دوساله ک ازدواج کردم ب اصرار خانواده ام در دوران نامزدی خیانت هایی زیادی از همسرم دیدم ب صورت تلفنی و مطمئن هستم ک رابطه جنسی هم بوده و خانواده ها رو درجریان گذاشتم فایده ای نداشت چون رابطه کامل داشتیم و سن کم مجبور ب ازدواج شدم چند بار توی دوران ازدواج باز خیانت از ایشون دیدم و سعی کردم با محبت با هر چی ک شما بگید حلش کنم ولی درست نشد مشکلم الان اینکه ایشون خیانت میکنه. دوبار منو زده و سمت چیزی پرت کرده.محل نمیده .هیچ جمله عاشقانه یا محبت آمیزی یا کار محبت آمیزی نمیکنه .باهام حرف نمیزنه درمورد آینده درمورد مشکلاتمون توقع داره من برم منت کشی و وقتی من میرم منت کشی محل نمیده .اصلا انگار براش هیچی مهم نیس من تا بحال خیلی جنگیدم ک زندگیم حفظ بشه ولی اون حتی یه قدمم برنداشته ک عذر خواهی کنه اینم بگم ده سال ازم بزرگتر چیکار کنم طلاق بگیرم؟

    • سلام دوست گرامی
      طلاق شاید اخرین راه در یک رابطه باشد .بهتر هست قبل از تصمیم گیری و حتی فکر به طلاق،به بررسی روند حل مسائل باشید و با مراجعه به مشاوره مشکلات ر ا حل کنید.بهرحال همسر شما نکات مثبت هم دارد از همانها استفاده کنید و رابطه را ترمیم کنید

  • سلام خسته نباشید پسر سه سالو ۹ ماهه لی دارم ک تمام وقت گریه میکنه و قهرمیکنه خیلی لجباز شده ونصیحت ویا دعوا هیچکدوم روش اثر نمیذاره کلافه شدم از رفتارش توروخدا راهنمایی کنید

    • سلام دوست گرامی
      فرزند شما باید بنا به دلایلی این رفتارها را نشان بدهد که یا با توجه به محیط و افراد پیرامون هست و یا مشکلی در جسم و روحیه
      بهتر هست با مشاور کودک در این زمینه صحبت کنید و با بررسی عللی که باعث پرخاشگری میشود مشکل را حل کنید

    • سلام بنده پسر ۱۴ ساله هستم که نمیدونم توی این چند وقته عاشق یه دختر همسنم شدم همه چیزا را میریزم توی خودم فقط هدفم ازدواج با اون دختره
      دختره رشته
      ومن اصفهانم
      نمیدونم چیکار کنم
      شب روز به فکرشم
      مادرش توی کانال امام حسین ادمینه
      ومن هم اونجا ادمینم
      از این طریق با مادرش آشنا شدم
      مادرش من راهم خیلی دوست داره
      میدونم
      به نظرتون من باید چیکارکنم
      لطفا جواب بدید
      متشکر

      • سلام دوست گرامی سن شما الان اصلا برای این فکر مناسب نیست وشرایط زمان و موقعیت ها تا زمان ازدواج شما کاملا تغییر خواهد کرد.منطقی باشید و به درستان برسید تا در زمان مناسب برای این موضع تصمیم بگیرید

  • سلام و خسته نباشید
    من با همکارم یه سال دوست بودم الان اومدن خاستگاری. خانوادش خوبن . اما اخلاق خودش خوب نیست. میگه نباید با هیچ مردی بجز من حرف بزنی . واسه روز دختر مدیر شرکتمون واسه همه دخترا کادو خرید به همه داد. اما رفتیم بیرون با حالت عصبی اومد سمت من و کادو رو از من گرفت انداخت تو سطل زباله گفت دوست نداره از هیچ مردی کادو بگیرم بجز خودش. روز تولدش دوست خودمو با دوست خودشو دعوت کردم بازم با من دعوا کرد و اون دو سه ساعتی که همه با هم بیرون بودیم با من حرف نزد. میگه نمیخوام با کسی در ارتباط باشیم فقط منو خودش باشیم . وقتی من با همکارام یا با کس دیگه ای حتی بچه های برادرم حرف میزنم میگه زیاد حرف نزن من فکر میکنم اونا رو بیشتر از من دوست داری. بمن میگه میترسم ازدواج کنیم بعد منو تنها بزاری یا منو دوست نداشته باشی. خواهش میکنم راهنماییم کنید. ممنونم

    • سلام دوست گرامی
      شریک عاطفی شما فردی مهر طلب هستند و از سویی شکاک
      هر دو این وبژگی ها شرایط را سخت و ناآرام میکند
      بهرحال باید این موصوعات بصورت حضوری با مشاور در میان گذاشته شود و شریک عاطفی شما متوجه مشکلات رفتاری شود

  • باسلام . دختری 23 سال هستم به مدت سه ماهه با مردی 29 ساته عقد کردم و همسرم ساکن شهری دور از محل زندگی ماست. ما بعد از سه ماه از عقد رفتیم شهر اونها و مهمونشون شدیم و یکسری اتفاق ها افتاد که واقعا شوکه شدم و نگران زندگیم.همسرم فردی که زود از کوره در میره و عصبانی میشه و در طول این چند روزی که اونجا بودیم ما هر روز سر هر مسئله ای بحث داشتیم و اینکه حتی اقدام به خودزنی و خوردن قرص (مسکن) هم میکردمیدونم بهم علاقه داره و خیلی میگه و نشون داده و بهم ثابت شده و در زما نعصبانیت هم با من کاری نداره فقط صداش میره بالا و خودزنی میکنه که من واقعا نگرانشم و اینکه ما از قبل یک دوره طولانی آشنایی داشتیم و هیچوقت چنین چیزی رو ندیده بودم . یکی از روزایی که اونحا بودیم در گردش من و همسرم سر آب بازی شوخی میکردیم که مامانم وار دشوخی ما شد و آب ریخت روی همسرم ومنم شروع کردم به خیس کردنش که از یه جایی دیدیم شروع بع دعوا و داد زدن کرد (اولین باری بود که جلوی دیگران سرم داد میزد) و با بحث رسیدیم خونشون و رفت بیرون خودش و ما هم وسایل هامون رو جمع کردیم و زودتر از بلیط برگشتیم شهرمون و گوشیم رو خاموش کردم . تا 5 روز تمام خانوادش زنگ زدن عذرخواهی کردن و خودش از مامانم عذرخواهی کرد و از من هم کلی عذر خواهی و ابراز پشیمونی و اینکه گفت قبول دار متند رفتم اما منم غرورم جلوی بقیه خورد شده بود و از کوره در رفتم . الان رابطمون خوبه . کلا زمان هایی که ارتباط تلفنی داریم رابطمون خوبه . اما سر این اتفاق مامانم باهاش کج شده و خودش مشکلی با مامانم نداره تنها ناراحتیش اینه که مامانم خیلی رک حرفش رو میزنه و نسنجیده چند بار بهش گفته چاق و کچل(درصورتی که چاق نیست و یکم پره و اینکه موهاش یکم کم پشته) شوهرم میگه خب ناراحت میشه از این حرکت .من نمیدونم این وسط باید چیکار کنم که همه چی و رابطه ها درست شه . ممنون میشم راهنماییم کنید

    • سلام دوست گرامی
      اولین قدم ترغیب ایشون برای مراجعه به مساور هست
      بعدی این هست که غیر مستقیم از جانب شخص مقابل از دیگری تعریف کنید.مثلا به همسرتون بگید که مامانم داشت میگفت خدا رو شکر من ازدواج خوبی داشتم و اینگونه ارتباط مادر و همسرتان را درست کنید

  • سلام و خسته نباشید
    من با همکارم یه سال دوست بودم الان اومدن خاستگاری. خانوادش خوبن . اما اخلاق خودش خوب نیست. میگه نباید با هیچ مردی بجز من حرف بزنی . واسه روز دختر مدیر شرکتمون واسه همه دخترا کادو خرید به همه داد. اما رفتیم بیرون با حالت عصبی اومد سمت من و کادو رو از من گرفت انداخت تو سطل زباله گفت دوست نداره از هیچ مردی کادو بگیرم بجز خودش. روز تولدش دوست خودمو با دوست خودشو دعوت کردم بازم با من دعوا کرد و اون دو سه ساعتی که همه با هم بیرون بودیم با من حرف نزد. میگه نمیخوام با کسی در ارتباط باشیم فقط منو خودش باشیم . وقتی من با همکارام یا با کس دیگه ای حتی بچه های برادرم حرف میزنم میگه زیاد حرف نزن من فکر میکنم اونا رو بیشتر از من دوست داری. بمن میگه میترسم ازدواج کنیم بعد منو تنها بزاری یا منو دوست نداشته باشی. خواهش میکنم راهنماییم کنید. ممنونم

    • دوست عزیز
      سلام

      درسته که خانواده فرد مقابل برای ازدواج خیلی مهم هستند؛ اما در حقیقت شما قرار هست که با این آقا ازدواج کنید نه خانوادشون. آیا مردی که از کوچکترین ارتباطات شما رو محروم می‌کنه، کسی که سر کوچک‌ترین چیزها با شما دعوا می‌کنه و …، فرد مناسبی برای ازدواجه؟
      یادتون باشه، هر کسی استاندارهای خاص خودش رو توی رابطه داره؛ شما هر دو حق دارید که به هم در مورد نحوه و دایره ارتباطاتتون بازخورد بدید، اما چیزهایی که شما تعریف کردید، ورود به حریم شخصی شماست!
      تمام این رفتارها نشون دهنده یک مرد با اعتماد به نفس پایین، کنترل‌گر و (*احتمالا) اختلال شخصیت پارانویید (بدبین) هست. قطعا این مسائل بعد ازدواج به شدت بیشتر می‌شه و شما اصلا اصلا نمی‌تونید تغییرشون بدید. حالا با این توصیفات، آیا حاضرید ارتباطتون رو با ایشون ادامه بدید یا نه؟

  • سلام. من 18 ساله و نامزدم 20 ساله. رابزه ما تا چند ماه پیش خیلی عالی بود. رابطه ای عاشقانه ک قرار بود بعد اینکه نامزدم کار درستی پیدا کنه و زندگی شو جم جور کنه عقد کنیم. تا اینکه چند ما پیش دوست صمیمی همسرم ک سرباز بود شهید شد و دقیقا از چند روز بعدش مشکلات ما شروع شد.نامزدم خیلی ضربه بدی خورد و رفتلرش ب کلی با من عوض شد اول میگفتم بخاطر این ضربه هست تحمل کردم باهاش سازش کردم و خیلی تلاش کزدم ب زندگی عادی برگردونمش. ک اینطور شد بعد 3 یا 4 ماه ب زندگی عادی برگشت اما رفتارش با من درست نشد. اون خودش منو عادت داده بود ب مهربونیا و ابراز علاقه ها اما الان تا من نگم دلم برات تنگ شده یا نیاز ب ابراز علاقه دارم هیچ اقدامی نمیکنه. عصبی شده و سرهر چیزی بحث ب راه میندازه خیلی دوستم داره اما رفتارش انگار دست خودش نیست! تا اینکع بعد از مدتی پدر و مادرش یاهم مشکل پیدل کردن و رابطه ما بدتر شد. من یک حرفی زدم ک ازنظر خودم چیز اصلا خاصی نبود فقد در مورد این بود ک میخاد آینده چیکار کنه و منو خوشبخت میکته اما ایشون ناراحت شد و برای اولین بار ب شدت با من بد حرف زد حرفایی ک تاحالا من اصلا نشنیده بودم. باز گفتم شاید من اشتباه کردم بعد از کلی معذرت خواهی و گریه و زاری بخشید اما از همون روز بخشش شده وظیفه من! معذرت خواهی هم همینطور اشتباعی میکنه مجبورم ببخشمش و من با ی حرف کوچولو ناراحت میشه و مجبورم معذرت بخام. هر دو سه روز دعوامون میشه سر چیزای خسلس کوچیک و باز من پیش قدم میشم، هیچ تلاشی نمیکنه میدونم دوستم داره اما دلسل اسن رفتارسم نمیدونم. ما فقط نامزدیم و اگه بخام میتونم همه چیزو بهم بزنم اما ب شدت بهش علاقه دارم و وابستشم…. ی جوری ب محبتش و دوست داشتنش نیاز پیدا و یا عادت کردم.نمیدونم چیکار کنم لطفا کمکم کنید

    • سلام دوست گرامی
      نامزد شما هنوز درگیر شهادت دوستشون هستند و علایم افسردگی هم دیده می شود.بهتر هست ایشان را راضی به مراجعه مشاور کنید و از طرفی شرایط ایاشن را درک کنید و با همراهی سبب بهیود اوضاع بشید

  • سلام.تو دانشگاه همکلاسیم ازم خواستگاری کرد و همون موقع جریانو به خونواده ها گفتیم ولی گفتن تا درسش تموم شه و بره خدمت و…ماهم الان سه ساله با همیم و الان خدمته.قبلا یه بار در مورد گذشتش پرسیدم بهم راستشو گفت ولی چون سه ماه کات کردم اومد گفت دروغ گفتم و منم برگشتم باهاش.ولی بعد دو سال الان متوجه شدم که همون دختره تو اینستا بش پیام داد که هنوز هستی یا نه.اینم گفت میخوام ولی نمیشه و من که قبلا هم بت گفتم نمیشه و…خلاصه دختره شمارشو فرستاد براش که بش زنگ بزنه.اینم بش گفت نامزد دارم کلا نمیخوام ارتباطی باشه.بعد کنجکاو شدم و به دختره پیام دادم و همه گذشته رو لو داد.جای پسره پیام دادم بش.و بعد که خودمو معرفی کردم بهش شمارمو خواست و کلی حرف زدیم.میگفت این منو میخواست و در ارتباط بودیم و فلان روز اومد منو دید و فلان روز پیام داد بیا حرف بزنیم و…اینا رو در مورد پسره گفت.از اون جایی که دختر عموشه …به پسره میگم چرا جوابشو میدادی میرفتی میدیدیش؟میگه اون به من پیام میداد و منم در حد دختر عمو بیشتر جوابشو نمیدادم و…از این حرفا .پسره واقعا منو دوس داره شک ندارم.ولی این اشتباه رو کرد که گذشتش رو کامل پاک نکرد و اومد تو زندگیم.کلی هم ابراز پشیمانی و گفت سه تامون رو در رو بیا حرف بزنیم و بخدا بت خیانت نکردم و همش یه اتفاق بود تو دوران دبیرستان که خودمم نمیدونم چی شد.من نمیخواستمش و ولی چون از سر ناپختگی اون گفت دوست دارم منم کشیده شدم تو رابطه الان عذاب وجدان داشتم و نمیتونستم بهش بگم نمیخوامت از این طرفم واقعا تو رو میخواستم و نمیتونستم گذشتمم بت بگم چون ولم میکردین. ولی دختره یه حرفایی بهم زد که زمانی که پسره با من بود هنوز رابطمو با اون قط نکرده بود.منظورم از رابطه تلفنی و گاهی هم میدیدش.دختره گفت آخرین بار که دستمو گرفت فلان تاریخ بود.دقیقا اون تاریخ با من بود.ولی پسره میگه دروغ میگه من اگه جوابشو دادم یا دیدمشما اولا خودش ول نمیکرد دوما در حد دختر عمو بود و چون عذاب وجدان داشتم در قبالش نمیتونستم با رفتار بد از خودم دورش کنم مجبور بودم با خوبی بش بگم بره پی زندگیش.حالا من چیکار کنم.من واقعا عاشقشم و چون میدونم نمیتونم با نبودنش کنار بیام و نه با خیانتش .مدام به خودکشی فکر میکنم.قسم میخوره دوست دارم و خیانتی نبود و رو در رو میشیم حرف میزنیم…ولی من اعتماد ندارم دیگه بهش.چبکار کنم؟از کجا مطمئن شم واقعا خیانت کرد یا نه و اگه حرفای دختره راست باشه چیکار کنم

    • سلام دوست گرامی
      به نظر نمیرسد که شریک عاطفی شما خیانتی کرده و فقط از گذشته عاطفی خودش صحبت نکرده.این حساسیت زیاد شما نگران کننده هست و باعث خرابی رابطه می شود.ایشان اگه به دخترعمو علاقه داشتند با شما وارد ارتباط نمیشدند چون بهرحال هم دسترسی و هم ارتباط راحت تر بود.بجای اینهمه فکر منفی بهتر هست همراه با شریک عاطفیتان به مشاور مراجعه کنید

  • با سلام
    حساسیت تا حد مشخص بد نیست و طبیعی میباشد اما بیشتر از حد باعث برهم خوردن ارامش خودتان و همسرتان می شود اما انچه در سوال شما مشخص است نوع شما با مفهوم “حس تملک زنانه” مترادف است یعنی همان احساسی که گاه زنان را بدان می باشد که در مورد تمام روابط و مناسبات همسرتان حساس شدیه اید و حتی همسرتان را به خاطر ارتباط مورد بازخواست قرار می دهند. یعنی به نوعی همسرشان را مختص خود می خواهید و دوست ندارند او با هیچ زن دیگری در سطحی ترین روابط قرار گیرد که باعث اختلافات زیادی در روابط زن و شوهری می شود.
    رفتارهای حساس گونه نیاز به مدیریت شما و کمک یک مشاور دارد و می توانید از پیشنهادات زیر نیز استفاده کنید.
    1-با واقعیت ها مواجه شوید:با خود صادق باشید و از خودتان بپرسید چه شواهدی وجود دارد که برگزاری کلاس توسط همسرم خطری برای رابطه ما باشد؟و ایا این حساسیت من شرابط را بدتر و خطرناک نمی کند؟
    2-از جملات مثبت ذهنی استفاده کنید و باور داشته باشید که همسرتان شما را دوست دارند و به شما متعهد هستند
    3-برای رفع این مشکل از خود همسرتان نیز کمک بگیرید

  • سلام
    من میخوام اشتباهات رفتاریمو کنار بزارم.
    من خیلی از نظر روحی حالم بده و امکان رفتن پیش روانشناس یا مشاور روندارم.
    تو خونه هر چیزی که میگم برعکش رو انجاممیدن الان 17 سالمه و بعضی چیزهارو که هم واقعا دارم و هم میدونم بیشترشون بخاطر سنم هست رو خیلی گیر میدن مثلا من دوس ندارم همش برم بیرون خونه حالا چه گردش چه دوردور چه خرید اصلا حوصلشو ندارم مگه اینکه برا خرید برم اونم ضروری باشه یعنی احتیاج داشته باشم. یا مثلا بهشون میگم هی بهم نگین درس بخون باعث میشه لجبازیم گل کنه و نخونم که این نه من رو راضی میکنه و نه شمارو پس اگه میخواید درس بخونم هرگز نگین شاید گاهی بهم بگن و بدون هیچ لجبازی برم بخونم اما من از خودم مططمینم که اگه نگن بیشتر و زودتر از قبل میرم سراغ درسم یا خیلی چیزهای دیگه که درک نمیکنن یا میگم دقیقا برعکش رو انجام میدن.
    کلا نمیدونم چمه دارم خیلی حساس هم میشم به اطرافیانم و هرچیزی میتونه ناراحتم کنه خسته شدم همش دلم گریه میخواد اصلا حال خوب نیس… فک نکنم افسرده شده باشم به جای اینکه بهم بگین افسردم یا … بهم بگین دقیقا چیکار کنم
    چندتا چیزم بگم من آدمیم که خیلی فکر میکنم و از بچگی به دلایلی خ.ا میکردم که اونموقع نمیدونسم اسمش اینه بعدها فهمیدم همون میشه ولی انقدر اینکارو کردم که دیگه اصلا انجامش نمیدم و از این کار زده شدم و اینکه بین دوستام و مدرسه و فامیل میگن کم حرفی با اینکه دلیلش کم رویی نیست فقط دوس ندارم تو هر بحثی شرکت کنم و نظر بدم یا درمورد حرف اونها نظری ندارم وگرنه هروقت بخوام حرف میزنم. لطفا کمکم کنین.

    • سلام دوست گرامی
      به نظر میرسد شما شخصی درونگرا و با ویژگی ها و صفات این افراد هستید برای همین از بودن زیاد در جمع و رفتن بیرون از خانه و صحبت های طولانی لذتی نمیبرید.این مشکل نیست و فقط تفاوت شما با دیگران از لحاظ شخصیتی هست.پس نگران نباشید و بجای اینکه به خودتان افسردگی را تلقین کنید سعی کنید شخصیت و ویژگی های روحی خود را بهتر بشناسید و به دیگران هم اعلام کنید تا کمتر دچار دردسر شوید.در اینترنت میتوانید در مورد شخصیت افراد درونگرا اطلاعات کاملی بدست بیاورید

      • سلام
        ممنون از پاسختون
        قبول دارم البته تقریبا درونگرا هستم نه کاملا چون بعضی وقتها خیلی دوس دارم تو جمع حضور داشته باشم و کلی حرف بزنم و بعضی وقتها نه!
        خوشحال میشم درمورد درسم و اینکه رفتار دوروبرم که گاهی خوشایندم نیست چطور برخورد کنم , راهنماییم کنین. 🙂
        من با احساسات و بعضی تغییرات دوران نوجوونیم نمیتونم کنار بیام انگار همه چیز و همه آدما دارن تغییر میکنن… 🙁

  • سلام من با نفر وارد رابطه شدم الان حس میکنم خیانت میکنه بهشم میگم انکار میکنه و میگه بمن شک داری برو پی زندگیت اما من دوسش دارم نسبت ب قبل سرد شده زنگ میرنم اشغاله یا خیلی تو تلگرام انلاینه خاهشا بگید چیکار کنم

    • سلام دوست گرامی
      اگر فکرمیکنید دچار شک هستید بهتر هست درصدد رفع این مشکل باشید اما اگر دلایلی برای این حس دارید منطقی باشید و بابررسی این دلایل و بیان آن ها به شریک عاطفیتان برای رابطه تصمیم بگیرید

  • سلام
    من ٤ سالِ با پسرى در ارتباط هستم خيليم رابطمون خوبه و همو دوست داريم ولى الان چندين ماه كه ميره سر كار خانوادش همه پولشو به بهونه هاى مختلف خرج ميكنن ازش سو استفاده ميكنن.
    من گفتم شايد متوجه سو استفاده اونا نميشه خودم بهش گفتم ولى ازم ناراحت شد گفت هرچيم باشه خانوادمن.
    و الان ديدش نسبت به من بد شده ميگه تو حسادت ميكنى به اونا
    و الان رابطمون به خاطر اونا خيلى سرد شده؛
    ميشه يكم راهنماييم كنيد كه چه رفتارى داشته باشم راجب اين موضوع و مسائل خانوادگيش؟

    • دوست عزیز
      سلام

      می‌خوام قبل از هر چیزی، به دو مورد خیلی مهم در روابط عاطفی اشاره کنم. اولینش، مساله خانواده هست. خانواده، به خصوص مادر و پدر جز هویت‌های ما هستند، به طوری که حتی اگه خودمونم از دستشون ناراحت باشیم یا …، شنیدن نظر منفی در مورد اون‌ها بسیار برامون ناراحت کنندست؛ به عبارت دیگه، نقد اون‌ها، یعنی نقد خود ما.
      شما ممکنه به قصد خیر و فقط به خاطر اینکه فرد مقابلتون رو دوست دارید در این مورد بهش هشدار بدید، اما چیزی که اون از شما می‌شنوه، انگار یه‌جور حمله بردن به هویتشه. به همین دلیل هست که از شما ناراحت شده.
      اما مساله دوم در مورد روابط عاطفی بحث پذیرش فرد مقابل و خانوادش هست. البته این خیلی بستگی به شما داره؛ اما واقعیت اینه که با توجه به تجارب روان‌شناسان خانواده‌درمانگر و زوج‌درمانگر، روابطی که در اون زوجین، خانواده‌های همدیگه رو می‌پذیرن، بسیار موفق‌تره. این که شما چیزی رو در خانواده فرد مقابلتون نپسندید، اشکالی نداره، اما اینکه دائم بخواید ازشون ایراد بگیرید و … جز آزار فرد مقابل و آسیب زدن به رابطتون، کاری نمی‌کنه.

      اما چی کار می‌شه اینطور موقع‌ها انجام داد. می‌خوام به این سوال‌ها خوب فکر کنید:
      چی باعث شده که در این مورد باهاش صحبت کنید؟ به نظرتون این موضوع چرا مهمه؟
      می‌دونید چرا این سوال رو می‌پرسم، چون می‌خوام بدونم که از نظر شما آیا این فرد هنوز به بلوغ کافی برای مدیریت مسائلش نرسیده؟ یا … ؟ می‌خوام به این سوالات خوب فکر کنید، شما نمی‌تونید این شخص رو عوض کنید؛ اما می‌تونید روی خودتون کار کنید و ببینید که آیا دلتون می‌خواد با این شرایط رابطتون رو ادامه بدید یا نه؟ آیا می‌تونید با این ویژگی‌ها بپذیرینش؟
      و یه نکته پایانی،
      یکی از ویژگی‌هایی که در مورد روابط خیلی مهمه، وابستگی مرد به خانوادشه؛ دقت کنید، وابستگی! شما باید این واژه رو از احترام گذاشتن تفکیک کنید. مردی که به خانوادش وابستست، حرفشونو بدون چون و چرا قبول می‌کنه و اراده‌ای در مقابلشون نداره. اگه به نظرتون میاد فرد مقابلتون چنین ویژگی‌هایی داره، بهتره خیلی حواستون رو جمع کنید!

  • #سوال سلام دوستان
    با یه دختر که همکلاسیم هستش دوست شدم و تقریبا روابطمون صمیمی هستش.
    این دختر خانم قبلا یه دوست پسر داشت که بهش خیانت کرده (دختره 19 سالشه و پسره 8 سال ازش بزرگتره)
    احساس میکنم که خیلی افسرده هستش هم به خاطر خیانت اون پسره و وضعیت زندگیش (از لحاظ مالی مشکلی ندارن فقط به نظرم بزرگ ترین مشکلش عاطفی هستش)
    این دختره شب بیداری میکنه سیگار میکشه کلا روحیه خیلی لطیفی هم داره
    یدون برادر داره که 6 سالشه با پدر و مادرش هم روابطش تقریبا سرده به خاطر اینکه میگه درکم نمیکنن
    حالا میخوام به این دختر کمک بکنم تا هم سیگار نکشه هم شب بیداری نکنه و از همه مهم تر وضعیت روحیش درست بشه.
    امکانش هست منو راهنمایی کنید که چی کار باید بکنم؟

    • سلام دوست گرامی
      روند بهبودی در شکست های عاطفی متفاوت هست و بستگی بسیار زیاد به خود شخص دارد.شما بیان نکرده اید که چه مدتی هست که این رابطه تمام شده.اگر احساس میکنید افسردگی شدیدی دارند باید ایشان را مجاب به مراجعه به مشاور کنید.از طرفی ایشان الان امادگی وابسته شدن به شخص جدیدی رو دارد و اگر فقط قصدتان کمک هست سعی کنید وارد بحث های عاطفی نشید و فقط مثل یک دوست در کنارشون باشید

  • سلام خسته نباشید
    من دختری 19 ساله هستم که با پسری سی ساله اشنا شدم.
    فقط در حد اشنایی هست و هنوز هیچ چیزی قطعی و مشخص نیست.
    سوال من اینه که ایا لین اختلاف سنی یازده سال، چه مشکلاتی رو میتونه پیش بیاره؟
    درصورتی که در اشنایی کامل تر دو طرف متوجه بشن از لحاظ طرز فکر و اولیت و خیلی چیزای دیگه اونقدرها باهم تفاوت ندارن و باهم جور دز میان.

    • دوست عزیز
      سلام

      بهترین اختلاف سنی بین زن و مرد، 3 تا 7 سال هست؛ یعنی آقا حدود 3 تا 7 سال از خانوم بزرگ‌تر باشه. اما اگه این اختلاف سنی بیشتر باشه چی؟
      اولا می‌خوام به یه موضوع کلی‌تر تو اختلاف سنیتون توجه کنید. شما تازه 19 سالتون هست و ایشون 30. این اختلاف 11 ساله اگه تو سنین بالاتر باشه، مثلا خانم 29 ساله و آقای 40 ساله، مشکلات کمتری رو به همراه داره تا این سنی که شما هستید.
      اما از این که بگذریم می‌رسیم به عوارض اختلاف سنی زیاد؛ خیلی کوتاه بهتون بگم، امروزه می‌گن هر 7 سال، افراد یک نسل با نسل بعدیشون متفاوت می‌شن. درسته که بین هم‌نسل‌ها هم تفاوت زیادی وجود داره، اما بیاید این رو از یک نسل به یه نسل دیگه تغییرش بدید، ببینید داستان چقدر سخت‌تر می‌شه.
      شما تازه دارید از سن نوجوونی بیرون می‌یاید و پا می‌زارید تو دنیای آدم‌های بزرگسال، اما فرد مقابلتون 10 ساله که تو دنیای بزرگسالی پا گذاشته. به علاوه، اون تا حالا به یه هویت شغلی، تحصیلی و … رسیده ولی شما تازه باید شروع کنید و جایگاه خودتون، علایق ارتباطیتون و … رو پیدا کنید.
      به علاوه، این اختلاف سنی ممکنه باعث بشه که ایشون روی شما تسلط خیلی بیشتری داشته باشه و شما به خاطر سن ایشون خیلی چیزها رو ازشون قبول کنید که اگه سنشون کمتر بود و یا شما به پختگی بیشتری رسیده بودید، قطعا این کارها رو نمی‌کردید.
      می‌خوام بهتون بگم، آشنایی با این اختلاف سنی، ریسک بالایی رو می‌طلبه و طبعا آسیب‌هاش خیلی بیشتره. آیا شما حاضرید ریسک کنید؟

  • با سلام خانمي٢٨ساله هستم دو ماهه عروسي كردم و ازدواج دومم هست همسرم مجرد بودند ٣٠سالشونه و ازدواج اول من يك سال و هفت ماه طول كشيد و شش سال طلاق طول كشيد با اين ازدواجمم مشكل دارم من و همسرم سرهمه چي بحث داريم تو دوران عقد گوشيو برميداشت قربون صدقم ميرفت بهم زنگ ميزد حالا أصلا اينجوري نيست حتي بهم زنگ نميزنه تو خريدهاي منزل بايد مدام بهش بگي بخر بيخيال و حواسش نيست سر مناسبتها دعوا داريم با كلي بحث ودعوا بعد يك هفته تازه كادو مسخره لجباز و نامرتب أهل نماز خوندن نيست حتي وقايته خونست عذاب ميكشم إيمان داره ولي نميخونه سيگاريهزفك ميكنه من خدمتكارشم چيكار كنم؟همش ميگم نكنه طلاق بگيرم دوباره عين بچه هاست و من مامانش

    • سلام دوست گرامی
      این تغییرات و رفتارها از ابتدای رابطه وجود داشته یا نه؟
      مهم هست که واکنش و رفنارهای شما هم بررسی شود تا بتوان اظهار نظر کرد
      اما در حال حاضر بهترین کار صحبت با خود ایشان و مراجعه حضوری هر دو نفر به مشاور هست

  • سلام من یکسال عقد بودم و در آن دوران از همسرم درخواست برا یه نزدیکی کردم که همسرم گفت فعلا صبر کن تا روز ازدواج بعد عروسی هم گفت ترس دارم الان میگوید ازدواج کردیم و پزشک تشخیص داد پرده بکارت پاره شده الان یه راهنمایی میخام چکار کنم و قبلا یک ازدواج نا موفق داشته که ادعا میکند نزدیکی نداشتم و با کره بودم و نزدیک یک ماه هست رفته پیش خانواده و حاضر نیست برگردد لطفا اگه امکانش هست راهنمایی کنین

    • سلام دوست گرامی
      موضوعی که شما مطرح کردید نیاز به صحبت مشاور با همسرتان دارد و اینکه دلایل پنهان کردن این موضوع را متوجه بشید شاید دچار مشکلات روحی بابت این موضوع هستند و نیاز به کمک دارند و یا از طرفی نگران واکنش شما هستند .اگر برای شما این موضوع دارای اهمیت زیادی نیست و فارغ از این مسئله به همسرتان علاقه دارید با ایشان صحبت کنید و با بیان اینکه این موضع برای شما مهم نیست سعی در همراهی ایشان برای رفع مشکل داشته باشید تا با کسب اعتماد دوطرفه رابطه خوبی داشته باشید

  • سلام من یه خطایی کردم ک ازش پشیمونم با کسی ک دوسش داشتم رابطه جنسی برقرار کردم تو همین این کار عکس هایی گرفته شد که از قبل داخل تلگرام من بود مادرم اتفافی این عکسارو دید دیگ منو ترد کرده منو یه دختری میددنه ک عفتشو از دست داد اعتنادشو از دست دادم همه چیمو پیشش از دست دادم برا خیلی غیر قابل تحمل شده زندگیم نمیدونم چیکار کنم ک بشم باز دخترش باز دوسم داشته باشه

    • سلام دوست گرامی
      بهترین کار صحبت کردن با مادرتون هست و ابراز پشیمانی بابت رفتار و کاری که انجام دادید.
      مادرتان حق دارند ناراحت باشند اما شما با صحبت و تغییر رفتار میتوانید مجدد اعتماد ایشان را بدست بیاورید

  • سلام نمی‌دونم چجوری شروع کنم من ساکن یک کشور خارجی هستم و با خانوادم که شامل پدر و برادر ۱۵سالم و مادرم هست زندگی میکنیم البته از سال ۱۳۹۰ تا کنون امسال مادرم در سن ۴۹ سالگی فوت شد اون هم درست ۶فروردین ۹۸
    مادرم سالم بود هیچ مریضی نداشت فقط به خاطر یه سرما خوردگی و تجویز دارو اشتباه باعث مرگش شد
    من با مادرم خیلی صمیمی بودم چون اینجا کسی رو نداشتم هم مادر بود برام و هم خواهر و هم رفیق حتی جوری بود که شبا پیشش می‌خوابیدم حتما باید بغلم میکرد یا دستمو میگیرفت با هم بیرون می‌رفتیم و قدم می‌زدیم لب دریا درد و دل میکردیم حتی زمانی که تموم کرد تو بغل خودم فوت شد همون روز رو تخت بیمارستان بغلم کرد و دستمو گرفت و گفت خیلی دوسم داره یهو دیدم چشاش رفت و دستش یخ شد و تموم کرد حتی موقعی که میخواستن دفنش کنن با اصرار پدرم و آب هوای بد ایران همینجا دفنش کردن و به اصرار خودم مادرمو شستم و غسل دادم و کفن کردم تا شاید برگرده اما خوب برنگشت حالا هر روز که میگذره بیشتر دارم نابود میشم همش احساس میکنم خیلی گناهه که رو خاکی راه میرم که مادرم زیرش خوابه دلم میخواد زندگیمو تموم کنم چون دیگه تحمل نداشتن مادرمو ندارم یادم رفت بگم خودم ۲۳سالمه اما خب یه جورایی برای پدرم که همش سر کاره و برادرم که مدرسه می‌ره و عصر ها هم می‌ره شرکت پدرم بهش کمک می‌کنه راحته اما من از فرار خاطراتمون با مادرم از خونه. بیرون نمیرم چون هر مادر و بچه ای رو که میبینم حسودی میکنم فوری میزنم زیر گریه همش حسم میگه برم پیش مامانم تا دیر نشده همش فکرم درگیره اونه و دلم براش تنگ شده

    • سلام دوست گرامی
      وقتی که افراد یکی از عزیزان خود را از دست می دهند تا مدتی دچار علایمی مانند شما می شوند که اگر شدت و طول مدت زیادی نداشته باشد، ‌یک دوره ی طبیعیی سوگ محسوب می شود. اما اگر شدت علایم سوگ بیش از اندازه، یا طول مدت آن زیادتر از حد معمول باشد، احتمال وجود مشکل را باید در نظر داشت. منظور این است که در سوگ طبیعی نباید علایمی افسردگی مثل افکار خودکشی وجود داشته باشد و یا تمایل به مردن برای بودن در کنار شخص متوفی.
      احساسات شما در قبال مرگ مادر تاحدی طبیعی می‌باشد که سبب اختلال در زندگی شما نشود ، باید باور کنید که مرگ یکی از واقعیت های گریز ناپذیر رویدادها است .با توجه به توضیحاتی که مطرح کرده اید باید تلاش کنید که ابتدا با نبود مادرتان کنار بیایید و این موضوع را قبول کنید.سپس سعی کنید که در کنار پدرتان و برادرتان باشید و در تنهایی بسر نبرید.
      برای خودتان برنامه ریزی کنید و در فعالیت های اجتماعی شرکت کنید
      حضور در کلاس های ورزشی نیز کمک زیادی به شما می کند .
      اگر تا 3 ماه اینده در همین شرایط بودید حتما به روانشناس مراجعه کنید

  • سلام،دختری۱۹ساله ام که حدود۳_۴ماه پیش دچارشکست عاطفی شدم.هیچ انگیزه ای برای زندگی ندارم و نمیتونم این روزایی که میگذره تحمل کنم.فقط میخوابم وارزومیکنم توی خواب بمیرم.حتی شده روزی ۱۲ساعت یابیشترمیخوابم.میدونم فقط خودم میتونم به خودم کمک کنم،مقالات و مطالب اینترنتی مطالعه کردم وراه کارهاروسعی کردم عملی کنم.اماخوب نمیشم.انرژی برای ادامه زندگی ندارم.نمیخوام بگیدزوده هنوز وخیلی کارها داری بکنی.حال من روی جوخونه که پدرو مادرم زندگی میکنم تاثیر گذاشته ودرکل حال اونهاهم بدشده.من تلاش میکنم خوب باشم ولی نمیشه.دائم بامادرم بحثم میشه سرهمه چیز.سعی دارن منو کنترل کنن مثل یک بچه.ونمیخوان قبول کنن من بزرگ شدم واین حالموبدترمیکنه.روابطم باپدرم خیلی کم شده وامروزمتوجه شدم پدرم هم افسردگی گرفته.ومن مسبب اینم.چون قبلاحالم خوب بود صدای خنده هام رفت وامدهام روح و زندگی میدادب خونه اماالان اونقدرساکتم که انگارنیستم.حال دلم خوب نیست و نمیتونم چجوری درست بشم لطفا کمکم کنین.

    • سلام دوست گرامی
      پروسه فراموشی و بازسازی روحی پس از اتمام یک رابطه عاطفی کمی زمانبر هست و انچیزی که بسیار مهم هست کمک خودتون به حل این موضوع هست
      خانه نشین شدن، تنهایی، عدم فعالیت های اجتماعی و روزانه قبلی تنها معضل را حادتر میکنه
      پس بهتر هست سعی کنید به فعالیت های گروهی و اجتماعی بپردازید
      ورزش کردن، پیاده روی خیلی به شما کمک میکنه
      انحام فعالیت های هنری هم بسیار مفید هست
      با تلقین ذهنی و فکری خودتون میتونید از این حالت خارج بشید

  • سلام ١٩ سالمه من دیپلم کامپیوتر دارم اما رشتمو دوست نداشتم و واسه کنکور نخوندم.خیلی دوست دارم برم دانشگاه اما نمیدونم اصلا به چی علاقه دارم از یه طرف میگم برم دوره پیش دانشگاهی انسانی یا تجربی رو بخونم کنکور بدم که میدونم راه سختی در پیش دارم اما میترسم اون هم بشه مثل کامپیوتر که خودم انتخاب کردم.من موسیقی،رقص،نقاشی و ورزش رو دوست دارم و دلم میخواد در کنار یه کار هنری و ورزش،دانشگاه هم برم و کار داشته باشم.
    احساس افسردگی میکنم چون من برای آیندم هیچ کاری نتونستم بکنم و دوسال از عمرمو الکی گذروندم.

    • سلام دوست گرامی
      بهتر هست ابتدا تست های انگیزه و رغبت های تحصیلی را انجام بدهید و سپس تصمیم به انتخاب رشته مجدد بگیرید
      در صورتی که به رشته های هنری علاقمند هستید بعد نیست در مورد مطالعه و ادامه تحصیل در این رشته ها هم تحقیق کنید و با دید باز و عاقلانه رشته خود را انتخاب کنید

  • سلام.پسری هستم 35 ساله مجرد حدود 5 ماه هست که از یک دختر که اومد پیانومو خرید خوشم اومده دو بار اومده پیش من بهش یکی دو ساعت پیانو یاد دادم.اون فوق لیسانس میخونه من دیپلمم و نگهبان شیفت شب هستم اینارو همش رو میدونه حتی میدونه 5 ماهه حقوق نگرفتم.نمیدونم اونم منو دوست داره یا نه دو بار پیام دادم بهش گفتم میخوای با ماشین بیام دور بزنیم؟گفت نه سرم درد میکنه.رابطه لمسی یا چیزی نداشتیم تا حالا.نمیدونم دوستم داره یا نه؟با توجه به اینکه من دیپلم هستم و اون فوق لیسانسه در ضمن خیلی هم خوشگله نه در چشم من بلکه در چشم همه ، احساس میکنم هیچ حسی به من نداره.حتی موقعی که نوازندگی می کنم اصلا حواسش به من نیست نمیدونم به چی فکر میکنه.در ضمن از نظر قیافه هم از من سرتره .چجوری بفهمم دوستم داره یا نه؟خودم که فکر میکنم دوستم نداره چون هیچ موقع برام وقت نداره وقتی هم تو آینه به قیافه خودم نگاه میکنم و با قیافه زیبای اون مقایسه می کنم حق رو به اون میدم که فقط برای تمرین پیانو میاد پیشم و نه از روی علاقه.از اینورم هر جور مقایسه می کنم اون محاله منو قبول کن از قیافه بگیر تا تحصیلات دیپلم من و تحصیلات فوق لیسانس اون.در ضمن دانشجو هست تو شهرمون ولی بهم دروغ میگه ساکن شهرمونه و دو ساله اومدند اینجا در حالیکه اصلا خیابونای شهرمونو نمیشناسه.

    • سلام دوست گرامی
      خودتان کاملا به شرایط و تفاوت های موجود واقف هستید و بهتر هست متوجه تفاوت در سطح تحصیلات و فرهنگ باشید و بدون اینکه متضرر بشید و احساسات و عواطف یک طرفه داشته باشید این فرد را فراموش کنید

  • سلام.من با شخصی بودم سر یکسری مسائل که به خاطر درخواست های نامعقول ایشون بود با هم قطع ارتباط کردیم البته خودشون هم گفتن با کسی هستمدیگه پی ام نده و رفتن و بعد از یه هفته بلاک کردن و دوباره بعد از یه ماه برگشتن و شماره کسی رو از من میخواستن و من هم بهشون دادم و برای اینکه شماره رو بهشون بدم از بلاکی در آوردن و دوباره بلاک کردن و مجددا بعد از یه ماه دوباره از بلاک خارج کردن در حالی که اون موقع رفته بودند با کسی دیگه میدونم بهم علاقه ای نداشتن ولی میخوام نظرتون بدونم این رفتارشون چه معنی ای میده. ممنونم

    • سلام دوست گرامی
      افرادی هستند که حتی پس از خروج از یک ارتباط بخاطر اینکه ممکن هست روزی بهردلیلی بخواهند مجدد به رابطه قبلی بازگردند سعی می کنند با نفر قبلی کاملا کات نکردن و گاهی اوقات به بهانه هایی در ارتباط باشند
      پس بهتر است ذهنتان را درگیر این موارد نکنید و بدون اینکه به دلیلی کارها و رفتارهای ایشان فکر کنید برای اینده خود تلاش کنبد

  • سلام و خسته نباشید.من فردی رو میشناسم که مذهبی هست و کلا فرد تحصیل کرده و متدین ایشون و من به اعتراف خودشون هم زمان به خاطر شناختی که از هم پیدا کردیم علاقه مند شدیم ، ایشون درسش تموم نشده منم همینطور هم زمان هم از راهنمایی کار کرده و درس خونده الانم به خاطر جهیزیه خواهرش بدهکار هست و کلا پسر سخت کوش و مسئولیت پذیری هست ، ولی منو ترسانده و میگه شاید به خاطر پول نشه ازدواج کنیم و اینکه الان بابت بدهی خیلی مشغوله ذهنم لطفا بذار مسائل زندگی مو حل کنم ، میخوام بدونم اگر مسائل مالی آنچنان برای من مهم نباشه با توجه به اینکه منم دارم درس میخونم و مطمئنم به آینده شغلیم چیکار کنم قبل اینکه از نظر خانواده اش به خاطر سنم دیگه مناسب نباشم ، به فکر نامردی رسمی بیفتند؟ من الان 19 سالمه ایشون 24 سالشه،ممنونم میشم راهنماییم کنید

    • سلام دوست گرامی
      ابتدا رابطه رو پیش خودتون تحلیل کنید.ایشان باید بتوانند بین مسائل و امور رابطه منطقی و درست برقرار کنند و هماهنگی داشته باشند اینکه ایشان بر فرض به علت مشکلات مالی از رابطه عاطفی و احساسی خارج بشند.ایشان باید اینقدر منطقی و عاقلانه رفتار کنند که بدانندباید برای هر امری به اندازه اولویت آن تلاش کنند.
      شرایط رو بسنجید و با منطق و دید باز نسبت به جذب ایشان قدام کنید
      خیالبافی نکنید و واقعیت را در نظر بگیرید.
      در صحبت هایتان از اهداف و برنامه های مشترک اینده صحبت کنید.
      به ایشان زمان کافی بدهید.
      ابراز علاقه و احساسات به جا و مناسبی داشته باشید.
      همراهشان باشید
      و در سایت مقالات خوبی برای ترغیب ایشان به ازدواج وجود دارد از این مقالات استفاده کنید
      دوره تکنیک های جذب عشق، می تواند به شما جهت ابراز احساسات و علاقه و جذب ایشان کمک بسزایی داشته باشد.

    • سلام دوست گرامی سوال شما دو جنبه عرفی و شرعی دارد و شاید هم خیلی مرتبط با فرهنگ خانواده ها باشد..
      از نظر شرعی،باید هر خانمی در مقایل دید نامحرم زیبایی های خود را پنهان کند اما در دید عرفی امروزه شاید خیلی از مسائلی که در گذشته مورد پسند جامعه نبود عادی شده و یکی از این موارد ارایش کردن هست و در کل باید و نبایدی در این مورد وجود ندارد مگر فرهنگ حاکم بر خانواده که ممکن هست ارایش کردن قبل از ازدواج را قبول نداشته باشند

  • سلام روزتون به خیر. من از ازدواج اولم دارای پسر بزرگی هستم هنگام ازدواج دومم پسرم ده ساله بود اون موقع پسرم چون شهرستان زندگی میکند هرزگاهی پیش من میامد و چندروز بود. الان بعد از گذشت بیست سال شوهرم از سال قبل به پسرم روی خوش نشان نمیدهد حتی جواب تلفنش راهم نمیدهد سال قبل که پسرم به دیدنم امده بود بعد ازدو سه روز که اینجا بود با او دعوا کرد واز خانه بیرونش کرد من از این موضوع ناراحتم پیش پسرم خجالت زده ام در صورتیکه وقتی شوهرم پسرم را به دلیل اینکه به دخترمان نامحرم است از خونه برون کرد قلبم شکسته قدرت اینکه با شوهرم صحبت کنم ندارم زیرا شوهرم بسیار بی منطق است شما کمکم کنید چطور بین شوهرم وپسرم خوب شود ازلطف شما سپاسگزارم

    • سلام دوست گرامی
      همسر شما با علم به داشتن فرزند با شما ازدواج کرده اند و نمی تواننند مانع ایفای نقش مادری برای پسرتان شود.و از طرفی پسر شما هم اینقدر بزرگ شده اند که بدانند که رابطه و زندگی مشترک مادرشان با شخص دیگه ای دستخوش تغییرات و تفاوت هایی هست و ایشان هم باید شرایط را درک کنند
      اما اینکه همسر شما به بهانه نامحرم بودن دخترتان مانع رفت و آمد پسرتان شوند اشتباه هست و باید این امر توسط شما مدیریت شود و با اعلام اینکه پسرم به دید برادرانه به دخترتان نگاه می کند و اینکه خودش مراعات میکند و حریم های لازم را میداند و از طرفی بخاطر حساسیت همسرتان سعی کنید دخترتان را با پسرتان تنها نذارید
      در این مواقع نیاز هست که شما با هردو نفر منطقی با محبت صحبت کنید و بتوانید ابن رابطه را صمیمی کنید

  • سلام.من 28سالمه.با یکی از هم دانشجوهام که تقریبا از ترم سه شماره منو واسه جزوه اینا گرفت در ارتباطیم.اوایل فقط در مورد درس و جزوه بود،بعدش کم کم شروع کرد به تعریف کردن از قیافه و خوشگلی من،حتی داستان زندگیش هم واسه من تعریف کرد ،راستش این اواخر یه کم حرف زدنش عوض شده و +18 حرف میزنه.هیچ حرفی در مورد ازدواج نزده ،ولی من فقط با این نیت پیش رفتم وگرنه اهل دوستی نبودم الان یه جورایی بهش وابسته شدم ولی دوس ندارم غرورم زیر پا بذارم.در ضمن من قبلا یه خواستگار داشتم که دوستش داشتم ولی فهمیدم پسر خوبی نبود کنار کشیدم و خیلی سختی کشیدم که مجبور شدم برم پیش مشاور .الان من از شما میخام راهنماییم کنید من چکار کنم بفهمم این آقا منو میخاد یا نه؟من چه جوری سر صحبت باز کنم تا حرف بزنم و کلا تکلیف خودم روشن کنم،چون نمیخام شکست قبلی رو تجربه کنم.با تشکر.

    • سلام دوست گرامی
      اینکه دانشجو شما بدون اعلام دلیل و هدف از رابطه با شما وارد گفتگو شدن و پس از این مدت هنوز هم قصد و منظورشان رو مشخص نکردن، زمان کمی درایت و تفکر شما هست.
      باید از طریق صحبت مستقیم اعلام کنید که ایشان قصد و منظورشان از این ارتباط چیست و چون شما فرد رابطه گذرا نیستید بهتر هست این رو به روشنی اعلام کنید تا در هر صورت شما از بلاتکلیفی خارج بشید و از طرفی در صورت تمایل به ادامه، شناخت درست و منطقی ایجاد شود

  • سلام خسته نباشید،من تو شرایط بسیار بدی گیر کردم و واقعا نمیدونم چیکار کنم،لطفا کمکم کنید،واقعیتش اینکه خانواده به یک مهمانی رفتند و یک دختری رو دیدند و پسندیدند و به من گفتند اگه میخوای بریم خواستگاریش،هم فامیله هم دختر خوبیه،گفتم باشه،رفتیم خواستگاری دختر و خانوادشو دیدم و قرار شد دو سه ماهی باهم رفت و آمد کنیم تصمیم بگیریم،الانم زیاد برای جواب دادن وقت نداریم،واقعیتش اینکه خانوادش خیلی خوبند،خودشم دختر خیلی خوب و نجیب و پاکی هست،خانوادش منو دوست دارند و خانواده منم دختره رو دوست دارند و از همه مهم تر اخلاقش واقعا با من جوره و خیلی خوبه،خلاصه نکات مثبت زیاد داره اما تنها چیزی که ذهنمو مشغول کرده ظاهرشه که اونم بد نیست اما به دل من نمیشینه و دوست داشتم زن آیندم بهتر از ایشون باشه اما خب حسن های بسیار زیادی داره که واقعا توش موندم،نه میتونم بگم نه و نه میتونم بگم بله،خیلی انتخابم سخت شد،لطفا کمکم کنید ممنونم،خیلی ها میگند ظاهر به مرور تکراری میشه اما من میگم خب من باید دوست داشته باشم یا بپسندم،از طرفی میبینم هم مهربونه هم خوبه و اخلاقش خوبه و خانوادش خوبند و نمیتونم بگذرم،ممنون میشم پیامم مشخص نباشه چون شاید خودش داخل سایت ببینه یا اینکه جوابم رو بدید منتظرش هستم,بازم مرسی از سایت خوبتون

    • سلام
      دوست گرامی
      وجود علاقه حداقلی برای ازدواج لازم است. آن هم به این معناست که طرف به دل شما بنشیند و بتوانید ایشان را به عنوان همسر آینده خود بپذیرید.
      اینکه ظاهر ایشان به هر دلیلی به دل شما ننشسته، به این معنا نیست که شما سطحی نگر هستید.یکی از اهداف ازدواج، افزایش خویشتن داری و ارضای نیازها با شریک زندگی می باشد و لذت بردن از ظاهر همسر، حق همه است.از طرفی درست هست که ظاهر پس از مدتی عادی می شود و لی زشتی به این صورت نیست.
      بهتر است به این فکر کنید که یکسری ویژگی های ظاهری را میتوان تغییر داد. مثلا در مورد پوشش و انتخاب لباس ها یا آرایش می توانید غیرمستقیم که به ایشان بی احترامی نشود، با او صحبت کنید
      اما از طرف اگربازهم با ایجاد تغییرات و تمام نقاط قوت و حوبی ایشان از لحاظ ظاهری جذابیتی برای شما ندارند ، بهتر است زودتر نظرتان را اعلام کنید.

  • سلام .شش ماهه با پسری که یک سال ازم بزرگتره درارتباطم من مطلقه هستم و او مجرد اما برای بدست اوردن دلم سه ماه تلاش بی وقفه کرد اوایل بیکاربود و تمام وقت بامن بود منظور ازساعت هفت عصر تا یازده حالا وارد کاری شده که هرچی میگم چی هست میگه ندونی بهتره و دیدارامون کم شده هر وقتم پیشمه فکرش مشغول کاره ما از اول شرط کردیم پنهانکاری نکنیم اما هربار درجواب سوالم طفره میره اما این موضوع داره رو دیدارهامون رو احساسات من تاثیر بدی میزاره باهاش بارها سعی کردم حرف بزنم اما نمیدونم چطوری جدی بودنمو بهش نشون بدم چون اگه اینطور پیش بره توان موندن تو رابطه رو ندارم و همشم حس میکنم وقتی پیشمه دنبال یه روزنه هست واسه اینکه زودتر دیدارو به انتها برسونه نمیدونم چکارکنم

    • سلام
      دوست گرامی
      از کیفیت رابطه صحبتی نکردید و اینکه به چه صورتی رابطه بوده است و قبل از رفتن سرکار،ایشان چطور رفتار میکردن و رابطه خوبی داشتید؟
      اما بهترین کار رد شرایط فعلی صحبت کردن با ایشان است .شما باید در یک رابطه از صداقت فرد اطمینان داشته باشید.پس قاطعانه صحبت کنید و دلیل عدم پاسخ گویی به شغلشان رو پیگیری کنید .شاید کار ایشان به نظر خودشون دارای شان اجتماعی پایینی هست و میخواند که غرور و جایگاه خودشون رو در پیش شما از دست بدهند .باید با ایشون طوری صحبت کنید که بدانند در تمام کارهای معقول و درست همراهشان هستید تا ترس بازگو کردن نداشته باشند

  • سلام .من ۱۷ سالمه و یه چند روز یا شایدم از وقتی که اومدم دبیرستان با دوستام مشکل دارم یعنی اینکه دوستام باهام مشکل دارن در واقعیت دوستام نه هم کلاسیام اونم بیشترشون..اینو قبول دارم که تن صدام بالاست زود عصبانی میشم و از ادمایی که دوسشون دارم انتظار اینکه ناراحتم کنن ندارم و واقعا اذیت میشم با اینکه خیلی فعالم وقتی یه بحثی میشه اما کمتر کسی به حرف من توجه میکنه امروز صندلیمو بلند کردم و رفتم اخر کلاس تنها نشستم که نه من اذیت بشم نه دیگران..حال روحیمم خوب نیس و نمیتونم درس بخونم..لطفا یه پیشنهادی بهم بدین

    • سلام دوست گرامی
      یکسری از مشکلای که شما ذکر کردید مربوط به بحران دوران نوجوانی و تغییر مقطع تحصیلی شما می باشد .ورود به دبیرستان باعث ورود به دنیای جدیدی از افراد ،توقعات و انتظارات هست که با شروع نوجوانی سبب یکسری مشکلات رفتاری و ذهنی می شود.
      زود عصبی شدن،تن صدای بالا، توقع از دیگران برای درک شما و ناراحت نکردنتان همه بخشی از این دوران می باشد
      بهتر است برای مدیریت رفتار خودتان به رفتار دوستان ارام در کنارتان نگاه کنید .برای کنترل عصبانیت در لحظه نفس عمیق بکشید،محیط رو ترک کنید و حتی با تلقین هم که شده خودتون رو ارام نشان دهید .در ابتدای ممکن هست سخت غیر ممکن باشد اما به مرور توانایی لازم را کسب میکنید.
      در برنامه های گروهی شرکت کنید و فعال باشید
      ورزش در کنترل خشم شما بسیار موثر است.
      موفق باشید

  • سلام. من با خانمی در رابطه هستم.الان حدود ۵ ماهه رابطه رو وارد بلاتکلیفی کرده. مثل قبل گرم و صمیمی نمیشه.رابطه هم قطع نمیکنه و تموم نمیکنه…..من بشدت بهش وابسته و علاقمندم…..نمیدونم چیکار کنم.میشه لطفا راهنماییم کنید

    • سلام
      وابستگی هایی که بدون شناخت و برپایه یکسری هیجانات ایجاد می شود میتواند مخرب باشد.شما مطرح کرده اید که مثل قبل با شما رفتار نمیکنند.ایا این تغییر رفتار یکباره بوده است و یا به سبب رفتار و گفتاری از سمت شما بوده است؟
      ایا به عمد تغییر رفتار داده اند و یا نه دچار مشکلاتی هستند که بر روی رابطه تاثیر دارد؟
      با ایشان صحبت کنید و در مورد نگرانی هاتون سال کنید .دلیل سردی رفتار را جویا شوید .شاید به علت مشکلات شخصی این سردی رخ داده است که ی توانید همراهشان باشید و کمک کنید برای حل
      این تغییر رفتار به سبب رفتارهای شما بوده است سعی کنید با دلایل منطقی ایشان را مجاب کنبد
      اما اگر سردی به علت عدم تمایل برای ادامه هست دلایل ایشان را بشنوید، برای مواردی که قابل حل هست زمان بگدارید و در صورتی که کلا مشکلات و عدم تفاهم وجود دارد بهتر است رابطه را تمام کنید

  • سلام و خسته نباشید. یه وضعیت راکد و تنبلی عجیبی تو زندگیم حاکم هست. من باید واسه رسیدن به چیزی که میخوام تلاش کنم ولی تنبلیم نمیذاره موفق شم. میدونم کسی جز خودم نمیتونه کمکم کنه… ولی خیلی الان اعصابم خورده.لطفا راهنماییم کنید

    • سلام دوست گرامی
      احساس راکد بودن و عدم پیشرفت ممکن هست برای همه افراد در دورانی از زندگی رخ بده و مهم این هست که با برنامه ریزی مانع ماندگاری این احساس در زندگی شوید
      شاید يکي از مهم ترين دلايل تنبلي، نداشتن اولويت بندي در زندگي براي رسيدن به اهداف بلند مدت و کوتاه مدت باشدمورد بعدی احساس لذتی هست که در تنبلی وجود دارد.
      راهکارهای زیر به شما کمک می کند تا بر تنبلی پیروز شوید:
      1-برنامه برای زندگی داشته باشید.برنامه های کوتاه مدت در ابتدا بسیار کمک کننده هستند
      2-برای جلوگیری از تنبلی ، مقدمات کارها را مشخص و اماده کنید
      3-موانعی که باعث انجام فعالیت ها می شود را مشخص کنید
      4-برای خودتان پاداش و جریمه در نظر بگیرید
      5-افکار منفی را فراموش کنید و با انگیره شروع کنید
      6-به برنامه و کارهایتان متعهد باشید

  • سلام خسته نباشید. من از یه پسر خوشم میاد و از آشناهای دورمون هستن. و خیلی هم دیر به دیر همدیگه رو میبینیم. شاید سال به سال همدیگه رو ببینیم.من چه جوری بهش بفهموندم که دوسش دارم؟مثلا اگه برم تو اینستا فالوش کنم بد میشه؟

    • سلام دوست گرامی
      شما نوشته اید که از کسی از اقوام خوشتان امده و هبچ صحبتی نداشته اید و اصلا معلوم هم نیست ایشان به شما علاقه داشته باشند و اینکه چرا از ایشان خوشتان هم امده چیزی مطرح نکرده اید ایا این علاقه با شناخت ایشان هست یا فقط ظاهری؟ ایا ایده ال های شما را دارند یا نه؟ ابتدا اطلاعات بیشتری از ایشون بدست بیاورید و با ببینید چقدر با ایده ال های شما چقدر نزدیک هستند و با دید باز و منطقی به ایشان علاقمند شوید.
      با توجه به این موارد به نظر بهتر است کمی صبر کنید شاید خود ایشان پبش قدم برای شناخت و اغاز رابطه شدند
      اگر دیدید که ایشان اقدامی نکردند از یک دوست مشترک و یا واسط بخواهید غیر مستقیم شما را معرفی کنند
      در غیر اینصورت سعی کنید با مطرح کردن موضوعی که در تخصص ایشان هست رابطه را اغاز کنید و تا حدودی ایشان با شما اشنا بشند و بعد رابطه را در صورت منطقی بودن ادامه بدید

  • باسلام…من دختر 20ساله ام ،
    من از 8نه سالگی با خانوادم مشکل داشتم مثلا شیطونیهای بچگی که میکردم بابام همش کتکای وحشتناکی میزدم با چوب با پاهاش بدجور کتکم میزد تموم جونم کبود میشد و همین باعث میشد من ازشون متنفرشم و به زبون بیارم یا مامانم مینشست روم و فلفل سرخارو رو تو دهنم میریخت .یه چند مدت گرشت دعواهامون ادامه دار بود منم چون کتک میخوردم موهامیکشیدم تا ولم کنن و نتیجه هم داشت .مامانم رفته بود بعداز مدتی با دکتری حرف زد و کنو به اجبار و تهدید اینکه یا دکتر و دارو یا فارابی بستریت میکنیم و من مجبور شدم دکتر و دارو رو انتخاب کنم ترجیح دادم به فارابی .وقتی میرفتم دکتر منو داخل ادم حسابم نمیکرد .منو از اتاق بیرون میکرد با مامانم حرف میزدن و بعد منو میخاست برم تو اتاق میپرسید بهتری منم دروغ میگفتم اره درصورتی که حالم خوب نبود چون بهم لنگ دیونگی زده بودن چون دارو ودکتر میبردنم من افسردگی گرفته بودم …
    خلاصه دوسال داروهام قطع شده بود تا یهو وزنم شد70کیلو و علاعم بیماری همچون تشنج رو داشتم میرفتم اورزانس دوتا امپول میزدنم بهمم نمیگفتن پرستارا که چمه کم کم پیگیر شدم یهو یه روز فهمیدم مامانم بدون اینک منو ببره دکتر برام دارو نوشته دکتره به صورت پودر و مامانم میریخته تو غذام ….
    و عوارض داروها بوده چاقیم و بیماریهایی که داشتم …
    بعدم من فرار کردم از خونه چون بابام همش تهدیدم میکرد میگفت اگه این کاروکنی دختر عمو مامانت پرستاره تو فارابی کارا رو ردیف میکنه تا بستریت کنه واسه همین تهدید هرروزوشبش ترسیدم بستریم کنن درصورتی که روانی نبودم فرار کردم رفتم ولی دوستم جامو به خانوادم گفت و پیدام کردن با زور وکتک اوردنم خونه و بردنم فرداش بستریم کردن ….
    یه روز که دکترم غیبت داشت یه دکتر دیگه ویزیتم کرد و اون گفت به نظرم جای تو اینجا نیست من بودم مرخصت میکردم …..
    خسته شدم ازین وضع من روانی نیستم اخه چجوری ثابت کنم که به دارو و فارابی نیازی ندارم ….
    تنها کسانی که میگن من روانیم خانوادمن ….
    هبچکس بهم نمیگه دیونه ای همه ازم تعریف میکنن علی الخصوص خوشگلیمو ….
    بنظرم داروها هیچ اثری نداره مشکلات خانوادگی وقتی پیش میاد ینی همه اخلاقاشون مشکل داره و باید بهم تو خونه کمک کنن و تجدید تظر تو اخلاقاشون کنن نه فقط یه نفر و بنظرم باید رفت پیش یه مشاور و روانشناس عالی…
    الان میخوام بدونم واقعا من روانیم و احتیاج به فارابی و دارو دارم یا نه؟
    ینی مشکلاتمون رو نمیشه با روانشناس حل کرد بدون استرس و اظطراب و تهدید دارو و فارابی من ….؟

    • سلام
      پسری هستم 24 ساله
      مدتی هست سر مساله مستقل شدن بین من و خانواده بحث وجود داره دیگه دارم کلافه میشم . خانواده میگن صبر کن اما من نمیتونم صبر کنم و تا اخر این ماه میخوام جدا بشم ولی چون مجرد هستم و خانواده ام خانواده مذهبی و سنتی هستن. جدا شدن من به این معنی هست که من پل های پشت سرمو خراب میکنم و از نظر خانواده و فامیل میشم مصداق یه ادم بد و خلاف و …. کلا میشم ادم بده قصه با اینکه از هیچ خط قرمزی تو این سن عبور نکردم . یکی از دلایل دیگه من اینه دیگه نمیتونم وجود خواهر و برادرمو تحمل کنم به این معنی که نمیتونم باهاشون تو یه جا زندگی کنم چون تو مسائلی که بهشون مربوط نیست دخالت میکنن با این که کوچکتر هستن از من (اختلاف سنی 6 ساله) اینقد هم فشار رومه بعضی وقت ها میخوام به خودم اسیب بزنم یه به وسایل اطرافم. این حس اسیب زدن به خودم خیلی میاد سراغم حتی بعضی موارد هم خودکشی میخوام کنم که خانوادم عذاب وجدان بگیرن اینقد رو ذهن من نرن تا الان مقاومت کردم . ولی هر روز این حسه بیشتر میشه با این فشار های عصبی که خانواده دارن بهم القا میکنن . یه مشکل دیگه هم که دارم اینه کنترل فکر و ذهن خودمو ندارم حتی یک لحظه نمیتونم به فکر خودم استراحت بدم و به جیزی فکر نکنم مثل یه موتوری هست که هیچ وقت خاموش نمیشه اصلا نمیتونم بی تفاوت باشم نسبت به چیزی که دور و اطرافم هست دارم یک لحظه نمیتونم ذهنمو ازاد کنم و راحت بشم کلافه میشم به خاطر این چیزا فکر خودکشی هم میاد تو سرم نمیدونم تا کی میتونم مقاومت کنم دیگه موندم چیکار کنم

      • سلام دوست گرامی
        اختلاف سلیقه تو خیلی از خانواده ها وجود داره. اما فکر خودکشی وافعا غیر منطقی هست
        در مورد مشکل شما در مستقل زندگی کردن و عدم موافقت خانواده باید بدانید دقیقا چه چیزهایی را باید فراهم کنید و دنبال چه چیزهایی هستید؟ و ممکن است چه چیزهایی رو ممکن است از دست بدهید؟
        از کجا میدونید پس از زندگی مستقل مشکلات ارتباطی شما با خانواده حل می شود و مشکلات بیشتر نمی شود؟
        بهتر است قبل از اقدام به هرکاری مشاوره برید و در مورد شرابط حضوری صحبت کنید و در صورت امکان خانواده هم مشاوره برندوشاید مشکل راحتتر از تصور شما حل بشه و بتونید مسالمت آمیز زندگی کنید اما در صورتی که با مشاوره مشکل حل تشد با بزرگتر خانواده صخبت کنید و با تشریح شرایطتون که به دنبال ازادی مفرط نیستید و تنها دنبال ارامش هستید مستقل زندگی کنید

    • دوست گرامی سلام
      مشکلات شما ریشه در رفتارهای دوران کودکی شما و عدم توانمندی والدین در مهارت های فرزند پروری میباشد.
      من مشکلات مطرح شده را مطالعه کرد م و متاسفم که مشاوری دلسوز به شما و حانواده در جهت حل مشکلات کمک نکرده است.
      یسری مسائل رفتاری و روانی با استفاده ازجلسات گفت و گو و روانکاوی قابل درمان می باشد که نیاز به همکاری مراجعه کننده دارد و یکسری مشکلات نیاز به مصرف دارو زیر نظر متخصص و با بررسی شرایط بیمار دارد.
      اینکه برای مشکلات تنها یک نفر تحت فشار قرار بگیرد درست نیست و باید حاشیه و افراد درگیر بررسی و مشاوره شونند.
      امکان حل مشکلات بدون دارو وجود دارد که منوط به همراهی شما،خاناده و مشاور میباشد.

  • سلام من با ی پسری دوسال دوست بودم دوستی که نه خانوادهامون در جریان بودن قرار بود باهم ازدواج کنیم اوت طرف منو خیلی دوس داشت بهم ثابت کرد اما نسبت ب من بعد ی مدت بدبین شد تو چشمش بد شدم عکس دوستش تو گوشی من دید گفت تو عاشقشی در صورتی که اصلا اینجور نبود یا میگفت تو میری فلان جا بخاطر فلان پسروکم کم سرد شد وبلاکم کرد و رفت و من الان واقعا داغون شدم نمیدونم چکار کنم برای برگردوندنش

    • باسلام
      دوست عزیز در روابط اینچنینی بهتر است همیشه در عین احترام متقابل عزت نفس خودتان را حفظ کنید
      چرا باید برای داشتن رابطه با فردی که از ادامه دادن روابط با شما به هر دلیلی امتناع می کند حیثیت خودتان را زیر سوال ببرید؟
      مگر دوست داشتن اجباری است؟
      هدف شما از ادامه رابطه ای که خودتان هم به نقاط ضعف شخصیتی ایشان اذعان داریذ چیست؟
      فکر می کنید با این اوصاف زندگی خوبی در اینده داشته باشید؟
      فکر نمی کنید به همین شکل که الان خودتان دارید شخصیت خودتان را زیر سوال می برید بعدها ایشان همین کار را با شما و شخصیتتان ادامه خواهد داد؟
      سعی کنید روی هدف از تمایل به ادامه دادن چنین ارتباطی بیشتر فکر و تامل داشته باشید و اگر هدفی منطقی غیر از ابراز دوست داشتن که ممکن است هیچ پشتوانه عقلی هم نداشته باشد نیافتید به این رابطه خاتمه دهید
      موفق باشید

  • سلام خدمت شما مشاور محترم
    پسری هستم 25 ساله فرزند اول خانواده ام در یک خانواده مذهبی زندگی میکنم با مدرک مهندسی و شغل مناسب هم دارم. خانه لوکس و خودرو هم خانواده در اختیارم قرار داده اند. خدمت هم رفته ام قصد دارم ازدواج کنم برای اینکه مستقل شوم و و زندگی خود را تشکیل دهم این تصمیمم را به خانواده گفتم ولی انها به سختی با من مخالفت میکنند و دلیل موجهی هم برای این کار خود نمیگویند هر بار هم بهانه های مختلف می اورند یک بار هم مادرم گفت باید 30 سالت شود. و هر بار تعلل میکنند . منم از فردی خوشم امده بود و اشاره های نسبت به او به خانواده ام کردم ولی باز با مخالفت سرسخت خانواده مواجه شدم . از انجا که اهل دوستی و رابطه های اینچنینی نبوده ام . به خانواده گفتم هر فردی که شما انتخاب کنید حاظرم ازدواج کنم میگویند ما فردی مورد نظرمان نیست وقتی اسرار های من بیشتر میشود بابت ازدواج ، و از انجایی که خصوصیت اخلاقی من را میدانند که اهل دوستی با جنس مخالف نیستم میگویند برو هر کاری خودت دوست داری بکن هر کیو میخواهی بگیر با ما ربطی ندارد و من را تحت فشار قرار میدهند. به نظر من میخواهند مرا معطل کنند و به اجبار کاری کنند فردی از فامیل درسش را تمام کند که با او ازدواج کنم فاصله سنی بین ما حدود 7 سال است و من از چنین فاصله سنی خوشم نمی اید . من هم اعلام جنگ داده ام که اگر فکری به حال وضعیت من نکنید خانه مجردی مستقل میگیرم و شما میمانید و حرف مردم
    برادر من هم نسبت به فرد مورد علاقه خود کوتاه امد و راضی شد با فردی که مورد نظر خانواده هست ازدواج کند ولی باز خانواده میگویند باید 2 سال دیگر صبر کنی که برایت به خواستگاری برویم
    این وضعیت حسابی اعصاب و روان منو بهم ریخته دیگه مانده ام چکار کنم پرخاشگر هم شدم تورو خدا راهنماییم کنید بگید چیکار کنم . مثل دیگران نگید توکلت به خدا باشه درست میشه. توکلم هم به خداست این وضعیت خیلی داره بهم فشار میاره

    • سلام مجدد و مرسی از پاسختون
      نشستم با خانواده صحبتهامو کردم تا حدودی قانع شدن اونم با کلی تیکه انداختن و چیز های ولی باز میگن تا اخر سال دیگه صبر کن ، دلیل این صبر هم به من نمیگن دیگه داره عذاب اور میشه، به هر حال یکی از دلایل اینکه میخوام جدا بشم و زندگی خودمو تشکیل بدم اینه با خواهر و برادرم نمیسازم چون هی تو کار من سرک میکشن و تو مسائلی که بهشون مربوط نیست دخالت میکنن با این که از من کوچیکترن از این طرف دیگه هم فشار خانواده روم هست بعضی وقت ها میخوام به خودم اسیب بزنم که بزور جلو خودمو میگیرم اونم خودم فکر میکنم به خاطر تنهاییه . با این که خودمو مشغول نگه میدارم و سر خودمو گرم میکنم باز این حس اسیب زدن به خودم میاد سراغم تا الان مقاومت کردم ولی هر روز این حس داره زیاد تر میشه

    • دوست گرامی سلام
      اینگه تمایل به ازدواج دارید کشش خیلی طبیعی هست و نمیشه منکرش شد و اینکه از راه ازدواج میخواهید این کشش رو ارضا کنید قابل تحسینه.اما اینکه گفتید خانواده حاضر به ازدواج شما نیستند جای بررسی دارد . اینکه شما اعلام آمادگی برای ازدواج کرده اید یعنی اینکه شرایط مالی و بلوغ فکری برای یک زندگی را دارید.بهتر است بدون حاشیه به اصل موضوع اشاره کنید و در مورد شرایط موجود با خاناده و ترجیحا چدرتان صحبت کنید. در این موارد پدر ها بیشتر پسران را درک می کنند و تاثیر بیشتری دارند. از آنها بخواهید دلایل منطقی عدم موافقت با ازدواج شما را بیان کنند و شما هم میتونید در مرود شخصی که مایل هستید به خواستگاری بروید غیر مستقیم صحبت کنید.در مورد حدسیاتی که دارید در مورد انتخاب دختر یاز اقوام هم صحبت کنید و با قاطعیت اعلام کنید که به خاطر تفاوت سنی زیاد مایل به این امر نیستید و از طرفی از کجا معلوم پس از اتمام درس ایشان شما و ایشان،تفاهمات لازمه را داشته باشید و فقط مدت ها به یک انتظار بیهوده مانده باشید و امکان انتخاب درست و شروع را ازدست داده باشید.
      بهتر است بجای جنگ با خانواده،با آنها صحبت کنبد و از راههای درست آنها را مجاب و توجیه کنید. درصورتی که دیدید اینگونه هم به نتیجه ای نمیرسید با یکی از فراد و اقوام خانواده که تحت بیشتری بر روی اعضا دارد صحبت کنید و شرایط خود را شرح داده و از ایشان کمک بخواهید

  • سلام دختری ٢٠ساله هستم.من ١ساله از رابطه ی قبلیم گذشته.والان یه رابطه جدیدشروع کردم پسره هم ٢٣سالشه.برادرمن کارنمایشگاهی داره واون پسرهم غرفه عطر داشت.و١٣روزه رفته مشهد خونشون.اونجاکه بودم میگفت دلم برات تنگ میشه برم چیکارکنم واینا.الان ١٠روزه به نظرخودم داره بهونه میاره واسه پیام ندادن و ازش خبری ندارم.دوست داره خانواده من بدونه که باهاشم امااون به خانوادش نگفته میگه مامانم رومن یه حساب دیگه بازکرده چون پسربزرگم ولی داداشش میدونه.١اسفند یه نمایشگاهه که باهم هستیم بهش گفتم ماقراره نمایشگاه به نمایشگاه همو ببینیم گفت ارع دیگه.بهش گفتم چون ما بعد عید دیگه نمیخوایم نمایشگاه داشته باشیم دیگه ام نمیتونیم همو ببینیم که.اونم فکر نکنم بخاطرم از مشهد بیاد همو ببینیم وبرگرده موندم چیکار کنم.مدت کمی هستش که باهاشم ولی از ته دلم خیلی دوسش دارم سخته هم دوریش هم جداشدن ازش لطفا کمکم کنید

    • دوست گرامی سلام
      خودتون اعلام میکنید که با این فرد در حد یک دیدار در نمایشگاه اشنا هستید و طی نمایشگاهها همو میبینید و ایشان هم الان که در شهر خودشون و در کنار خانواده هستند پیام یا تماسی مبنی بر دلتنگی و یا ابراز علاقه ندارند و دوست هم ندارتد خانواده متوجه ابن ارتباط شوند
      مشخصه که ابراز دلتتگی در هنکام دیدار بعلت تنها و دور از خانواده بودن ایشان هست.
      الان بهترین کار این هست که منطقی باشید و بدون احساسات تند اشنایی به رابطه نگاه کنید.
      جقدر ایشان برای شناخت اقدام میکنند؟
      اصلا ایشان هدفی از این رابطه دارند؟
      چرا نباید خانواده از رابطه شما مطلع بشند؟
      معتی اینکه خانواده روی ایشان حساب دیگه ای دارند چیه؟
      عزیزم بهتر است قبل از اینکه رابطه طولانی بشه و بدون نتیجه و هدف فقط زمان و عمر شما هدر بره، خودتون رابطه را کنترل کنید و غیر مستقیم درمورد برنامه و هدفشون در مورد اشنایی بپرسید و در صورتی که نتیجه و جواب منطقی نگرفتید رابطه را تمام کنید

  • سلام
    من چهار سال و نه ماه هست ک با اقای دوست شدم و قرار ازدواج گذاشتیم
    متاسفانه اقا در سال گذشته دو بار دعوا کرد و دیه دادن و ی مدت میگفت ک من شاکی دارم نمیشه بیام خاستگاری ی مدت گفتن کار ندارم خانواده ی اقا هم مطلع هستن از حضور من .الان هم کار دارن و مشکل دعوا اینا حل شده میگن پول ندارم خونه گذاشتیم فروش هر وقت فروش رفت میام .میگن هم دوسم دارن و اگه منو از دست بدن کسی جامو نمیگیره .منم خیلی دوسش دارم ولی این بهونه ها و دوری کلافم میکنه باعث میشه دعوا کنیم .وقتی هست سازش ندارم باهاش چون میگم نکنه داره بازی میکنه باهام وقتیم ک نیس نبودشو تحمل ندارم

    • سلام دوست گرامی
      متاسفانه شما در یک ارتباط کاملا بی هدف و مخرب حدود 5 سال هست حضور دارید و هر بار با عناوین مختلف،این رابطه صورت رسمی و جدی نگرفته و شما بازهم در این رابطه ماندگار شدید.
      تمامی بهانه ها و دلایل ایشان تنها برای فرار از ازدواج با شما و هدفمند شدن رابطه هست و با توجه به اینکه به وابستگی شما به خودشان مطئمن هستند نگرانی برای از دست دادن شما ندارند. اکنون نوبت شماست که برای این رابطه برنامه و جهت تعیین کنید و با درایت و جدیت خواستار شمخص شدن تکلیفتان شوید .از کجا معلوم پس از فروش منزل باز هم بهانه جدیدی داشته باشند؟ افرادی که دنبال بهانه هستند همیشه بهانه های مختلفی دارند.
      شما باید بدون وابستگی اشتباه در این رابطه تجدید نظر کنید و پس از اتمام حجت و تعیین وقت برای جدی شدن رابطه،در صورتی که به هر عنوانی اقدامی نکردند رابطه را تمام کنید اجازه دهید افراد شایسته و متعهد وارد زندگی شما شوند

  • سلام
    من سی و سه سالمه و از مردا ذهنیت بدی دارم براب همین تا حالا ازدواج نکردم از نظر من ازدواج یعنی اسارت ، کتک فریاد قهر ، اربا و بردگی بیشتر مرردا موقع عصبامیت براحتی به خودشون اجازه میدن رو زنشون دست بلند کنن و من اینو هرگز نمیتونم تحمل و درک کنم لطفا کمکم کنید تصویر بدی که از مرد توی ذهنم هست عوض بشه

    • دوست خوبم سلام
      بحث ازدواج، انتخاب و تصمیم گیری پروسه حساس و نگران کننده ای هست به خودی خود و اونچیزی که من از صحبت شما متوجه شدم نگرانی و ترس از خود ازدواج نیست
      ترس از انتخاب فرد ناشایسته هست
      ازدواج یکی از مهم ترین تصمیمات زندگی هر فردی است و داشتن ترس و اضطراب از این انتخاب سرنوشت ساز کاملا طبیعی است. خیلی از افراد فکر می کنند که تمام آنچه از ازدواج های ناموفق و شکست و … شنیده اند برای آنها نیز پیش خواهد آمد
      شما شنیده ها و دیده هایت از زندگی مشترک و جوامع مرد سالاری رو میخوای تطبیق بدی به یک زندگی مشترکی که یکطرف شخص خودت هست که یک فرد عاقل و بالغ هستی
      شما در ازدواج چقدر خودت رو میشناسی؟
      بخش مهم ازدواج شناخت خودت و خواسته هات هست
      در مورد زن هایی که در حقشون ظلم میشه چقدر اطلاعات داری؟
      الان وقت خوبیه که به شناخت دقبقی از خودت، خواسته هات، توقعاتت از زندگی مشترک و همسرت برسی و
      اگه بدونی چی مبخوای میتونی بدستش بیاری و فردی رو انتخاب کنی که دچار این مشکلات نباشد
      شما با خودت صادق باشی
      جدا از هیجانات و درگیری های جامعه ببینی کی هستی و چی مبخوای
      قبل از انتخاب اخر از مشاوره و تست ها استفاده کنبد
      زندگی افراد موفق و زوج های خوشبخت را ببینید و قبول کنید که دید سیاه مطلق به مردان فقط شما را از همراهی با یک فرد مناسب باز میدارد

  • میخوام حرف بزنم از نوشتن خسته شدم خسته شدم انقد تو دفترم نوشتم و اون مشکلا همینطور موندن
    من خسته شدم
    کم اوردم
    کم اوردم تو زندگی تو خونه تو درس تو دانشگاه تو ورزش تو خرج و مخارج تو جامعه و …
    رفته رفته سختی زیاد میشه و تحمل من کمتر
    از این همه تفاوتی که بین منو خونوادم هس خسته شدم سعی کردم منفیارو نبینم واقعا سخته برام بخوام اینطور با این اعتقاد ها با این تفاوتا کنار بیام و نمیتونم بی تفاوت باشم نمیتونم دروغ بگم من از دروغ میترسم
    تو ذهنم تو ۱۸ سالگیم موندم برای اینکه تو ۱۸ سالگی وقتی به ۲۰ سالگی فک میکردم چیزای متفاوتی میدیم رسیدم به ۲۰ دیدم نه چیزایی بوده که من نمیدونستم زندگی اونطوری نیس که فک میکردم نتونستم با اون برنامه ای که داشتم پیش برم هنوزم نتونستم برناممو تغییر بدم
    دلم نمیخوام مثل خونواده زندگی کنم
    خوشحالیام لحظه ای شدن
    بی انگیزه ام و انگیزه هامم دقیقه ای شدن
    دوست دارم مستقل بشم ولی دانشگاه میرم و نمیتونم کار کنم به پوچی رسیدم اصن به اهدافم فک نمیکنن برنامه مینویسمو بهش عمل نمیکنم من دختری ۲۲ ساله هستم و در شهرستان زندگی میکنم و خونوادم تحصیلات زیادی ندارن و خیلی چیزا از نظرشون زشته مثلا با یه جمعی از دختر و پسر بری کافه و با حجاب عکس بگیری زشته نمیدونم چیکار کنم حالا بماند که فک و فامیلامونم همه داغونن و هیچ محبتی بینمون نیس

    • دوست گرامی سلام
      سن شما، سن استقلال طلب هست و خیلی مهم هست که از این ویژکی برای رشد خودتون استفاده کنید
      اکنون که مشغول به تخصیل هستید میتوانید کار پاره وقت انجام بدید تا هم با کارها اشنا بشید و هم منبع درامد خواهید داشت
      برای برنامه های خود ارزش قایل بشید و خودنون رو موظف به انحام کنید و پس از ان میتونید خودتان را تشویق کنید
      دز مورد ببرون رفتن با دوستانتون
      بهتر است ار بین انها، چند نفر را به خانواده معرفی کنید تا انها در روند رفت و امد و دوستی شماموثر باشند

      • ممنونم که جواب دادید
        راستش ما گروه گردشگری داریم برادرم از نظر من خیلی غیر منطقی صحبت میکنه و دلیل این غیر منطقیش از نظر من تعصب زیاده خودش هرکاری دوست داره انجام میده به من که میرسه گیر میده چطور باید متوجهش کنم کاری بکار من نداشته باشه ؟البته پدرم چیزی نمیگه میگه کاری نکن که داداشت برگرده بگه بخاطر اینکه تو چیزی نگفتی کلا پدرم بدش میاد تو خونه نسبت به هم بی تفاوت باشیم ولی من تو این شرایط دوست دارم کاری به کارم نداشته باشن

  • سلام.من پسری 21 ساله دانشجوی رشته عمران هستم و دانشگاهی که درس میخونم از شهرمون 3 ساعت فاصله داره. من بدلیل عدم عادت به شرایط خوابگاه تقریبا از ترم 2 تا الان که ترم 5 هستم معمولا هر اخر هفته خودمو به خونه رسوندم. همین بی میلی به تحصیل در اون دانشگاه با وجود علاقه به رشتم باعث شده که دو ترم مشروط بشم و از لحاظ درسی در وضع بدی قرار دارم.از ترم دو تا الان هر ترم به فکر مهمانی یا انتقالی توی دانشگاه شهر خودمون بودم و بجز یک ترم متاسفانه دیگه نتونستم مهمانی بگیرم، حالا هم که مشروط شدم و با مهمانیم مخالفت شده برای ترم بعد متاسفانه در شرایط سختی قرار دارم و برای حدود فقط 10 واحد باید کل هفته رو در دانشگاه بمونم و با شرایطی که گفتم واقعا برام سخته، این نکته رو هم بگم که یک بخشش مربوط به وابستگی به خونه و خانوادست اما واقعا تمام ناراحتیم نیست و باقیش بخاطر عدم علاقه به زندگی خوابگاهیه. الان هم در دوراهی رفتن این ترم به دانشگاه با اکراه یا مرخصی برای این ترم و جور کردن مهمانی برای ترم های بعد موندم. ضمن اینکه اگر این ترم هم مشروط بشم احتمالا دانشجوی شبانه و یا حتی ممکنه اخراج بشم، حالا بنظر شما باید چکار کنم، دروس سختی که چندین بار ازشون افتادم رو دوباره بردارم یا منتظر بمونم تا شاید بتونم این شرایطو تغییر بدم،؟ در طول این یه سال واقعا از لحاظ روحی و حتی جسمی پیر شدم. پدر مادرم هردو فرهنگین و پدرم سرپرست خوابگاه شبانه روزی و من هم فرزندبزرگم. ممنون میشم اگر کمکم کنید

    • سلام دوست گرامی
      با توجه به سوال شما من متوجه چند نکته شدم
      1-شما نسبت به دانشگاه محل تحصیل بی علاقه هستید
      2- عدم عادت به شرایط خوابگاه
      3- وابستگی به خونه و خانوادست
      دوست خوبم،زمان انتخاب رشته وقتی از دانش آموز خواسته می شود تمام ابعاد یک رشته و قبولی در آن را بررسی کند یکی از بخش های ان مر بوط به دانشگاه محل تحصیل و زندگی در خوابگاه هست . بهرحال شما این رشته محل را قبول شده اید و بجای اینکه تلاش کنید در حداقل بازه زمانی ممکن و با گرفتن نمرات خوب فارغ التحصیل شوید ، با عدم مدیریت و تطبیق با زندگی دانشجویی و خوابگاهی چند ترم مشروط هم شده اید.
      بهتر است به جای مرخصی با اکراه برای ادامه تحصیل برای 3 ترم باقی مانده تلاش کنید و سعی کنید با مدیریت وابستگی به خانواده ،به زندگی در خوابگاه که مدت زیادی هم نیست عادت کنید .و بجای صرف انرژی برروی احساس منفی به دانشگاه و خوابگاه،انرژی خود را برای پاس شدن دروس مهم و ارتقا معدل بگذارید تا بتوانید با کسب معدل خوب در مقاطع بالاتر ادامه تحصیل بدهید و از طرفی زندگی در خوابگاه و دور از خانواده فرصت خیلی مناسبی برای شناخت خود و توان ارتباط با دیگران در یک محیط مشترک است و تا حدودی به شما کمک می کند تا ازوابستگی افراطی به خانه و خانواده جدا شده و خود را برای زندگی آینده که شامل ادامه تخصیل،سربازی ،شاغل شدن و ازدواج و… اماده کنید .
      بهتر است با یکی از دوستان خوابگاهی خود صحبت کنید و با کمک ایشون به زندگی در خوابگاه عادت کرده و بدون نگرانی به درستان فکر کنید.دوران خوابگاه تمام می شود انچه می ماند عملکرد و نتیحه تحصیل شما است.

  • من و همسرم ۲۴ سالمونه.عقد هستیم.هردو کارشناسی داریم من مدیریت بازرگانی و شوهرم گرافیک.همسرم پسر داییم هستن.
    یک ماه بعد نامزدیمون (یعنی قبل عقد)چهارماه پیش،الان یک ماه و نیم از عقدمون میگذره،همسرم یک فیلم از مهمونی فارغ التحصیلی دختر عمه ی من اینستا دید ک گذاشته بودن،ک من توی اون فیلم رقصیده بودم مهمونی هم مختلط بود،اونموقع تا چندروز بحث و قهرداشتیم ک میگفت فکر نمیکردم اینطور دختری باشی ک تو مهمونی مختلط بدون روسری باشی و برقصی و دیگه بهت اعتماد ندارم.درصورتی ک من همین یه دفعه فقط اینطور چیزی واسم پیش اومد.خلاصه بعد چندروز اشتی کردیم و تموم شد ولی همچنان میگفت دیگه بهت اعتماد ندارم و اینکه تو زود تحت تاثیر جو قرارمیگیری مث اون مهمونی.و ازاون ب بعد سخت گیریاش بیشتر شد.تاالانم من همه سخت گیریا یا محدودیت هاشو تحمل کردم و چشم گفتم تااینکه دیشب باز بخاطر اینکه من با خانوادم پیک نیک رفته بودم و اون گوشیش خاموش بود نشد خبر بدم و وقتی روشن کرد اطلاع دادم ک بیرونم،باعث دعوا شد و اینکه میگفت چرا زنگ زدی خونمون اجازه بگیری و بازم اون بحثو پیش کشید ک من دیگه بهت اعتماد ندارم و بد و بیراه بعدم قهرکرد(اینم بگم ک من تهران و ایشون شهرستانن)بعد اینکه قهر کرد من ب مامانم گفتم ک تلفن کرد و سعی کرد قانعش کنه ک اونم چیزی نگفته بود ولی الان یه روزه ک خبری ازش نیست منم نمیخوام ک باز من برای اشتی یا صحبت و حل مشکل پیش قدم بشم.شما بگین چکارکنم انقد بدبین نباشه و مشکل حل بشه

    • سلام دوست عزیز
      در يك رابطه مشترک مطلوب هميشه بايد بر رفتارتان نظارت داشته باشيد؛ اين گونه است كه مي توانيد رابطه اي قوي و البته سرشار از اعتماد برقرار كنيد.اعتماد مي تواند مهمترين ركن ايجاد رابطه اي صميمانه باشد. بذر اعتماد را بايد كاشت و آن را پروراند.رابطه اعتمادآميز رابطه اي است كه در آن هيچ يك از طرفين، از ابراز احساسات و عقايد خود هراسي نداشته باشد.
      ايجاد رابطه اي بر پايه اعتماد و اطمينان، به تلاش و كوششي هر روزه نياز دارد.
      در اين راستا لازم است پيوسته برخي مهارت هايي را كه در استحكام پيوندتان موثرند،.رایاد بگیرید.
      در زندگي الگوهاي رفتاري قابل پيش بيني وجود دارد؛ بنابراين چنانچه قرار است هر يك از اين الگوها از مسير عادي خارج شود، آن را با همسرتان در ميان بگذاريد و برای آن ها قانونی تعیین کنید .بر فرض اگر هنگام خروج شما با خانواده گوشی ایشان خاموش هست طبق قانون بین خودتان چون همراه خانواده هستید مشکلی نیست اما اگر قرار بود با دوستاتون باشید یاید حتما اجازه بگیرید و….موضوعات قبلی که بحث عدم اعتماد شده است در یک جلسه حضوری تمام کنید و اجازه ندهید هر بار در مشکلات و مسائل بعدی خودش را نشان بدهد.
      مدیریت رابطه بسیار مهم است و دور بودن شما از هم باعث ماندگاری مشکلات میشود
      با ایشون تماس بگیرید و رابطه را مثل سابق ادامه بدید و در اولین فرصت در مورد حساسیت های ایشون صحبت کنید

  • من یه مدته با یک نفر در مجازی آشنا شدم پسر خوب و خانواده داری هست هر چیزی که من میخواستم برای فرد ایده آلمو داره فقط شهرمون از هم دوره چندبارم تماس تصویری برقرار کردیم به ایشون خیلی علاقمند شدم همزمان پسر عمومم از من خواستگاری کرد چهره ی معمولی داره از لحاظ خانواده و همه چی اخلاق و پااکی اوکی هست ولی من اون شخص رو دوست دارم پدرم اصرار داره باپسر عموم ازدواج کنم من با اینکه علاقه ای به پسر عموم ندارم جواب مثبت دادم بهش اما دلم پیش اون شخص هست حتی هنوز باهاش در ارتباطم به خاطر همین چندبار خواست بیاد پیش پدرم من گفتم الان که جواب مثبت دادم آبروریزی میشه نمیدونم چیکار کنم لطفا بهم کمک کنین ممنون

    • سلام
      دوست گرامی
      شما با فردی در فضای مجازی اشنا شده اید و تنها شناخت شما تماس های تصویری و حرفهایی هست که در ین مدت توسط خود ایشان مطرح شده و ایشان هم به همین صورت
      شما به ایشان علاقمند شدید با همین شناخت محازی و اصلا در فضای حقیقی با هم صحبت نکرده اید
      اگر واقعا قصد ایشان ازدواج هست میتوانند از طریق پدرتان اقدام کنند و در شرایط حقیقی مدتی صرفه اشنایی و تحقیقات بشه و بعد جواب داده بسه
      از طرفی پسر عموی شما که شناخت کامل دارید نیز خواستگار شما هستند که با توجه به گفته های خود سما مورد تایید هم هستند
      فقط علاقه ای در شما شکل نگرفته است
      بهتر است چند جلسه با پسر عمویتان هم صحبت کنید و اجازه بدید دید شما از تک نگاه به پسری که در ارتبلط هستید خارج شود
      شاید در بررسی ها متوجه علاقه و تفاهم با پسر عمویتان شوید
      در ازدواج شناخت باید در موقعیت ها و رفتارهای حقیقی و واقعی رخ بدهد نه در فضای مجازی بدون هیچ احساسی
      در این فضا افراد همه خوب هستند و دارای درک و تفاهم بالا اما انجه در واقعیت رخ میدهد متفاوت هست و این باعث ماندگاری یا عدم ماندگاری یک رابطه میشود
      برای جواب عجله نکنید و از پدرتان درخواست جلسات صحبت با پسر عمو داشته باشید
      چون صرف اشنایی خانوادگی دلیل تفاهم نیست و باید در این زمینه صحبت شود
      پس از بررسی و صحبت با ایشان جواب دهید و اگر همچنان پسری که در ارتباط هستید مصرر هستند اجازه دهید رسمی اقدام کنند

      • با سلام و خسته نباشید! عذرخواهی میکنم من یه مدت پیش یه مشورت باهاتون کردم.الان دو ماه و نیم هست که من اجازه دادم پسر عموم باهام ارتباط عاطفی برقرار کنه ولی من هیچ کشش عاطفی و احساسی و حتی جنسی بهش ندارم . هر چی بهم نزدیکتر میشه بیشتر بدم میاد و بیشتر ازش دور میشم و وقتی کنارم هست بهم سخت میگذره و حس خوبی ندارم. حتی با پیام و یا زنگ هیچ حسی من بهش ندارم. از هر راهی وارد شدم تا ببینم میتونم اینارو حل کنم با خودم ولی نشد. هی گفتم کم کم درست میشه ولی نشد از طرفی هم همه میدونن نامزدی مارو خیلی زشت میشه اگه بهم بخوره لطفا کمکم کنین ایا اینا با گذر زمان درست میشه یا نه دیگه هرچی هست همینه؟

  • سلام من ۲۰ سالمه ی پسری نزدیک ب ۶ ماه اومده توی زندگیم همسایمون بوده نزدیک ۴۰ سال خوانواده هامون همیدیگرو میشناختن …. تو این مدت من واقعا ب ایشون وابسته شدم و ب خاطر این علاقه چند بار بر خلاف میل باطنیم با ایشون رابطه داشتم و وابستگیمو شدید تر کرده چنو بارم ترکش کردم ولی باز برگشته و خواستار ادامه دادنه رابطمون شده بازم من ی فرصت دیگه بهش دادم ک شاید بکم واقعی دوسم داشته ولی باز متوجه شدم ک فقط ب خاطر نیاز جنسی سمت من میاد …راستش حالم از خودم بهم میخوره ک چرا فقط ب خاطر دوس داشتنش تن ب اینماجرا میدمم ….ناگفته نماند ک یک بارم متوجه خیانتش شدم و قبل از اینکه با هم دوس شیم میدونستم با ی زن متاهل رابطه داشته .. میشه لطفا راهنماییم کنید چی کار کنم

    • وست خوبم سلام
      همسایگی دو خانواده از هم، دلیلی برای شناخت افراد از هم نیست و نخواهد بود
      اینکه پسر همسایه شما با توحه به شناخت خانوادگی شما، لزوما و حتما فرد ایده ال برای شما باشد غیر قابل قبول هست
      شما با رابطه علی رغم میل خودتون فقط وابستگی خودتان به این ارتباط غلط را بیشتر کردید اکنون که متوجه نیت و فکر ایشان شده اید و حتی متوجه عدن تعهد ایشان به رابطه بهتر است سریعا این رابطه را تمام کنید و خودتان درخواست اتمام رابطه را بیان کنید
      مدیریت و توان شما الان نیاز است تا بتواتید از رابطه سراسر اشتباه خارج شوید و اجازه ندهید شخصیت شما بازیچه فردی قرار بگیرد
      مطمئنا مدتی پس از اتمام رابطه دجار ناراحتی و بحران میشوید که سرگرم کردن خودتان به ورزش و فعالیت های مورد علاقه، بستن راههای ارتباطی ایشان، برنامه ریزی برای پیشزفت میتونید از این بحران گذر کنید

  • من با شخصي دوست هستم ،نزديك به دوماه خيلي نزديك به هم هستيم تقريبا هم ارتعاش هستيم و خيلي خوب با هم مچ شديم و همديگرو درك ميكنيم واسه حفظ رابطه ميشه كمك كنين؟

    • سلام
      یافتن شخصی که تفاهم و درک مشترک داشته باشیم اتفاق خوشایندی است اما راه‌های پایدار کردن بسیار مهم تر است.
      اینکه در مدت کوتاه اشنایی خود را در تفاهم دیده اید خوب هست اما کافی نیست.رابطه ای سرشار از موفقیت هست که بتوان در مدت طولانی و موقعیت های مختاف هم طرفن همدیگر را درک کنند .اما برای حفط و ادامه رابطه می توانید:
      1- شنوای صحبت های هم باشید
      2- حق به جانب نباشید
      3- بخشنده باشید
      4- همراه و همدل هم باشید
      5- رابطه خود را خیلی تحلیل نکنید
      6- طرف مقابل را تحسین کنید
      7- بهم و رابطه تان متعهد باشید
      8- برای رابطه‌تان برنامه‌ریزی نکنید.
      9- اعتقاد به اینکه رابطه‌‌ی زن و مرد یک خیابان دوطرفه‌ است و اگر فقط یک طرف بروید، به‌زودی به پایان آن خواهید رسید
      10- خود را با هم وفق بدهید
      11- برای خود زمان در نظر بگیرید
      12- مشوق هم باشید
      13- از هم انتقاد نکنید بلکه راه حل ارائه بدهید
      14- به حریم شحصی هم احترام بکذارید
      15- اشتباهات خود را قبول کنید
      16- هدف مشترک داشته باشید
      17- با خودتان و یکدیگر صادق باشید
      18- مثبت اندیش باشید

  • سلام دختری ۱۸ساله هستم که مادرم از پدرم میخواد جدا بشه و بره خارج..از طرفی من به پسری علاقه مندم با با ایشون در ارتباطتم که با دوست صمیمیم مشکل دارن دوستم هر چند روز به من میگفتن که باید جدا بشم کات کنم چون خودش دوسال با پسری دوست بود و جداشد من بین اون و پسری ک دوستش دارم گیر افتادم حالم واقعا بده از ی طرف نمیخوام دوستم ازم ناراحت بشه از ی طرف کسی ک دوسش دارم همش بهم میگ اگ رابطمونو دوس داری ازش جدا شو اون توی پی وی از اون یکی بد میگه هردو میان پی وی من و از هم بد میگن
    دیگه خسته شدم از مادرم که میخواد من و برادرمو تنها بزاره از رابطه عاشقانم که الان پر از بحث و دعواس دیگه نمیدونم چیکار کنم واقعا نا امیدم لطفا بگین چیکار کنم..؟

    • با سلام خدمت دوست گرامی
      ابتدا به بررسی شرایط خانوادگی شما می پردازم
      1- مادر شما قصد جدایی و خروج از کشور را دارند و بهرحال توافقی است که در خانواده صورت گرفته و شما تنها کاری که می توانید بکنید صحبت با مادرتان برای تجدید نظر در تصمیمشان هست و کمک گرفتن از مشاور برای بهیود روابط پدر و مادرت هست و اگر به هیچ وجه امکان حل مشکل نبود شما وظیفه خود را انجام داده اید و باید کمک داد تا از هم جدا شوند. شما هم به هرحال در هر صورت باید برای اینده ،زندگی و… خود برنامه داشته باشید. درست است که اختلافات والدین و جدایی برشما اثر نامطلوبی می گذارد ولی مراقب باشید فرصت ها را از خود نگیرید
      2- مورد دوم بروز مشکل در ارتباط شما با پسر مورد علاقتان و دوستتان هست که در یک نزاع و درگیری بدون دلیل قرار دارند
      اینطور که شما مطرح کردید دوست شما چون تجربه اشنایی با پسری داشتند و کات کردن از شما میخواند ارتباطتان را قطع کنید و از طرفی پسر مورد علاقه شما نیز با دوست شما مشکل دارند که دلیل این مشکل را مطرح نکردید.
      دوست شما ممکن هست با دلسوزی و قصد اینکه شما نیز دچار مشکلات ایشان نشوید از شما میخواند ارتباط قطع شود و تکرار تجربه های ایشان نشود . از این لحاظ میتوانید از ایشان بخواهید که در کنارتان باشند و شما را راهنمایی کنند ولی مدیریت رابطه در اختیار خود شما قرار بکیرد و از پسری که باهاشون در ارتباط هستید نیز بخواهید که رابطه دوستی شما را خراب نکنند و وارد حریم دوستان شما نشوند اما اگر هر کدام از انها با دلیل و منطق درست باعث قانع شدن شما برای اتمام رابطه ای بودند بدون جبهه گیری و سونظر به آن توجه کنید

      • از طرفی دیگه من با ایشون که دوست هستم ۴ماهی هست
        و ما سه ماه اول واقعا باهم خوب بودیم ایشون هیچ تغییری نکردن هم از نظر اخلاق خوب هستن و هم از نظر رفتار واقعا هرچقد میخوام فکر کنم و یک چیز بد ازشون بگیرم هیچی به ذهنم نمیرسع من ی مدتی هست همش ب رابطه های گذشته ام فکر میکنم مثلا دوتا رابطه قبلی که من داشتم و زیادم طول نکشید این بود که خیلی پولدار تر بودند اما از نظر اخلاقی صفر بودن همش توذهنم این میاد که اگه کات کنم بهتر نیست؟قبلی پولدار تر بود یا اگه کات کنم و با یک آدم پولدار یا دکتر آشنا بشم چی؟این آقایی ک من باهاشون هستم از نظر مالی مثل خودمون هستن و وضعیت یک دانشجو رو دارن ولی آینده خوبی در انتظارشون هس چون یک دانشگاه خوب دارن تحصیل میکنند و برای آیندشون خیلی کارا میخوان انجام بدن از قبیل ب راه انداختن یک کافه و کار گرفتن در شرکتی خوب و از قبیل این ها
        اما من با اینکه میدونم ایشون ادم خوبی هستن فرد خوبی هستن ولی افکاری در ذهنم میاد و واقعا کلافه شدم خودشون همش سعی دارن کمکم کنن و میگن تو یک مدتع اینطوری شدی و اگه بخوای خوب میشی و من میدونم اگر با ایشون کات هم کنم سریع پشیمون میشم و بایددوباره برم سراغشون لطفا راهنمایی کنید ممنون میشم

      • و اینکه من فکر میکنم دوستمم کمی باعث شدن من در ایت وضعیتی که ب شما گفتم قرار بگیرم
        وقتی همدیگه رو میبینیم خیلی خوشحال هستیم من احساس واقعا خوبی میکنم اینکه نگاش میکنم و نمیخوام هیچوقت از دستش بدم اما وقتی خونه میام این افکار توی ذهنم میپیچه باهاش کات کن ی پولدار تر وبهتر نصیبت میشه و یا قبلی چقد از نظر مالی خیلی بهتر نبود؟اینا باعث میشن من همش به فکر جدایی بیوفتم ولی بازم نمیتونم چون واقعا دوست ندارم رابطمو از دست بدم پسری که انقد دوستم داره و برام خرج میکنه و احترام برام قائله گذشتمو ب راحتی براش گفتم و واقعا گذشتمو پذیرفت شرایط خانوادمو کامل میدونه و با این وجود که خانواده من در حال از هم پاشیدن هس بازم منو بخاطر خودم میخواد خیلیم امتحانش کردم و از همشونم سر بلند بیرون امد و واقعا با آدمای قبلی زندگی من فرق داره و این افکار شده جوری که من دیگه دارم دق مرگ میشم هرشب کارم شد گریه و زاری اینکه چرا نمیتونم با کسی بیشتر از چند ماه بمونم قبلیا هم بیشتر از دو یا سه ماه بهم خورد البته تقصیر خودشونم بود اما یچیزی بهم میگه حالا چی کم داری تو که طرفت خوبه و حالا قراره یه چندسالی صبر کنی تا تلاش کنه و بیاد جلو و خودتم قبولش داری حالا چرا اینطوری فکر میکنی

  • سلام. من به یک نفر علاقه مند شدم بهش یه حسی دارم. احساس می کنم واقعا دوست اش دارم. اما با این موضوع تمرکز ام بهم ریخته، سردرگم هستم نمی دونم باید چیکار کنم ، نمی تونم از فکرش بیام بیرون. تورو خدا کمکم کنید باید چیکار کنم تا حالم خوب بشه می خوام همون آدم قبلی بشم ولی نمیشه

    • دوست عزیز
      شما باز هم میتوانید به حس و حال قبل برگردید و کار سختی نیست فقط کمی تلاش ذهنی لازم دارد.دوست داشتن شخصی خیلی هم اتفاق خوبی هست اگر در زمان و وقت متاسب و برای فرد مناسب شما اتفاق بیفتند.در مورد رابطه عاطفیتان چیزی اشاره نکرده اید و فقط گویا با اضافه شدن این حس به زندگیتان دچار سردرگمی شده اید .
      برای حل این سردرگمی پیشنهاد میکنم که ابتدا شرایط و وضعبت این احساس را برای خودتان مشخص کنید این احساس یکطرفه هست؟دو طرفه؟هدف از احساس؟شخص مورد نظر،فرد ایده ال برای شما هست؟سن شما برای این احساس مناسب هست؟
      پس از پاسحگویی صادقانه به این سوالها با خودتان روراست باشید و جواب هرچه شد برای رشد و پیشرفت خودتان استفاده کنید.یک مدیریت درست احساسی نیاز دازید تا بتوانید از این سردرگمی تجات پیدا کنید
      اهداف و برنامه های خود را مکتوب کنید .در فعالیت های احتماعی شرکت کنید تمام فعالبت هایی که قبلا به ان مشغول بوده اید را از نو شروع کنید .
      یکی از مهمترین عوامل برای تغییر فرکانس اینه که بجای شرایط فعلی ، روی خواسته ها و ارزوهاتون تمرکز کند به زندگی خوبی که میخواهید داشته باشد فکر کنید و توجهتان روی نکات مثبت و اینده باشد .
      کنترل ذهن را فرا بگیرید و افکار سردرگم ذهن تان را مدیریت کنید و در نتیجه تمرکزتان افزایش می یابد، عملکرد بهتری خواهید داشت و به اهداف خود خواهید رسید.

  • سلام من ۱۸سالمه. سال ۹۷کنکور دادم و انتخاب رشته نکردم امسال هم دیر شروع کردم برا خوندن کنکور واسترس زیادی بهم داده اونم بخاطر وجود کسیه که عاشقشم خیلی فکر وذهن و وقتم درگیرشه اونم راضی نیست ک من اینقد بفکرش باشم اما ننیشه دست خودم نیس اینا مسائلی هستن که باعث شده من پرخاشگر و عصبی بشم به همه چیز الکی گیر میدم و دوست دارم جایی برم که تنها باشمو هیچ کس نباشه و سراغمو نگیره همش حس میکنم همه بفکر خودشونن من حتی تحمل اعضای خانوادمم برام سخته بااینکه اونا اصلا کاری بهم ندارن اما من ازهمه متنفرم فقط دوست دارم تنها باشم و بعضی وقتا کوه برمو هی داد بزنم، حس بدی به همه چیزوهمه کس دارم اروم نیستم و پیشرفتیم نمیکنم تو هیچ زمینه ای حتی خودکشی رو الان دوست دارم فقط جراتشو ندارم امکان رفتن پیش مشاور رو ندارم توروخدا راهنماییم کنین که چه مرگمه من

    • دوست کرامی سلام
      درگیری احساسی و عاطفی و عدم توان مدیریت شما باعث این شده است که شما منزوی و پرخاشگر شوید و برای اینده و پیشرفتتان برنامه ای نداشته باشید.و از سویی بحران های دوران نوجوانی و جوانی باعث تشدید این شرایط شده است.
      بجای اینکه از این برای رشد استفاده کنید خودتان را محدود کرده اید.
      پیشنهاد می کنم بجای افکار منطقی و تلقین به خودتان،شروع به مدیریت کنید و از این دوران به نحو احسن استفاده کنید به درس و ادامه تحصیل با دید باز نگاه کنید و برای ان برنامه ریزی کنید
      از حمع دوستان و خانواده دوری نکنید و با شخص مطمئن در مورد احساساتتان صحبت کنید.
      ورزش و فعالبت های مورد علاقه خودتان را انجام بدید و در صورت امکان از یک مشاور کمک بگیرید

  • سلام خانمي هستم٣٢ ساله با آقايي ٣٣ساله بعد از ٢ماه آشنايي با اصرار من و مخالفت خانواده من ،با اصرار عقد كرديم بعد ٩ماه از هم جدا شديم ،خيلي عاشقانه دوستم داشت فوق العاده با معرفت و مهربونه،ولي وقتي عصبي ميشد خودش و ميزد بد دهني ميكرد و بعد گريه ميكرد و عذر خواهي ميكرد فوق العاده شكاك و بدبين بود،من كاري نميكردم،در ضمن من اصلا تمايل جنسي بهش نداشتم ،توي كار هم تنبلي ميكرد بعد إز جدايي اسال و نيم بهش فرصت دادم ولي هيچ تغيري نكرد، رابطمو باهاش قطع كردم ولي هر إز چند گاهي باهم بيرون ميرفتيم ،ميخواستم ببينم تغيير كرده يا نه ولي هيچ تغييري نكرده،بعد از ٥ماه بي خبري برگشته الان ميگه عوض شدم،نميدونم چيكار كنم انقدر منو عاشقانه دوست داشته كه من باورم نميشه كسي بياد و مثل اون دوسم داشته باشه،از طرفي هم تا برميگرديم سمت هم من همش ياد كاراش ميفتم و نميتونم تنبلي هاش و بد بيني هاش و عصبي بودناش و فراموش كنم تا برميگردم سمتش فكر ميكنم دارم وقتمو تلف ميكنم ،اصلا هيچ تمايل جنسي هم بهش ندارم بين دوراهي گير كردم

    • دوست گرامی سلام
      عصبانیت،بددهنی،شکاکیت،بدبینی ولی عاشق بودن یک شخص دلیلی برای ادامه دادن یک رابطه یکبار تمام شده نیست.
      اینکه ایشان اینقدر شما را دوست دارند که فکر می کنید شاید هیچ وقت هیچ کس مانند ایشان به شما علاقه نداشته باشد دلیلی بر خوشبخت شدن شما در این ارتباط نیست.
      و با توجه به عدم تمایل جنسی شما به ایشان که می تواند خود مشکل بزرگی در ادامه رابطه شما باشد.
      با توجه به اینکه یکبار شما به ایشان فرصت تغییر داده اید ولی تغییری ایحاد نشده است پیشنهاد من به شما عدم ادامه این رابطه می باشد
      در مورد عدم تمایل جنسی خدمتتان عرض کنم که تفاهم و داشتن جذابیت جنسی یکی از مسایل مهم در یک رابطه می باشد . زمانی كه شما با فردی از نظر فكری و روحی و جسمی تفاهم دارید در ایجاد تفاهم جنسی موفقتر خواهید بود پس یکی از دلایلی که باعث می شود شما به این زابطه بر نگردید این موضوع می باشد.مورد بعدی شکاکیت ایشان و بدبین بودن است متاسفانه رابطه با فرد شکاک یکی از بدترین نوع رابطه است که هیچ گاه آرامش مطلق در ان وجود ندارد.این افراد با بدبینی خود که شامل همه افراد پیرامونشان می شود باعث ابجاد یک پیله تنهایی برای خودشان و شریکشان می شونند.
      و چون خودشان قبول ندارند که شکاک هستند متاسفانه برای درمان نیز اقدای نمی کنند و در صورت اعلام این موضع از سمت شما با عنوان کردن اینکه عاشقت هستم و حسادت می کنم سعی می کنند به این موضوع حالت احساسی بدهند و موضوع مهم این است که ما حسادت عاشقانه نداریم. بهترین توصیه‌ای که می‌توانیم به شما بکنیم، ازدواج نکردن با یک فرد شکاک است.

  • سلام من یه دختر ۱۶ ساله هستم تقریبا ۸ ماهه با به پسري دوستم اولش من خیلي سرد بودم ولي اون خیلي خوب بود با من ولي بعدا من خیلي بهش وابسته شدم و اعتماد کردم اونم خوب بود باهام ولي بعد از مدتي یه شب بهم گفت دیگه برام دروغ نگي ولي من حتا نمیفهمم چي بهش گفتم هرچي گفتم بگو چي دروغ گفتم گفت نمی‌دونم ولي دیگه نگي تا اینکه رابطمون کم کم سرد شد و تقریبا یک ماه خبري ازش نداشتم ولي اون همیشه استوري هامو چک میکرد ولي چیزي نمیکفت حالا چند روز میشه که من عکسامو میگذارم و ریپلي میکنه قسمي رفتار میکنه ک انگار خوشش نمیاید پسره از هر نگاه خیلي خوبه و منم خیلي دوسش دارم ولي نمیفهمم این کارش یعني چي از نظرتون جواب ریپلي هاشو بدم یا نه؟
    لطفا نظرتونو برام بگید خیلي خوش میشم

    • دوست خوبم سلام
      سن شما بحران روابط و احساسات است و اشنایی و دوستی ها نه تنها منطقی نیست بلکه ماندگاری و ثبات هم ندارد و تنها باعث اسیب به شما و دوری از اهدافتان می شود.
      اکنون که هر دلیلی رابطه شما تمام شده است بهتر است شما هم اجازه بدهید تا کاملا رابطه تما شود
      اگر در شبکه های اجتماعی در ارتباط هستید بهتر است این راه ارتباطی را مسدود کنید .به پیام ها و صحبت های ایشان جوابی ندهید .
      به برخوردهای ایشان اعتنا نکنید.
      از ایشان بطور جدی بخواهید که پیام و ارتباطی نداشته باشند

  • سلام وخسته نباشید
    من ۳۸سال سن دارم ومتاهل ودارای یک دختر۳ساله هستم.
    همیشه نگران آینده هستم‌‌‌‌.ذهنم همیشه پرازافکارمنفیه.میترسم بمیرم وکسی نباشه ازدخترم حمایت کنه.میترسم به سرطان مبتلا بشم(پدرم به خاطرسرطان مرد)تقریبا روی هیچ چیزی دید مثبت ندارم.حتی برای عضویت دریک سایت اینترنتی دچاراضطراب میشم که نکنه بعدش اتفاقی بیافته.همیشه نگران خراب شدن ماشین،بیمارشدن،اخراج،نشت گاز و…هستم.اگه قرارباشه ۶ماهه دیگه باکسی ملاقات کنم یاکاری انجام بدم ازهمین الان ذهنم درگیرمیشه که نتیجه چی میشه.تمرکزم روی کارهام خیلی پایین اومده.ازنظرخانواده انسان موفقی هستم اماخودم اصلا شادوراضی نیستم.همیشه انگاریه غم واندوه توی دل وذهنم هست که نمیذاره اززندگی لذت ببرم.اعتمادبه نفسم کاملا ازبین رفته .درمهمانی ومحل کار احساس میکنم همه ازمن بهترهستن.بااینکه درمحیط کارازخیلیها بهترم ورییسم همیشه ازم تعریف میکنه اماچون خودم روباورندارم همیشه عقب میمونم.هفته ای ۳جلسه منظم باشگاه پینگ پونگ میرم که خیلی عالیه وخیلی ازش لذت میبرم.برای راضی نگه داشتن دیگران همیشه ازراحتی وخواسته های خودم میگذرم.حتی نمیدونم دچار  افسردگی،ترس یااضطراب شدیدهستم؟
    دلم میخوادذهنم آروم باشه.شادزندگی کنم واززندگیم لذت ببرم.

    • با سلام
      دوست گرامی من جواب شما را از جمله اول سوالتان شروع می کنم.
      تگران اینده هستید:در ابتدا به این نکته دقت کنید که نگرانی هرگز غم و اندوه فردا را از بین نمیبرد و فقط باعث از دست دادن شادی و ارامش امروزشما می شود.شما باید مدیریت نگران بودن را یاد بگیرید و بدانید که نگرانی،انرژی، نیروی ذهنی و وقت شما،از بین می برد .
      نگران بودن در مورد آینده از دست دادن انرژی محسوب می شود که باعث افزایش نگرانی شما می شود و این نگرانی در مورد آینده سبب یک رشته نگرانی هایی میشود که کنترل کردن آن بسیار سخت است
      برای مدیریت نگرانی پیشنهاد می کنم از راههای زیر کمک بگیرید:
      1- تمرین ذهن:در هنکام نگران اینده بودن ذهن خود را به وضعیت حال سوق دهید و با استفاده از احساسات 5گانه توجه خود را به محیط جلب کنید
      2- عمیق نفس بکشید
      3- قدردان و شکرگذار باشید: از آنجا که مغز نمی‌ تواند افکار مثبت و منفی را به صورت همزمان مدیریت کند، قدردانی کردن باعث کاهش نگرانی است.هر زمان که نگران شدید شروع به یاداوری نعمت ها و موقعیت های خوب خودتان شوید و بابت ان تشکر کنید.
      4- یبار برای همیشه به این فکر کنید که اگر انچه نگرانش هستید رخ بدهد چه می شود و بعد از اینکه جواب سوالتان را دادید از خود بپرسید بعد از ان شما چه کار می کنید؟
      5- کنترل نگرانی:اگر مشکل قابل حل باشد نگرانی لازم نیست و اگر قابل حل نیست نگرانی کمکی به ان نمی کند
      6- بنویسیدایا صحبت کنید اگر با یکی از دوستان، اعضای خانواده، مربی و یا یک مشاورمی توانید صحبت کنید و اگر امکانش نیست سعی کنید در مورد آن بنویسید. همه را روی کاغذ بیاورید و بعد کاغذ را دور بریزید.

      ذهنتان همیشه پرازافکارمنفیه: برای دور کردن افکار منفی نباید به ته خط فکر کنید. هیچ‌جای زندگی انسان ها سیاه و سفید نیست، هیچ چیزی در زندگی از همه یا هیچ تبعیت نمی کند
      لازم نیست همیشه مثبت فکر کنید، بلکه باید به دنبال واقع‌بینی دیدن زندگی باشید.روی کاغذ در مورد افکار منفی خود بنویسید و سه اتفاقی که ممکن است پیش بیاید را هم بنویسید. در نظر گرفتن احتمالات مختلف شما می توانید به جای رفتار احساسی، شفاف‌تر فکر کنید و تصمیم‌های بهتری بگیرید.
      اتفاقات را بهم تعمیم ندهید چون پدرتان با سرطان فوت کردند اصلا دلیلی ندارد برای شما هم اتفاق بیفتد.
      به اتفاقات خوب پیرامونت بیشتر دقت کنید و شکست ها و اتفاقات بد را موقتی بدانید
      لازم نیست مسئولیت همه چیز را برعهده بگیرید و رضایت همه را کسب کنید ،باید خودتان از خودتان راضی باشید

      اعتماد به نفس پایینی دارید:نگرانی و دید منفی شما از اعتماد به نفس پایین شما نشات می گیرد.برای حل این موضوع پیشنهاد می شود:
      1- در جواب تشویق های دیگران اعتراف کنید که عالی هستید و خودتان را باور داشته باشید
      2- به دیدگاه و نظر دیگران در مورد خودتان توجه نکنید و بدانید که آدم ها به فکر خودشان هستند و کسی به شما فکر نمی کند.
      3- لیستی از موفقیت های خود تهیه کنید و هرازکاهی به ان ها نگاه کنید
      4- در حال زندگی کنید و انرژی خود را معطوف الان کنید
      5- با ترسهای خود روبرو شوید
      6- نگرش مثبت داشته باشید

      این موارد همه به شما کمک می کند تا با موفقیت شخصی ،مادر و همسری مثبت نگر و با انگیزه باشید

  • سلام وخسته نباشید
    من ۳۸سال سن دارم ومتاهل ودارای یک دختر۳ساله هستم.
    همیشه نگران آینده هستم‌‌‌‌.ذهنم همیشه پرازافکارمنفیه.میترسم بمیرم وکسی نباشه ازدخترم حمایت کنه.میترسم به سرطان مبتلا بشم(پدرم به خاطرسرطان مرد)تقریبا روی هیچ چیزی دید مثبت ندارم.حتی برای عضویت دریک سایت اینترنتی دچاراضطراب میشم که نکنه بعدش اتفاقی بیافته.همیشه نگران خراب شدن ماشین،بیمارشدن،اخراج،بدشانسی و…هستم.اگه قرارباشه ۶ماهه دیگه باکسی ملاقات کنم یاکاری انجام بدم ازهمین الان ذهنم درگیرمیشه که نتیجه چی میشه.تمرکزم روی کارهام خیلی پایین اومده.ازنظرخانواده انسان موفقی هستم اماخودم اصلا شادوراضی نیستم.همیشه انگاریه غم واندوه توی دل وذهنم هست که نمیذاره اززندگی لذت ببرم.اعتمادبه نفسم کاملا ازبین رفته .درمهمانی ومحل کار احساس میکنم همه ازمن بهترهستن.بااینکه درمحیط کارازخیلیها بهترم ورییسم همیشه ازم تعریف میکنه اماچون خودم روباورندارم همیشه عقب میمونم.هفته ای ۳جلسه منظم باشگاه پینگ پونگ میرم که خیلی عالیه وخیلی ازش لذت میبرم.برای راضی نگه داشتن دیگران همیشه ازراحتی وخواسته های خودم میگذرم.حتی نمیدونم دچار  افسردگی،ترس یااضطراب شدیدهستم؟
    دلم میخوادذهنم آروم باشه.شادزندگی کنم واززندگیم لذت ببرم.

    • با سلام
      دوست گرامی من جواب شما را از جمله اول سوالتان شروع می کنم.
      تگران اینده هستید:در ابتدا به این نکته دقت کنید که نگرانی هرگز غم و اندوه فردا را از بین نمیبرد و فقط باعث از دست دادن شادی و ارامش امروزشما می شود.شما باید مدیریت نگران بودن را یاد بگیرید و بدانید که نگرانی،انرژی، نیروی ذهنی و وقت شما،از بین می برد .
      نگران بودن در مورد آینده از دست دادن انرژی محسوب می شود که باعث افزایش نگرانی شما می شود و این نگرانی در مورد آینده سبب یک رشته نگرانی هایی میشود که کنترل کردن آن بسیار سخت است
      برای مدیریت نگرانی پیشنهاد می کنم از راههای زیر کمک بگیرید:
      1- تمرین ذهن:در هنکام نگران اینده بودن ذهن خود را به وضعیت حال سوق دهید و با استفاده از احساسات پنجگانه توجه خود را به محیط جلب کنید.
      2- عمیق نفس بکشید.
      3- قدردان و شکرگذار باشید: از آنجا که مغز نمی‌ تواند افکار مثبت و منفی را به صورت همزمان مدیریت کند، قدردانی کردن باعث کاهش نگرانی است.هر زمان که نگران شدید شروع به یاداوری نعمت ها و موقعیت های خوب خودتان شوید و بابت آن تشکر کنید.
      4- یبار برای همیشه به این فکر کنید که اگر انچه نگرانش هستید رخ بدهد چه می شود و بعد از اینکه جواب سوالتان را دادید از خود بپرسید بعد از ان شما چه کار می کنید؟
      5- کنترل نگرانی:اگر مشکل قابل حل باشد نگرانی لازم نیست و اگر قابل حل نیست نگرانی کمکی به ان نمی کند
      6- بنویسیدایا صحبت کنید اگر با یکی از دوستان، اعضای خانواده، مربی و یا یک مشاورمی توانید صحبت کنید و اگر امکانش نیست سعی کنید در مورد آن بنویسید. همه را روی کاغذ بیاورید و بعد کاغذ را دور بریزید.
      ذهنتان همیشه پرازافکارمنفیه: برای دور کردن افکار منفی نباید به ته خط فکر کنید. هیچ‌جای زندگی انسان ها سیاه و سفید نیست، هیچ چیزی در زندگی از همه یا هیچ تبعیت نمی کند
      لازم نیست همیشه مثبت فکر کنید، بلکه باید به دنبال واقع‌بینی دیدن زندگی باشید.روی کاغذ در مورد افکار منفی خود بنویسید و سه اتفاقی که ممکن است پیش بیاید را هم بنویسید. در نظر گرفتن احتمالات مختلف شما می توانید به جای رفتار احساسی، شفاف‌تر فکر کنید و تصمیم‌های بهتری بگیرید.
      اتفاقات را بهم تعمیم ندهید چون پدرتان با سرطان فوت کردند اصلا دلیلی ندارد برای شما هم اتفاق بیفتد.
      به اتفاقات خوب پیرامونت بیشتر دقت کنید و شکست ها و اتفاقات بد را موقتی بدانید.
      لازم نیست مسئولیت همه چیز را برعهده بگیرید و رضایت همه را کسب کنید ،باید خودتان از خودتان راضی باشید.
      اعتماد به نفس پایینی دارید:نگرانی و دید منفی شما از اعتماد به نفس پایین شما نشات می گیرد.برای حل این موضوع پیشنهاد می شود:
      1- در جواب تشویق های دیگران اعتراف کنید که عالی هستید و خودتان را باور داشته باشید.
      2- به دیدگاه و نظر دیگران در مورد خودتان توجه نکنید و بدانید که آدم ها به فکر خودشان هستند و کسی به شما فکر نمی کند.
      3- لیستی از موفقیت های خود تهیه کنید و هرازکاهی به آن ها نگاه کنید.
      4- در حال زندگی کنید و انرژی خود را معطوف الان کنید.
      5- با ترسهای خود روبرو شوید.
      6- نگرش مثبت داشته باشید.
      این موارد همه به شما کمک می کند تا با موفقیت شخصی ،مادر و همسری مثبت نگر و با انگیزه باشید.

  • منو شوهرم با هم فامیلیم ۸ساله ازدواج کردیم.هرکاری پدر و مادرش میکنن اصلا به چشم همسر من نمیاد بین بحثای منو خانوادش همیشه طرف اوناست میگه اونا دروغ نمیگن اونا این کارو نمیکنن و من هر کاری میکنم نمیتونم بهش بفهمونم.هروقتم بحثمون میشه همه دورو بریا میفهمن. به همه میگه.راز دار نیست
    ودرضمن همش تنهایی میره پیش فامیلا براش مهم نیست من قهر باشمو نرم خودش میره ومن نمیدونم چطوری این عادتای بدو ازش بگیرم لطفا راهنماییم کنین

    • وقتی فردی به عنوان عضوی جدید وارد یک خانواده ای میشود همه چیز باب میل فرد نیست و تعهد و فداکاری و صبوری نیاز است دوست عزیز اگر قرار بر این باشد چه مرد و‌چه زن مدام به هم غر بزنند و از خانواده ی هم‌ ایراد و گلایه کنند ظرفیت لبریز میشود و فرد روحا خسته میشود و با اینکار فقط از هم دور و زده میشوند. در زندگی مشترک ,هر چقدر هم که زن و مرد هم رو دوست داشته باشند باز هم یک تعصبات و وابستکی هایی نسبت به خانواده دارند و باعث میشود نسبت بهم جبهه بگیرند و دعوا شود و این دلخوری ها روی هم انباشته میشه و منجر به از هم دورشدن می شود در این جا نیاز است کمی باید با سیاست و درایت زنانه رفتار کنید.به جای قهر کردن و نرفتن همراه همسرتان، همراه ایشان باشید و اجازه ندهید تنهایی منزل اقوام برند. مقداری عاقلانه و با درایت گام‌ بردارید. وقتی قدمی برمی دارید تبعات آن را هم در نظر داشته باشید. به هیچ عنوان همسرتتن رو بین خودتان و خانوادش نگذارید که قطعا شما رو انتخاب نمیکند. یک خانوم با منطق باشید.وقتی قرار هست جایی بروید با ایشان بروید و حتی به ایشان بگویید چون شما میخواهی من میام. به خاطر اینکه حرف شما برایم حرمت دارد. به نکات مثبت زندگی مشترکتان فکر کنید و سعی در تقویت اونها داشته باشید . ارزش زندگی شما دونفر بیش از اینهاست که بافکر به رفتار و اعمال و گفتار اطرافیان خراب شود . هرچه توقع شما بیشتر باشد و ریز بین باشید و حساسیت بیش از حد داشته باشید ومدام اتفاقات رو مرور کنید ، خودتان را آزار میدهید و حال روحیتان بدتر خواهد شد.با سیاست و لطف به همسرتان میتوانید از ایشان بخواهید که از مسائل زندگیتان کسی را مطلع نکنند.

  • سلام وقت بخیر.دختری 27 ساله شاغل و فارغ التحصیل ارشد از دانشگاهی معتبر هستم. حدود یک ساله عقد کردم و دوماه دیگه عروسیمه. طی نامزدی یکساله با همسرم به نظرم می رسید خوب شناختمش. خیلی م دوستش دارم. ولی متاسفانه به مرور و در جریان کارهای عروسی فهمیدم خیلی به خانواده شون وابسته هستن. هرتصمیمی باهم میگیریم طی چند دقیقه صحبتبا خانواده ش کاملا تغیرش میده و نظر خانواده رو در هر کاری مداخله میده و به خاسته و نظرات من بی توجهی میکنه.همین باعث تلخ شدن بهترین روزای زندگیم شده ومدام به بحث و ناراحتی میگذره. دیدن این میزان بی توجهی به من و خاسته هام نسبت به احساسش به من شکاک کرده و ازشروع زندگیم دو ماه اینده دچار وحشت شدم کمکم کنید ممنون

    • دوست گرامی سلام
      مشکل بسیاری از مردهای ایرانی این است، که مرزی بین وابستگی و دلبستگی قائل نیستند.
      شما با توجه به صحبت خودتان که در یکسال عقد به شناخت رسیدید اکنون متوجه وابستگی همسرتان به خانواده شده اید به صورتی که در تصمیم گیری ها به نظرات شما بی توجه هستند.
      اکنون که نزدیک مراسم عروسی هست بهتر است به موارد زیر توجه کنید:
      1-بهتر است به جای گارد گرفتن در مقابل همسر، از در دوستی وارد شوید. اگر مهر و محبت خالصانه ای نسبت به خانواده ی همسرتان نشان دهید، بی شک آنها شما را راحت تر در حلقه ی عاطفی خود خواهند پذیرفت.
      2-غر نزنید
      3- همسرتان را متوجه این موضوع کنید که این رفتار سبب بروز اختلاف و فاصله بین شما شده است. به آرامی و با احترام با او صحبت کنید، او را متقاعد کنید؛ به او بگویید چقدر خوب است که از خانواده مشاوره میگیرد و می‌توانید از آنها راهنمایی بگیرید اما در نهایت باید با هم‌فکری یکدیگر تصمیم نهایی را بگیرید.
      4- با همسرتان ارتباط صمیمی‌تری داشته باشید .
      5- اگر وابستگی همسرتان مالی، است و نمی تواند بدون حمایت آنها از پس نیازهای معیشتی بر بیاید سعی کنید در این تصمیمات این موضوع را در نظر بگیرید.

      • سلام مجدد
        ممنون بابت پاسخ دهی. ولی تحمل این موضوع قدری برای من دشوار شده از جهات مختلف از یک طرف بی توجهی به من و خاسته هام از طرف همسرم ک مدعی دوست داشتنه خیلی اعتماد به نفسمو نسبت به انتخابم کاهش داده و هم این ترجیح دادن نظرات خانواده شون نسبت به من. مادام از در دوستی و محبت صحبت کردم راجب این موضوع ک باید مستقل باشیم حتی با قبول تنگ تر شدن وضع مالی مون یا حتی نگرفتن جشن عروسی ولی خیلی بدجور با دعوا و گارد به من واکنش میده و دنبالش بی نهایت دعواهای مختلف ناراحتی های طولانی که حرارت و اشتیاق زندگی رو از من گرفته. دنبال هر دعوایی احساس میکنم یا اشتباه تصمیم گرفتم و انتخاب کردم یا ادامه این مسیر زنذگیه بدی خواهم داشت
        هیچ راهی ندارم به نظرم واقعا کلافه شدم و بی میل شدم به ادامه با وجودی که همسرمو دوست دارم
        ممنون

  • سلام
    وقتتون بخیر
    من ی دختر ۲۰ ساله هستم.حدودا ۳ماهه که با یه پسر۲۶ سالع اشنا شدم.من از ی خانواده نرمال در سطح متوسط با فرهنگ بالا از تهران هستم.ایشون از یزد با فرهنگی پایین تر از فرهنگ خانوادگی من.کلا ما از هر سطحی ازشون بالاتریم.البته من طبق اطلاعاتی که از خانوادش بهم داد و طرز رفتارش فهمیدم ما بالاتریم.چن باری بیرون رفتیم(تو یه شهر دانشجوییم).خانواده من در جریان همه چی بودن اما خانواده ایشون نه.اولین ملاقات حضوریمون ۱ماه ونیم بعد از شروع رابطمون بود.هر بارم پیشنهاد بیرون رفتن از ایشون بود.منم هربار اول ناز میکردم بعد میپذیرفتم.از نظر عقاید هم باهم کمی متفاوتیم.یکی از دغدغه های ایشون دوری محل زندگیمون بود. بعدا ارتباطمون سخت میشه چون دیدار حضوریمون سخت میشع.اخرین باری که باهاش صحبت کردم رفتارش سرد بود و کات شد و گفت امتحان دارم و… بعد دیگه ی چن تا پست سوال برانگیز تو اینستا گذاشت.اینا برام مهم نیس چون بنظرم بی منظور این چیزارو میذاره.الان حدودا ۲هفتس که هیچ ارتباطی نداریم.و حتی ی خبرم ازم نمیگیره.با این اوصاف بنظرتون دوسم نداره؟اگه چن روز دیگه سراغی ازم گرفت چه جوابی بدم؟ببخشید که مطالب زیاد شد.سعی کردم هرچیزی که بنظر خودم تو پاسخگویی کمک میکنه منتقل کنم.ممنون از شما

    • سلام دوست گرامی
      وقتی در ابتدای رابطه دوری محل سکونت رو به عنوان مشکل در رابطه مطرح میکنند پس برای ایشان مهم هست و دغدغه ذهنی و وقتی بدون دلیل رابطه را تمام میکنند یعنی رابطه برای ایشان الویت و مهم نبوده است
      پس بهتر هست شما هم منطقی باشید و این فرد را فراموش کنید

    • سلام دوست گرامی
      وقتی در ابتدای رابطه دوری محل سکونت رو به عنوان مشکل در رابطه مطرح میکنند پس برای ایشان مهم هست و دغدغه ذهنی و وقتی بدون دلیل رابطه را تمام میکنند یعنی رابطه برای ایشان اولویت و مهم نبوده است
      پس بهتر هست شما هم منطقی باشید و این فرد را فراموش کنید

  • سلام من یه دختر18 ساله ام
    چند سال پیش مامانم با معلم ورزش داداشم دوست بودن و بابام اینو فهمید زندگیمون از هم پاشید و من حتی دست به خودکشی هم زدم خیلی سخت بود برام گذشت و گذشت تااینکه دوساله بازم شک داشتم که بازم دارن بهم دیگه خیانت میکنن از این مطمئن بودم که پدرم با زنای دیگس ولی مامانمو نه اونو فرشته میدونستم
    پارسال چن بار پیاماشو تو گوشی دیدم ولی باور نکردم گفتم رفیقاشن تا اینکه یه شب که خوابیدیم صدای یه مرد تو خونه میومد مطمئن شدم که کار مامانمه و مرد اورده توخونه به روش نیاوردم ساکت بودم
    تااینکه امسال اینستای مامانمو هک کردم دیدم که اره با یه مرده رابطه داره و خونمون میاد شبا برای نبودن من نقشه میکشن پدرمم از این موضوع خبر داره وخیلی پیامای بدی بود من یه خواستگار دارم 20 سالشه من میخوام قبول کنم کسی دلیل اینو نمیدونه چون ازدواج تو برنامه من نبود همه تعجب کردن ولی من میخوام قبول کنم خواهش میکنم شما کمکم کنید من چیکار کنم

    • دوست گرامی با توجه به صحبت شما در مورد عدم تعهد پدر و مادرتان نسبت بهم و وجود افراد دیگری در این رابطه ، در درجه اول شما باید به فکر آیندت و زندگی خودتان باشید.اینکه خودکشی کنید و یا بخواهید بخاطر نبودن در این خانه با خواستگارتان ازدواج کنید کاری بسیار اشتباه و نادرست است و ممکن است مشکلات بیشتری را برای شما پیش بیاورد.شما ابتدا بهتر است به راحتی و به صورت جدی به مادرتان تذکر بدهید , تذکرات و هشدارهای لازم رو بدید و از ایشان بخواهید که از این مسئله ای که پیش آمده دوری کنند و اگر مادر شما واقعا تحمل زندگی با پدرتان را ندارند و مسائل و مشکلات خودشان را دارند می توانند جدا شوند.نه اینکه شما بخاطر رفتار و عملکرد نادرست ایشان مجبور به یک انتخاب نادرست و بدون شناخت شوید.از سوی دیگر شما به درس و ادامه تحصیل و رشد خود فکر کنید و احازه بدهید در صورتی هم که قصد ازدواج داشتید یک موقغیت درست برای انتخاب و دیدی باز داشته باشید تا هم در شناخت خود و خواسته های خود اشتباه نکنید و هم در شناخت شخص مقابل.
      به هرحال ازدواج یک تعهد و رابطه دوطرفه است و بایستی علاقه وجود داشته باشد و در صورتی که برای فرار از موقعیت کنونی به سمت آن بروید خدایی نکرده ممکن است هم برای خودتان و هم خواستگارتان مشکلاتی پیش بیاید که از شرایط فعلی شما بدتر باشد.

  • سلام
    من ی دختر 19ساله ام ،سه ساله با یه پسر دوست شدم بیست سالشه
    ما بهم علاقه مند شدیم تاحالا دوبار حضوری اونم برا چند دقیقه همو دیدیم
    ی مدته ایشون اصرار دارن ب مامانم بگم و خانوادمو در جریان بذارم که ما همو دوست داریم
    اما من نمیدونم کار درستی باشه یا نه (خانوادهامون اصلا همو نمیشناسن و کاملا غریبه اند)
    دوستش دارم اما خانواده خودمو میشناسم تا حدودی ام خانواده ایشونو میشناسم
    میدونم که خیلی مشکل پیدا میشه و میدونم اگ در جریان بذاریم حتی ممکنه تو همین مقدمات ازدواجم خانواده ها اختلاف بیفته بینشون
    حالا غیر اینکه نمیدونم اصلا خانواده هامون قبول میکنن یا نه
    ب این ازدواج رضایت بدن یا نه ولی مسلما ب سادگی با این موضوع کنار نمیان
    و اینو میدونم شاید حتی بعد ازدواج خودمونم ب مشکل بخوریم نمیخام احساسی برخورد کنم ولی ازجایی ام میدونم ک هیچوقت فراموشش نمیکنم واگه با ینفر دیگ ازدواج کنم بنظرم درست نیست فکرم جای ینفر دیگ باشه

    بخودم باش میگم یا اون یا هیچکس اما خوب یدخترم و اختیارم دست خودم نیست

    اصلا نمیدونم چنین ازدواجی درسته ؟خانوادمو در جریان بذارم چجوری در جریان بذارمشون؟(ازونجایم که خانوادم مذهبی ان اینک بهشون بگم سه ساله با ی پسر رابطه دارم واقعا سخته)
    نمیدونم چیکار کنم ازیه طرف حقیقت فاصله فکری خانوادهامونه از ی طرفم احساسمه

    • دوست گرامی سلام
      خرسندم که منطقی و با دید باز در مورد آن موضوع برخورد می کنید.اما به هر حال با توجه به احساساتی که وجود دارد و ممکن است بعدا فکر کنید امکان زندگی خوب با هم را داشتید و شما این فرصت را از دست دادید ابتدا ملاک ها و معیارهای ازدواج خود را بررسی کنید و با منطق شرایط را بسنجید و از دوستتان هم بخواهید که شرایط را بسنجند .
      سپس اطلاعات کلی در مورد خانواده های هم داشته باشید و بعد در مورد اطلاع به خانواده ها تصمیم بگیرید.
      با توجه به مذهبی بودن خانوادتان لازم نیست بطور مستقیم به آنها در مورد مدت آشنایی خود حرفی بزنید اما لازم است مقدمات تحقيقي جامع از سوي خانواده نسبت به ايشان فراهم گردد.
      – لازم نيست شما خود را مطلع از موضوع خواستگاري جلوه دهيد.
      – خواستگاري ايشان هزينه چنداني ندارد اگر براي خواستگاري با مخالفت خانواده شما مواجه شدند، مناسب است شما با آرامش، به مادر و خانواده متذكر شويد كه خواستگاري و همچنين آشنايي بيشتر با ايشان و خانواده شان، ضرري ندارد.
      و يا با گفتگوي مستقيم و يا از طريق يك واسطه خانواده را متقاعد كنيد كه خواستگاري مشكلي ايجاد نمي‌كند و نهايتا اگر شرايط و … مناسب نبود نمي‌پذيريد.و شما هم با دید بهتری میتوانید به شناخت برسید.

  • با سلام سوالی داشتم خواستم بپرسم از کجا باید بفهمیم کسی واقعا مارو دوست داره و واقعا می خواد با ما باشه ممنون

    • صحبت کردن از دوست داشتن بسیار ساده و اسان است اما آنچه میزان علاقه واقعی افراد را نشان می دهد حرف و سخن تنها نیست. اگر می خواهید متوجه شوید که فرد مورد نظرتان واقعا”دوستتان دارد یا نه ، بهتراست به جای اینکه تنها به حرفهای او اهمیت بدهید ، نشانه های دوست داشتن را در رفتارو عمکرد او پیدا کنید.
      فردی که واقعا” به شما علاقمند باشد و ازهوس نباشد را میتوان از نشانه های زیر شناخت:
      1-به خواسته ها و علایق شما توجه زیادی نشان می دهد و دوست دارد بداند علایق و سلایق شما چیست.
      2-افراد برای رسیدن به شخصی که به او علاقمند هستند سعی می کنند موانع و مشکلات را از میان بردارند و خود را به شما نزدیک کنند.
      3-فردی که وافعا علاقمند به شما باشد دوست دارد در همه شرایط و لحظات در کنار ششما باشد.
      4-به شما زمان و فضای کافی برای رشد و پیشرفت می دهد
      5-شما را در تمامی موقعیت ها درک می کند
      6-به تغییرات ظاهری و فیزیکی شما هرچند کوچک شما واکنش نشان میدهد و متوجه آن می شود
      7-برای اینده و تصمیمات خود حضور شما را درکنار خودش منصور میشود و برنامه های مشترکی در نظر دارد
      8-برای همراهی با شما تلاش می کند
      9-در تمامی شرایط از دیدن و بودن در کنار شما شاد می شود.
      10-برای شما همیشه در دسترس هست و بدون غروررفتار می کند.

  • سلام.بنده دختری ۳۰ ساله هستم.حدود یک سال و چند ماه مشتری مغازه ای بودم که قبلا خانواده ام از ایشان خرید می کردند. در طول این رفت و آمدها بنده به فروشنده مغازه علاقه مند شدم و ایشان نیز به عنوان مشتری با من برخورد خوبی داشتند. روز به روز علاقه ام به ایشان بیشتر شد ولی متاسفانه حالت یکطرفه گرفت. شدت علاقه ام به ایشان آنقدر زیاد هست که گاهی تصمیم میگرفتم به صورت ناشناس به ایشان ابراز علاقه کنم تا بفهمم آیا کسی در زندگیشان هست یا نه بعد خودم را معرفی کنم. ولی هر بار خواستم این کار را بکنم پشیمان شدم و از طرفی میترسم ایشان را از دست بدهم. به نظر شما ابراز عشق کردن به ایشان صحیح است؟

    • با سلام
      با توجه به توضیحات شما دوست گرامی در مورد آشنایی با فروشنده مغازه و برخورد شما تنها بعنوان یک مشتری با ایشان بهتر است به نکات زیر توحه کنید:
      ۱-بهتر است شما هیچ گونه ابراز علاقه و محبت نداشته باشید چون هرگونه ارتباط از سوی شما علاوه بر اینکه از لحاظ روانشناختی خالی از اشکال نیست، باعث بی شخصیت جلوه دادن شما می شود و ساختار وجود دختر به صورتی هست که باید دیگران را جذب کند و آنها به سوی او گرایش پیدا کنند و در مرحله دوم از سوال شما، با توجه به اینکه در سن ازدواج هستید، ابتدا معیارها و ملاک های ادواج را بصورت منطقی برای خود مشخص کنید و سپس با کسب اطلاعات دقیق از فرد مورد علاقه به شناخت برسید. پیشنهاد می شود مقاله پیشنهاد دختر به پسر را مطالعه کنید.

  • سلام. من دختر بیست ساله هستم ک حدود یک سالی هست باپسر هم دانشگاهیم ک سه چهارسال ازمن بزرگتره اشناشدم. خیلی رابطه خوبی باهم داشتیم تو این یه سال تااینک حدود یه ماه پیش متوجه تغییررفتار ایشون شدم ک مثل سابق نیست..دلیلش هم پرسیدم و گفت ک ب خاطربی حوصلگیه وگرفتاریمه و گفت ک این روزا اصلا حال و حوصله هیچکس رو ندارمو بی حوصله شدمو از این حرفا..اولش فکرکردم ک بهونه است و میخواد بپیچونه ولی بعدا متوجه شدم ک دوستاشم همینو میگن ک خیلی رفتارش بد شده و بی حوصله شده..خیلی سخت بود واسم ولی تحمل کردم و سعی کردم بهش انرژی بدم تا خوب بشه ولی فایده نداشت تااینک دعوای بینمون شدید شد چون واقعا تحمل این وضعیت ک نه زنگی بزنه ن پیامی بده حتی یه بارم‌نخواد ک همو ببینیم سخت بود ماجرا ادامه پیداکرد تا همین هفته جاری ک تصمیم گرفتم چیزی بهش نگم و باهاش بحث نکنم تاشاید روحیه اش برگرده..باهم حرف زدیم ولی در حد اینک اون نگران درس و حال منه و شرمندس بابت رفتاراش ولی همچنان حالش خوب نیست..من الان باید چیکارکنم چجوری دوباره برگردیم به همون رابطه قبلیمونو از این وضعیت خلاص بشیم؟؟اگ بخام باهاش حرف بزنم چجوری شروع کنم؟؟

    • سلام. من دختر بیست ساله هستم ک حدود یک سالی هست باپسر هم دانشگاهیم ک سه چهارسال ازمن بزرگتره اشناشدم. خیلی رابطه خوبی باهم داشتیم تو این یه سال تااینک حدود یه ماه پیش متوجه تغییررفتار ایشون شدم ک مثل سابق نیست..دلیلش هم پرسیدم و گفت ک ب خاطربی حوصلگیه وگرفتاریمه و گفت ک این روزا اصلا حال و حوصله هیچکس رو ندارمو بی حوصله شدمو از این حرفا..اولش فکرکردم ک بهونه است و میخواد بپیچونه ولی بعدا متوجه شدم ک دوستاشم همینو میگن ک خیلی رفتارش بد شده و بی حوصله شده..خیلی سخت بود واسم ولی تحمل کردم و سعی کردم بهش انرژی بدم تا خوب بشه ولی فایده نداشت تااینک دعوای بینمون شدید شد چون واقعا تحمل این وضعیت ک نه زنگی بزنه ن پیامی بده حتی یه بارم‌نخواد ک همو ببینیم سخت بود ماجرا ادامه پیداکرد تا همین هفته جاری ک تصمیم گرفتم چیزی بهش نگم و باهاش بحث نکنم تاشاید روحیه اش برگرده..باهم حرف زدیم ولی در حد اینک اون نگران درس و حال منه و شرمندس بابت رفتاراش ولی همچنان حالش خوب نیست..من الان باید چیکارکنم چجوری دوباره برگردیم به همون رابطه قبلیمونو از این وضعیت خلاص بشیم؟؟اگ بخام باهاش حرف بزنم چجوری شروع کنم؟؟

      • دوست گرامی سلام
        بهانه گیری مداوم ایشان شاید برای دور شدن از این رابطه و با شما بودن می تواند باشد اما اگر عذر و بهانه او دلیل منطقی دارد که هیچ اما اگر نبودنش کنار شما در روزهای خاص به ندرت منطقی به نظر می رسد باید نگران شوید
        ابتدا بهتر است با کمک یکی از دوستان مشترکتان دلیل بی حوصلگی و گرفتاری ایشان را متوجه بشوید ایا در زمینه درسی،خانوادگی و… دچار مشکل شده اند و یا نه ؟
        بعد از اطلاع از اینکه دلیل تغییر رفتار ایشان چه بوده است نسبت به نحوه رفتار خود تصمیم بگیرید .
        اگر دلایل ایشان منطقی و درست است به او کمک کنید تا مشکلات را حل کند و همراه او باشید اما اگر تنها بهانه های واهی می باشد بهتر است قبل از اینکه وابستگی شما زیاد شود ،منطقی در مورد عدم ادامه رابطه تصمیم بگیرید و اجازه ندهید کسی با رفتارهای خود شما را آزار بدهد

    • دوست گرامی سلام
      بهانه گیری مداوم ایشان شاید برای دور شدن از این رابطه و با شما بودن می تواند باشد اما اگر عذر و بهانه او دلیل منطقی دارد که هیچ اما اگر نبودنش کنار شما در روزهای خاص به ندرت منطقی به نظر می رسد باید نگران شوید
      ابتدا بهتر است با کمک یکی از دوستان مشترکتان دلیل بی حوصلگی و گرفتاری ایشان را متوجه بشوید ایا در زمینه درسی،خانوادگی و… دچار مشکل شده اند و یا نه ؟
      بعد از اطلاع از اینکه دلیل تغییر رفتار ایشان چه بوده است نسبت به نحوه رفتار خود تصمیم بگیرید .
      اگر دلایل ایشان منطقی و درست است به او کمک کنید تا مشکلات را حل کند و همراه او باشید اما اگر تنها بهانه های واهی می باشد بهتر است قبل از اینکه وابستگی شما زیاد شود ،منطقی در مورد عدم ادامه رابطه تصمیم بگیرید و اجازه ندهید کسی با رفتارهای خود شما را آزار بدهد

  • سلام من دختری هستم از اول راهنمایی از پسر خاله مامانم خوشم میومد بعد با هم نامزد شدیم و الان ۲۱ سالمه ۸ ماهه عقدیم اما نمیدونم یه حسی دارم ک نمیفهمم چیه …. هی تو ذهنم میاد دوستش دارم یا ن . من اول خیلی دوستش داشتم به خاطرش جلو همه ایستادم اما یه حس استرس مانند میگیرم وقتی بهش میگم دوستت دارم . خیلی پسر خوبیه تمام نیاز های عاطفی منو فراهم کرده و خیلی مهربونه و کلا عالیه دوست دارم مثل خودش خیلی دوستش داشته باشم . نمیدونم باید چیکار کنم

    • سلام
      قدم اول در دوست داشتن همیشگی یک نفر این است که خودتان را متقاعد کنید که عاشق همسرتان هستید و با تکرار این موضوع ضمیر ناخوداگاه شما به این باور میرسد.
      دوم:لحظات و خاطرات خوب را در کنار او تجسم کنید.
      سوم:بیشتر وقت خود را با او سپری کنید و با این کار دوست داشتن خود را تقویت کنید.
      چهارم:به اخلاق و ویژگی های خوب او فکر کنید .
      پنجم :از رفتارهایی که باعث ایجاد دوری و ناراحتی می شود مانند فاصله گیری احساسی،انتقادات مکرر،ایجاد رابطه با شخص دیگر خودداری کنید.

  • سلام، حس میکنم با رسیدن به سن 36 سالگی عمر مفیدم دیگ تموم شده از یک طرف با کسی که 13 سال از من بزرگتره ازدواج کردم، همه فک میکنن این ازدواج به خاطر مثال مادی بوده و… در حالی که اصلا اینجوری نیست خلاصه بگم الان با داشتن یه بچه مدت پنج ساله فقط توو یک خونه با همسرم زندگی میکنم هیچ رابطه ای دیگ ای باهاش ندارم (رابطه جنسی) ، الان 8 سال از ازدواجم گذشته از طرفی مشکل نرفتن به سربازی دارم و نتونستم کار مناسبی پیدا کنم، و خونواده خودم هم از همون اول با این ازدواج مخالف بودن کمکی بهم نمیکنن یه بار سابقه خودکشی دارم… مدتی همش به مرگ فک میکنم شاید واقعا فقط مرگ بتونه مشکل من و حل کنه نمیدونم به چه امیدی به زندگی ادامه بدم اصاا نمیدونم چی بگم چطوری بگم

    • با سلام
      دوست گرامی شما اکنون بجای حل مشکلات خود تنها دنبال پاک کردن صورت مسئله هستید .
      سن شما سنی نیست که بجای مدیریت مشکلات بخواهید از آن ها فرار کنید اکنون شما یک پدر و همسر هستید و باید در شرایط بحرانی توانایی تصمیم گیری درست داشته باشید.
      گذشته و مخالفت همه برای عدم ازدواج شما الان مشکلی را حل نمیکند و فقط باعث سرزنش های مکرر خودتان می شود.
      ابتدا باید ارتباطی درست با همسرتان شکل بگیرد که در این جا لازم است به مشاور خانواده مراجعه کنید و با همراهی همسرتان این مشکل را حل کنید.
      برای حل مشکل سربازی خود اقدام کنید و از افرادی که آگاه هستند کمک بگیرید تا بتوانید به فعالیتی مناسب مشغول شوید وعدم فعالیت و نداشتن شغل مناسب ،یکی از دلایل سردرگمی شما می باشد .
      با توجه به سایقه خودکشی و میل به خودکشی بهتر است ابتدا به کودکتان فکر کنید که شما مسئول اینده او هستید و برای درمان خود اقدام کنید .

  • سلام .وقتتون بخیر.من ۱۵ سالمه ،حس میکنم دچار افسردگی وحشتناکی شدم که خودم دلایلش رو میدونم. به دلایلی هم نمیتونم به روانشناس مراجعه کنم،اگه میشه لطفا کمکم کنین!
    حدود یه سالی هستش که دیگه هیچ دوستی ندارم وبا همه قطع رابطه کردم وحتی نمیتونم خونوادم رو تحمل کنم!
    از رشته تحصیلیم هم متنفر شدم اصلا نمی تونم درس بخونم،به دیدن هیچ کدوم از اعضای فامیل نمیرم وفقط ترجیح میدم تو اتاقم بمونم وآهنگ گوش بدم…این اوضاع بدجوری داره نابودم میکنه…اگه میتونین بم کمک کنین…لطفا!

    • دوست گرامی ، افسردگی در سنین نوجوانی یکی از شایعترین بیماری های روحی می باشد که عدم درمان و رسیدگی به آن ، باعث مشکلات و آسیب های جبران ناپذیری در آینده شما می شود.
      ابتدا بهتر است به مشاور مراجعه کنید و در صورتی که امکان مراجعه به مشاور ندارید از مشاوره های تلفنی استفاده کنید . مرحله بعدی باید خودتان به خودتان کمک کنید و از طریق یکی از دوستان یا اعضای خانواده که رابطه بهتری دارید پیگیر درمان باشید،
      در فعالیت های اجتماعی شرکت کنید،
      ورزش کنید،
      در مورد تفکرات ذهنی خود با یک نفر صحبت کنید،
      به سراغ سرگرمی های جدید بروید،
      خودتان را سرزنش نکنید و با اعتماد به نفس به سمت حل مشکل خود بروید.

  • سلام .وقتتون بخیر.من ۱۵ سالمه ،حس میکنم دچار افسردگی وحشتناکی شدم که خودم دلایلش رو میدونم. به دلایلی هم نمیتونم به روانشناس مراجعه کنم،اگه میشه لطفا کمکم کنین!
    حدود یه سالی هستش که دیگه هیچ دوستی ندارم وبا همه قطع رابطه کردم وحتی نمیتونم خونوادم رو تحمل کنم!
    از رشته تحصیلیم هم متنفر شدم اصلا نمی تونم درس بخونم،به دیدن هیچ کدوم از اعضای فامیل نمیرم وفقط ترجیح میدم تو اتاقم بمونم وآهنگ گوش بدم…این اوضاع بدجوری داره نابودم میکنه…اگه میتونین بم کمک کنین…لطفا!